از عبدالرحمان صفاپور خالق داستان «تصمیم كبری» تجلیل شد؛ معلمی كه از او به عنوان «طبیب زبان» و سردمدار نهضت آموزش نوشتن یاد میكنند
چهل سال زنگ انشا با تصمیم كبری
بر خلاف همه جنجالهایی كه اخیرا بر سر حذف برخی دروس از كتابهای درسی ادبیات فارسی بهراه افتاد، آن روز حتی عبدالرحمان صفاپور كه خودش خالق آن داستان خاطرهانگیز دهههای پنجاه تا هشتاد محسوب میشد ناراضی به نظر نمیرسید؛ روزی از روزهای ده سال پیش اعضای شورای دفتر تالیف كتابهای درسی از جلسهشان بیرون آمدند، در حالی كه حكم حذف تصمیم كبری را امضا كرده بودند. همه درك میكردند كه زمانه، زمانه دیگری شده و نظم جهان، دیگر آن نظم مورد نظر صفاپور در تصمیم كبری را برنمیتابد و ساختارهای پیچیدهتری را دنبال میكند. عبدالرحمان صفاپور، از دهه پنجاه با آن سه صفحه خاطرهانگیز در كتاب فارسی دبستان، مهمان كلاس میلیونها دانشآموز ایرانی بود و همین حالا هم تصمیم كبری، مورد مثال بسیاری از بچههای دهههای گذشته است. اما ماجرای حذف این داستان از كتابهای درسی از روزی كلید خورد كه نسل امروز، برای اعلام شكاف و فاصله عمیقی كه با كبری گرفته، شروع كرد به شوخیكردن با او در شبكههای اجتماعی. درباره این شوخیها خواهیم نوشت. با این حال، امروز میخواهیم در صفحه ادبیات و هنر با كبری و تصمیمش خاطرهبازی كنیم. بهانهمان هم مراسم تجلیلی است كه اخیرا انتشارات مدرسه برای نویسنده این داستان برپا كرده است. البته سری هم به تصویرگر این داستان، یعنی زندهیاد پرویز كلانتری زدهایم.
اول بگوییم كه ماجرای تجلیل نویسنده تصمیم كبری چه بوده است. این آیین تجلیل را چند روز پیش، انتشارات مدرسه برگزار كرد؛ انتشاراتی كه بیشتر آثار عبدالرحمان صفارپور را منتشر كرده است. این آیین در خلال نخستین جشن «سپاس دوست» با حضور حمیدرضا شاهآبادی مدیر انتشارات مدرسه، مسعود فیاضی مدیركل دفتر انتشارات و فناوری آموزشی، حسن ملكی معاون طراحی و تولید بستههای یادگیری سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی، اعضای هیأت تألیف كتب درسی، اعضای پژوهشهای آموزش و پرورش، اعضای فرهنگستان زبان و ادب فارسی، نماینده كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان و جمعی از ناشران كتاب كودك و نوجوان در خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد. سخنرانها یكی یكی از صفاپور تجلیل كردند. مثلا فیاضی گفت: حضور در این جلسه برای من اهمیت زیادی داشت زیرا نسل من و نسل بعد از من همگی از دانشآموزان عبدالرحمن صفارپور محسوب میشویم. استاد در حوزهای تمركز كرده و چیزی را به ما یاد داده كه یك فرآیند كاربردی در آموزش و پرورش محسوب میشود. درستخواندن در آموزش اهمیت ویژهای دارد و اگر كسی بخواهد از سرمایه بزرگ دانش استفاده كند ركن اصلی آن درستخواندن است. ملكی هم گفت: صفارپور معلمی تمامعیار است و دلسوزی و حرص و ولع زیادی برای یاددادن مهارتهای زبانی به دانشآموزان دارد كه من نظیر آن را ندیدهام. امروزه در مهارتآموزی در نظام تعلیم و تربیت چه در آموزش و پرورش و چه در دانشگاه مشكل داریم و وقتی افراد فارغالتحصیل میشوند در این زمینه مشكل دارند و ما به نهضت مهارتآموزی نیاز داریم؛ نهضتی كه صفارپور از ۴۰ سال پیش آن را آغاز كرد. طبق گفته صفارپور، ما باید تئوری را بگیریم و با توان خودمان آن را ساماندهی كنیم. در واقع ناقدان تئوریهای غرب به درد جامعه ما میخورند نه عاشقان تئوریهای غرب. نكته بعدی روحیه خستگیناپذیری صفارپور است و باید دست آدمهای شكستناپذیر و خستگیناپذیر را بوسید. صفارپور در باب مسائل مهارتآموزی اهل مباحثه و گفتوگو بود همچنین تالیفات گستردهای داشت كه نشاندهنده خستگیناپذیری اوست.
روش خاص آقامعلم در زبانآموزی
«روزی مادر كبری به او گفت: كبری جان! برو كتاب داستانت را بیاور و برایم بخوان». داستان آنسالهای بغرنج تصمیم كبری با این جمله شروع میشد. حالا از آن پیچیدگی كه آموزه ساده نظم را مدنظر داشت چه برجای مانده است؟ پیچیدگیهای جهان امروز و نظمهای نمادین مستقر در آن، از ماجرای كبری و كتابش و آن بارانی كه بر حیاط خانهشان باریدن گرفته بود چیزی باقی نگذاشته است جز خاطرهای شیرین. حالا باید قصههای دیگری درباره نظم برای بچهها نوشت. با این حال، صفاپور جز «تصمیم كبری» كارهای دیگری هم در این نیم قرن فعالیتش صورت داده است. بیش از 200 عنوان كتاب درباره مهارتآموزی بهویژه زبانآموزی به دانشآموزان، محصول كار اوست. او درباره این فعالیتهایش میگوید: «كودك ابتــدا مهارت زبانی را یاد میگیرد. یعنــی برای تفهیم مطلب و ارتباط و ســپس حضور در مدرســه و خواندن و نوشــتن، باید مهارت زبانی كســب كند. بعد از اینهاســت كه ادبیات شكوفا میشود. كودكی كه مهارت زبانیاش قوی اســت، بهســادگی مســائل ریاضی، علوم یا تاریخ و جغرافی را میفهمد. »
صفاپور در زبانآموزی، روشهای بهخصوص خود را هم دارد. مثلا به این خاطرهای كه تعریف میكند گوش كنید: «روزی معلمی از كلاس بیــرون آمد. حدود 15 آذرماه بود. دست دانشآموزی را گرفته بود و با عصبانیت میگفــت: «دو مــاه و نیم از ســال تحصیلی گذشــته و این بچه هنوز اولین كلمه را از زیر به بالا مینویسد.» گفتم: «بنشین. یك فنجان چای بخور و به كلاس برو تا ببینم چه اتفاقی افتاده اســت.» بچه دانه دانه اشك میریخت. بــرای ایجاد ارتباط از او پرســیدم: «معلمت را دوست داری؟» گفت: «خیلی دوستش دارم». گفتم: «پس چرا چنین مینویسی؟» گفت: «من برای خانم معلم مینویســم. من گفتم: «برای خودت بنویس». گفت: «اگر برای خودم بنویسم، او چه طور باید بخواند». عمق قضیه را ببینید. او را به كلاس بردم و گفتم خانم تحویل بگیرید. خانم معلم گفت: «چــه كردی. به او چه خوراندی؟» گفتم: «خانم، او تا حالا برای تو مینوشت، حالا میخواهد برای خودش بنویسد» و این را در هیـچ كتابی نمیتوان یافت، به جز كتاب تجربه. آنچه من در دانشــگاه به صورت تئــوری خواندهام، در مدرســهها به تجربه یاد گرفتهام. علم آنگاه آموخته میشود كه كسی در آن شك كند و به تحقیق روی آورد».
بچهها كبری را حذف كردند؟
راستی، گفتیم كه مدتی، نسل امروز با «تصمیم كبری» در شبكههای اجتماعی شوخی میكردند و همین ماجرا شاید سرآغازی بود برای تصمیم به حذف این داستان از كتابهای درسی. به هر حال مولفان كتابهای درسی و تصمیمگیران در این باره، متوجه شكاف نسلی در این باره شدند كه تصمیم به حذف گرفتند. تصویر یکی از این شوخیها را اینجا آوردهایم: