گفتوگو با اکبر رحمتی درباره زنده یاد مرتضی احمدی
غربت طهران در تهران
برای نسل من، تماشای کارتون پینوکیو یکی از بهترین اتفاقات زندگی بود.شاید باورتان نشود اما وقتی تلویزیون پینوکیو پخش میکرد، کوچهها خلوت میشد.بچههای آن سالها که بیشترین تفریحاتشان در کوچه و بازی با بچههای هم محلی بود، موسیقی تیتراژ پینوکیو که پخش میشد، در کمتر از چند دقیقه که حالا بهآن میگویند؛ سه سوت. پای تلویزیون چهار زانو نشسته بودند تا ماجرای عروسک چوبی را ببینند که خیلی شبیه خودشان بود.با یک تفاوت پینوکیو یک فرشته مهربان داشت که سربزنگاه پیدایش میشد و کارها را رو به راه میکرد اما ما در دنیای واقعی معمولا با روباه مکار و گربه نره، چشم توی چشم میشدیم. تا این که یک روز تلویزیون، گوینده ( دوبلور) روباه مکار را نشان داد و با او گفتوگو کرد.من از همان روز روباه مکار را از پینوکیو بیشتر دوست داشتم حتی از فرشته هم بیشتر دوستش داشتم فقط به یک دلیل؛ آقای مرتضی احمدی به جای روباه صحبت میکرد و من همان اولی که این آقا شروع به صحبت کرد، مهرش را به دل گرفتم و شدم یکی از طرفدارهای جدی مرتضی احمدی.وقتی فیلم اتوبوس ساخته زنده یاد یدا...صمدی را دیدم که اقای احمدی یکی از نقشهای اصلیش را بازی میکرد این جدی بودن در طرفداری از این مرد هنرمند، جدیتر شد.
چقدر تلخ، دارم برای همه آدمهای مهمی که در فرهنگ و هنر ایران موثر بودند واژه زنده یاد و مرحوم مینویسم، معمولا هر روز.نوشتم زنده یاد صمدی و باید برای مرتضی احمدی هم بنویسم زنده یاد ! او که هنرش را و مرامش را بسیار دوست داشتم 30 آذر سال 93 برای همیشه از این دنیا رفت و سوم دیماه به خاک سپرده شد. از زمانی که وارد مطبوعات شدم تا وقتی که استاد احمدی زنده بود، چند باری با هم همصحبت شدیم و این یکی از خوشاقبالیهای روزنامهنگار شدنم بود.زنده یاد احمدی سبک زندگی و مرام خاص خودش را داشت، سبکی که به آن میگویند تهرانی اصیل.نوع راه رفتن، نشستن، صحبت کردن و مراوده با دیگران. یک جورایی لوطی منش بود.
یکی از خوشاقبالیهای دیگرم این بود که دیروز با اکبر رحمتی همصحبت شدم تا از زاویه نگاه او درباره استاد مرتضی احمدی بنویسم.یکی از تهرانیهای اصیل که رد برخی از رفتارها و گفتار زنده یاد احمدی را در او میتوان دید.بازیگری قدیمی که از تهران قدیم کلی خاطره خوب دارد و وقتی پای صحبتش مینشینی، تهرانی را میبینی که با تهران این روزها تفاوتهای بنیادی و اساسی دارد.همان تهران قدیم که زنده یاد احمدی درباره آن نوشته در چند کتاب و برخی از آنها را هم به صورت صوتی منتشر کرده بهنام « صدای تهرون»
خوش مجلس بود
رحمتی درباره مرحوم احمدی گفت: «خوش مجلس بود؛ وقتی پای صحبتش مینشستی دوست نداشتی زمان بگذرد و زمان رفتن برسد.بس که خوش صحبت بود و آنقدر خاطره از تهران قدیم داشت و آنقدر آنها را تصویری روایت میکرد که خسته نمیشدی.»
رحمتی صحبت میکرد و من به این فکر میکردم که خود آقای رحمتی هم، همین ویژگیها را دارد.خوش مجلس است و خوش صحبت و مهمتر این که کتاب بسیار میخواند و استناداتش محکم است.
اکبر رحمتی میگوید: آقای احمدی عاشق کارش بود.از این عاشقهای پای کار که گذشت زمان آنها را بیانگیزه نمیکند.بازیگر تئاتر بود، پیشپردهخوانی میکرد و ضربیخوانی را رواج داد.در سینما و تلویزیون درخشید و در کنار همه اینها، کتاب هم نوشت.درباره تهران قدیم.حافظه عجیبی داشت.همه گذشتههای دور را به خاطر داشت و وقت گذاشت و همه آنها را نوشت.نگاه بسیار دقیقی داشت، او همت کرد و همه آنچه از دهههای 20 ، 30 و 40 در تهران دیده بود را نوشت تا برای نسلهای آینده بماند و آنها بدانند که تهران قدیم پر بود از مراسم و مناسک و سبک زندگی که مختص تهران بود و در هیچ جای ایران نمیتوانی شبیه آن را پیدا کنی.الان دیگر از آن تهران چیزی نمانده است.آنقدر مهاجر به این شهر آمده که تهران و تهرانیهای قدیم در میان آنها گم شدهاند.
آقایان مرتضی احمدی و جعفر شهری دو نفری هستند که تهران قدیم را در کتابها و آثارشان زنده نگهداشتهاند.
هر کسی به هر دلیلی نیاز داشته باشد که بداند زندگی و مردم تهران قدیم چگونه بودند بهترین راه این است که آثار این هنرمندان و پژوهشگران را مطالعه کند.آقای احمدی آدم دانشگاهی نبود و عنوانهای پرطمطراق دانشگاهی نداشت اما به اندازه چند محقق و پژوهشگر برای فرهنگ تهرانیها کار کرد.
جای خالی موزه تهرون قدیم
اکبر رحمتی میگوید: حیف آدمهایی مثل استاد احمدی است که از دنیا میروند اما حالا که از مرگ گریزی نیست باید مسئولان مربوطه فکری به حال آثار اساتیدی مانند مرتضی احمدی کنند.به نظرم تهران باید موزهای داشته باشد برای نمایش تهران قدیم و آثار آقای احمدی هم باید در این موزه نگهداری شود.اما راستش این است که کسی به فکر نیست.کسی به فکر «تهرون قدیم» نیست.
استاد احمدی یکی از پیشگامان پیش پردهخوانی بود. آقایان عزتا...انتظامی و حمیدقنبری هم بودند.آنها در دهه 30 و 40 قبل اجرای تئاترها، اتفاقات روزمره زندگی را که به شعر تبدیل کرده بودند با همراهی ضرب میخوانند.مثلا عمو سبزیفروش که آقای احمدی هم آن را اجرا کرده است از همین پیشپردهخوانیها به بطن جامعه راه یافت و به مرور تبدیل به بخشی از فرهنگ عامه مردم تهران شد.بیشتر مردم آن سالها به تماشای تئاتر میرفتند تا پیشپردهخوانیها را ببینند و بشنوند.بینظیر بود این برنامهها.
از اکبر رحمتی که به تازگی بازی در فیلم خروج به کارگردانی ابراهیم حاتمی کیا را به پایان رسانده میپرسم، مردم تهران قدیم چه ویژگیهایی داشتند که آنها را از مردم دیگر شهرها متمایز میکرد؟ میگوید: در لحظه حال زندگی میکردند.خوش بودن در همین لحظهای که در حال عبور است.امروز را به بهترین شکل سپری میکردند و دل به فردا نمیبستند که نیامده، پول دوست نبودند، زندگی را رنگ و لعاب دوستداشتنی میزدند تا از آن لذت ببرند.برای همین خانههایشان پر بود از گل و گیاه و حوض و ماهی و...خوش مجلس بودند، در کنارشان که مینشستی آنقدر شیرین صحبت میکردند و آنقدر خاطرات خوب داشتند که دوست داشتی زمان کش بیاید و آنها صحبت کنند و تو از بودن در مجلس آنها لذت ببری.آقای مرتضی احمدی یک تهرانی اصیل و واقعی بود.روحش شاد.
چقدر تلخ، دارم برای همه آدمهای مهمی که در فرهنگ و هنر ایران موثر بودند واژه زنده یاد و مرحوم مینویسم، معمولا هر روز.نوشتم زنده یاد صمدی و باید برای مرتضی احمدی هم بنویسم زنده یاد ! او که هنرش را و مرامش را بسیار دوست داشتم 30 آذر سال 93 برای همیشه از این دنیا رفت و سوم دیماه به خاک سپرده شد. از زمانی که وارد مطبوعات شدم تا وقتی که استاد احمدی زنده بود، چند باری با هم همصحبت شدیم و این یکی از خوشاقبالیهای روزنامهنگار شدنم بود.زنده یاد احمدی سبک زندگی و مرام خاص خودش را داشت، سبکی که به آن میگویند تهرانی اصیل.نوع راه رفتن، نشستن، صحبت کردن و مراوده با دیگران. یک جورایی لوطی منش بود.
یکی از خوشاقبالیهای دیگرم این بود که دیروز با اکبر رحمتی همصحبت شدم تا از زاویه نگاه او درباره استاد مرتضی احمدی بنویسم.یکی از تهرانیهای اصیل که رد برخی از رفتارها و گفتار زنده یاد احمدی را در او میتوان دید.بازیگری قدیمی که از تهران قدیم کلی خاطره خوب دارد و وقتی پای صحبتش مینشینی، تهرانی را میبینی که با تهران این روزها تفاوتهای بنیادی و اساسی دارد.همان تهران قدیم که زنده یاد احمدی درباره آن نوشته در چند کتاب و برخی از آنها را هم به صورت صوتی منتشر کرده بهنام « صدای تهرون»
خوش مجلس بود
رحمتی درباره مرحوم احمدی گفت: «خوش مجلس بود؛ وقتی پای صحبتش مینشستی دوست نداشتی زمان بگذرد و زمان رفتن برسد.بس که خوش صحبت بود و آنقدر خاطره از تهران قدیم داشت و آنقدر آنها را تصویری روایت میکرد که خسته نمیشدی.»
رحمتی صحبت میکرد و من به این فکر میکردم که خود آقای رحمتی هم، همین ویژگیها را دارد.خوش مجلس است و خوش صحبت و مهمتر این که کتاب بسیار میخواند و استناداتش محکم است.
اکبر رحمتی میگوید: آقای احمدی عاشق کارش بود.از این عاشقهای پای کار که گذشت زمان آنها را بیانگیزه نمیکند.بازیگر تئاتر بود، پیشپردهخوانی میکرد و ضربیخوانی را رواج داد.در سینما و تلویزیون درخشید و در کنار همه اینها، کتاب هم نوشت.درباره تهران قدیم.حافظه عجیبی داشت.همه گذشتههای دور را به خاطر داشت و وقت گذاشت و همه آنها را نوشت.نگاه بسیار دقیقی داشت، او همت کرد و همه آنچه از دهههای 20 ، 30 و 40 در تهران دیده بود را نوشت تا برای نسلهای آینده بماند و آنها بدانند که تهران قدیم پر بود از مراسم و مناسک و سبک زندگی که مختص تهران بود و در هیچ جای ایران نمیتوانی شبیه آن را پیدا کنی.الان دیگر از آن تهران چیزی نمانده است.آنقدر مهاجر به این شهر آمده که تهران و تهرانیهای قدیم در میان آنها گم شدهاند.
آقایان مرتضی احمدی و جعفر شهری دو نفری هستند که تهران قدیم را در کتابها و آثارشان زنده نگهداشتهاند.
هر کسی به هر دلیلی نیاز داشته باشد که بداند زندگی و مردم تهران قدیم چگونه بودند بهترین راه این است که آثار این هنرمندان و پژوهشگران را مطالعه کند.آقای احمدی آدم دانشگاهی نبود و عنوانهای پرطمطراق دانشگاهی نداشت اما به اندازه چند محقق و پژوهشگر برای فرهنگ تهرانیها کار کرد.
جای خالی موزه تهرون قدیم
اکبر رحمتی میگوید: حیف آدمهایی مثل استاد احمدی است که از دنیا میروند اما حالا که از مرگ گریزی نیست باید مسئولان مربوطه فکری به حال آثار اساتیدی مانند مرتضی احمدی کنند.به نظرم تهران باید موزهای داشته باشد برای نمایش تهران قدیم و آثار آقای احمدی هم باید در این موزه نگهداری شود.اما راستش این است که کسی به فکر نیست.کسی به فکر «تهرون قدیم» نیست.
استاد احمدی یکی از پیشگامان پیش پردهخوانی بود. آقایان عزتا...انتظامی و حمیدقنبری هم بودند.آنها در دهه 30 و 40 قبل اجرای تئاترها، اتفاقات روزمره زندگی را که به شعر تبدیل کرده بودند با همراهی ضرب میخوانند.مثلا عمو سبزیفروش که آقای احمدی هم آن را اجرا کرده است از همین پیشپردهخوانیها به بطن جامعه راه یافت و به مرور تبدیل به بخشی از فرهنگ عامه مردم تهران شد.بیشتر مردم آن سالها به تماشای تئاتر میرفتند تا پیشپردهخوانیها را ببینند و بشنوند.بینظیر بود این برنامهها.
از اکبر رحمتی که به تازگی بازی در فیلم خروج به کارگردانی ابراهیم حاتمی کیا را به پایان رسانده میپرسم، مردم تهران قدیم چه ویژگیهایی داشتند که آنها را از مردم دیگر شهرها متمایز میکرد؟ میگوید: در لحظه حال زندگی میکردند.خوش بودن در همین لحظهای که در حال عبور است.امروز را به بهترین شکل سپری میکردند و دل به فردا نمیبستند که نیامده، پول دوست نبودند، زندگی را رنگ و لعاب دوستداشتنی میزدند تا از آن لذت ببرند.برای همین خانههایشان پر بود از گل و گیاه و حوض و ماهی و...خوش مجلس بودند، در کنارشان که مینشستی آنقدر شیرین صحبت میکردند و آنقدر خاطرات خوب داشتند که دوست داشتی زمان کش بیاید و آنها صحبت کنند و تو از بودن در مجلس آنها لذت ببری.آقای مرتضی احمدی یک تهرانی اصیل و واقعی بود.روحش شاد.