گفتوگو با دانشجویی كه برادر اوتیسمیاش را كشت
برادرم را كشتم تا دردهایش تمام شود
شش ماه بود كه دچار بیماری روحی شده بود و تحت درمان قرار داشت. از سویی وجود برادر هشت سالهاش كه مبتلا به بیماری اوتیسم بود حال و روز او را بدتر كرده بود. نمیتوانست تحمل كند كه این بچه خوب نمیشود. برای خلاصی او از این بیماری و پایان گرفتن آزار و اذیت خانوادهاش كه هفت سال بود از آن كودك بیمار نگهداری میكردند دست به قتل برادرش زد. این هفته در پشت صحنه یك جنایت سراغ مهرداد 21 ساله، دانشجوی كارشناسی مهندسی نرمافزار رفتیم و پای صحبت او نشستیم و او از انگیزهاش برای قتل گفت. لیلا اسماعیلی، كارشناس ارشد روانشناسی هم دلایل وقوع این جنایت را بررسی كرد. مهرداد 21 ساله متهم است كه چند روز مانده به شب یلدای امسال به خاطر اینكه دیگر نمیتوانست آزار و اذیتهای برادر هشتساله اوتیسمیاش را در خانهشان در یكی از محلههای شرق تهران تحمل كند، در اقدامی عجیب، او را خفه كرد و بعد از جنایت تسلیم پلیس شد.
مهرداد فكر نمیكرد تصمیم لحظهای برای قتل، او را روانه بازداشتگاه پلیس آگاهی كند. خودش را برای امتحانات پایان ترم دانشگاه آماده كرده بود اما سرنوشت، برگ دیگری برایش رقم زد. او در گفتوگو با جامجم به تشریح روز قتل و انگیزهاش پرداخت.
چه كارهای؟
شغلی ندارم و دانشجوی مهندسی رشته نرمافزار هستم.
بیماری؟
بله. ناراحتی روحی دارم. شش ماه است كه تحت درمان روانپزشكم و دارو مصرف میكنم.
چرا بازداشت شدی؟
قتل .
قتل چه كسی؟
برادر هشت سالهام كه مبتلا به بیماری اوتیسم بود.
چرا؟
چون برادرم به بیماری اوتیسم مبتلا بود بابت این بیماری درد و ناراحتی میكشید. خانوادهام از یك سالگی فهمیدند برادرم به اوتیسم مبتلاشده و مدام پیگیر وضعیت او و درمانش بودند. آنها سختیهای زیادی بابت بیماری برادرم تحمل كردند. برادرم حال خوبی بابت این بیماری نداشت و مدام خانواده را اذیت میكرد. برادرم شب و روزش معلوم نبود. همه بابت بیماری او در رنج و عذاب بودیم. او را كشتم كه هم خودش آرام بگیرد و هم خانوادهام.
چطوری نقشه قتل را طراحی كردی؟
همان شب یكدفعه به ذهنم رسید كه برادرم را بكشم.
نحوه قتل را از كجا یاد گرفتی؟
چند سال قبل و در دوران نوجوانیام یك فیلم آمریكایی دیدم كه در آن مرد شكستخوردهای كه حاضر به ادامه زندگی نبود كیسهای مخصوص را به سرش كشید و خودش را خفه كرد و به زندگیاش پایان داد.
با الگوگرفتن از آن فیلم، شب جنایت طبق آن فیلم برادرم را خفه كردم. چند نایلون تهیه كرده و با برداشتن آن به اتاقی كه برادرم بود، رفتم. او در حال بازی با وسایلش بود و مدام به من نگاه میكرد. یك لحظه خواستم دست از این كار بكشم اما دردهایی كه خانوادهام در این هفت سال به خاطر بیماری برادر اوتیسمیام كشیده بودند مقابل چشمانم آمد و مرا واداشت كه جان او را بگیرم.
نایلونها را روی سرش كشیدم.
وقتی نفسش تنگ شد، با دستانش تقلا میكرد كه بتواند سرش را از نایلونها بیرون بیاورد كه موفق نشد.
پشیمان نشدی؟
از همان لحظهای كه او فوت شد، پشیمان شدم. عذاب وجدان داشتم و ناراحت بودم اما از طرفی به خودم میگفتم با این كار او را از زندگی پر دردش رها كردم.
خانوادهات چطور از جنایت باخبرشدند؟
آن روز به مطب دكتر رفته بودند و وقتی به خانه آمدند، با پیكر بیجان برادرم روبهرو شده و متوجه شدند من دست به این كار زدهام. حتی برای اینكه برای من هم اتفاقی نیفتد، وقتی اورژانس و پلیس به خانهمان رفته بودند، به آنها گفتندكه برادرم خوراكی خورده و در گلویش گیر كرده و فوت شده است.
بعداز قتل كجا رفتی؟
گوشی تلفن همراهم را برداشتم و از خانه فرار كردم. ساعاتی از جنایت گذاشته بود و به فرهنگسرای محلهمان رفتم و از آنجا به بوستانی رفته و روی نیمكت نشستم. هنوز در شوك بودم. نمیدانستم باید چه كنم. سرانجام به كیوسك پلیس رفتم و گفتم من برادرم را كشتهام.
فیلم زیاد میبینی؟
بله. بیشتر در ژانر خشونت و در مورد افراد درونگرا، چون خودم درونگرا هستم و این باعث شده دوستان زیادی نداشته باشم.
دلت برای چه كسی تنگ شده؟
برای برادرم و والدینم.
فكر میكردی یك روز قاتل بشوی؟
من بخش حوادث روزنامهها را میخواندم. وقتی میدیدیم فردی یكدفعهای قاتل شده باور نمیكردم. اما روزی كه خودم ناخواسته دست به قتل زدم باورم شد آدمیزاد یكدفعهای میتواند قاتل شود و زندگیاش از بین برود .
آرزویت چه بود؟
دوست داشتم درس بخوانم و مهندس نرمافزار شوم اما حالا دستم به خون برادرم آلوده شده است.
اگر زمان به عقب بازمیگشت؟
نمیدانم شاید دوباره ماجرای قتل تكرار میشد، شاید هم قاتل نمیشدم.
فكر میكنی بخشیده شوی؟
نمیدانم .
قتل برادر با خشم پنهان
پسر 21 ساله كه متهم به قتل است، زمانی كه برادرش به دنیا آمده در اوایل بلوغ بوده و درگیر دوران پراسترس نوجوانی بوده است. او دورهای را طی کرده كه با فاصله گرفتن ازدوران كودكی، به سمت بزرگ شدن پیش میرفته است. در این دوران او احتیاج دارد كه والدینش كنارش باشند تا دوره بلوغ نوجوانی را بگذراند.
بچه دوم خانواده بیمار بوده و بیشتر توجه خانواده سمت این بچه میرود.
حال با این شرایط، قاتل وارد دوران جوانی شده و خشم
فرو خفتهای در او به وجود میآید كه سرانجام این خشم، قتل برادر میشود.
در خانوادههایی كه یكی از اعضای خانواده دچار اختلال جسمی و ذهنی است، باید همه اعضای خانواده نزد مشاور بروند و برای رویه زندگیشان راهنمایی بگیرند چرا كه بیمار اوتیسمی خیال میكند رفتارهایی را كه انجام میدهد طبیعی است.
در این پرونده پسر دانشجو متوجه میشود درمانی برای بیماری برادرش وجود ندارد، از سوی دیگر والدینش را میدیده كه برای درمان او تلاش میكنند. او تصور میكند كه خانوادهاش عذاب میكشند.
این عوامل همه دست به دست هم میدهند تا پسر جوان به سمت ارتكاب قتل برود. وی تحت تعلیم یك فیلم، مرتكب قتل شده و بعد از آن خود را تسلیم میكند.
البته در اغلب قتلهای خانوادگی شاهدیم كه قاتلان خود را تسلیم میكنند. او شاید از ارتكاب قتل پشیمان باشد، اما تصور میکند با این كار به برادرش كمك كرده تا از این وضعیت و درد و رنجی كه میكشیده، رها شود.