یک قرارداد جدید

یک قرارداد جدید

تعدادشان به هفت نفر هم نمی‌رسید، اما یك گوشه‌ دنجی نشسته بودند و زیارت عاشورا می‌خواندند؛ یكی بلند و با صوت می‌خواند و بقیه آرام با او زمزمه می‌كردند. بعضی از آدم‌هایی كه از كنارشان رد می‌شدند هم چند دقیقه‌ای می‌ایستند، فرازی از دعا را همخوانی می‌كردند و بعد می‌رفتند. اما ما ایستادیم تا زیارتشان تمام شود و بعد سراغ اولین نفری برویم كه از جمع‌شان بلند می‌شود: دوستی ما از دوران مدرسه است. از همان روزها قرار به برقراری یك هیات هفتگی در خانه یكی از بچه‌ها گذاشتیم؛ این‌كه دور هم جمع بشویم و زیارتی بخوانیم و روضه‌ای بشنویم. خدا را شكر كه از آن موقع تا به حال نزدیك به دوازده سیزده سال است كه روی قرارمان مانده‌ایم، اما حالا چند ماهی می‌شود كه تصمیم گرفته‌ایم تا چند هفته در میان، به جای خانه، همان دعا و زیارت عاشورا را اینجا بخوانیم. این‌طوری یكی دو تا ماشین می‌شویم، غذای كم‌حجم و سبكی هم دستمان می‌گیریم به حرم عبدالعظیم می‌آییم؛ هم زیارت می‌كنیم، هم دعایمان را می‌خوانیم و هم نذر كوچكمان را به همان تعداد كم، بین زائران پخش می‌كنیم. چند دقیقه‌ای ماندن در جمع‌شان باعث شد كه هركدام حس و حالشان را از این برنامه جدیدشان بگویند. این‌طور كه معلوم بود، منتظر ماندنشان برای رسیدن آن هفته‌ای كه هیات‌شان را در شاه‌عبدالعظیم بگیرند، بیشتر از روزهای اول شده است: آن‌قدر كه وسوسه شده‌ایم كه شاید قرارمان در اینجا را هفتگی كنیم و اصلا برای همیشه، هیات كوچكمان را همین جا برگزار كنیم. این‌طوری شاید آدم‌های دیگر هم جذب این دعا و زیارت خواندن‌ها شوند و تعدادمان بالا برود و هیات‌مان بزرگ‌تر شود؛ چه بهتر كه اعضای هیات زائر سیدالكریم باشند.