زنگ مدرسه، خراب است

گفت‌وگو با خدایار زمزم؛ معلمی كه 30 سال است در مناطق محروم تدریس می‌كند

زنگ مدرسه، خراب است

دیروز انگار ماه و خورشید و فلك دست به دست هم دادند تا صدای معلمی كه سال‌هاست در مناطق محروم استان خوزستان به بچه‌ها درس می‌دهد و سختی‌ها و مشكلات آنها را از نزدیك دیده و می‌شناسد و بارها آنها را مطرح كرده در این صفحه هم نوشته شود. خدا را چه دیده‌ای شاید این‌بار صدایش را شنیدند و برای بچه‌های مناطق محروم خوزستان كاری كردند. شاید این بچه‌ها را دیدند و به فریادشان رسیدند. البته این را هم بنویسم كه طبق قانون اساسی، تحصیل حق همه بچه‌های ایران است، آن‌ هم تحصیل رایگان. اما نكته اینجاست كه گویا آنهایی كه این بند قانون اساسی را دیده‌اند و می‌خواهند به آن عمل كنند، تصورشان این است كه همین‌كه برای مناطق محروم معلمی در نظر گرفتند و او را به منطقه فرستادند قضیه حل شده‌ است و قانون اساسی اجرا شده! و دیگر اصلا مهم نیست كه بچه‌ها در چه شرایطی درس می‌خوانند و معلمان در چه شرایطی درس می‌دهند. آیا این درس خواندن و درس دادن از روی عشق است یا تكلیف كه البته تا الان ثابت شده در هیچ شرایطی فقط «تكلیف» نتوانسته و نخواهد توانست آدم‌ها را به مقصد برساند. آنچه راه رسیدن به مقصد را هموار می‌كند فقط «عشق» است.
روز پنجشنبه عكسی در شبكه‌‌های اجتماعی دست به دست شد و بسیار دیده شد. عكسی كه بچه‌های روستایی دور افتاده در آذربایجان شرقی را نشان می‌داد كه معلمشان راهی باریك از میان حدود دو، سه متر برف باز كرده بود تا دانش‌آموزانش به مدرسه بیایند. دیروز هم ویدئویی در توییتر بسیار دیده شد كه معلمی اهل خوزستان را نشان می‌داد كه با طناب و قرقره از رودخانه‌ای خروشان عبور می‌كند تا به روستایی دوردست برود و به دانش‌آموزان درس بدهد! باورش سخت است اما بله، هنوز هم از این روش بسیار سنتی و خطرناك برای رفت و‌ آمد استفاده می‌شود. همین دیروز اتفاقا روز جهانی آموزش بود. روزی برای یادآوری این كه آموزش حق هر كودكی است و بچه‌های همه دنیا باید بتوانند در شرایط مطلوب و بی‌خطر درس بخوانند و آموزش‌های لازم را دریافت كنند. حالا متوجه شدید چرا اول مطلب نوشتم كه همه چیز دست به دست هم داد تا من این‌جا از معلمی بنام فرهاد اسماعیلی‌نژاد بنویسم كه هنوز دارد با قرقره و طناب از رودخانه رد می‌شود تا به دانش‌آموزانش كه آن طرف رودخانه هستند درس بدهد.
اسماعیلی‌نژاد اما خودش این ویدئو را منتشر نكرده،‌ انتشارش كار خدایار زمزم بوده. مدیر مدرسه. هم او كه تیرماه امسال به برنامه فرمول یك شبكه یك تلویزیون آمد و همه مشكلات مدرسه‌های روستاهای خوزستان و مناطق عشایری را بازگو كرد. حرف‌هایش مثل توپ تركید و همه جا پخش شد و خیلی‌ها به او قول مساعدت دادند. یكی از آنها وزارت آموزش و پرورش بود كه به آقای زمزم قول داد برای بچه‌های عشایر، مدرسه می‌سازد، خیلی زود. اما به گفته خدایار زمزم فقط همان قول بوده و از عمل هیچ و هیچ و هیچ.
قول‌هایی كه فراموش می‌شود
آقای زمزم می‌گوید: نماینده‌های شهرها می‌دانند كه در این مناطق چه خبر است، گاهی برای بازدید هم می‌آیند، قول‌هایی می‌دهند و می‌روند و فراموش می‌كنند. الان به انتخابات مجلس نزدیك می‌شویم، باز تنور بازدیدها و قول‌ها داغ می‌شود. اما ما دیگر می‌دانیم كه هیچ‌كس به فكر مردم و بچه‌های روستا‌ها و شهرهای كوچك خوزستان نیست كه در محرومیت دست و پا می‌زنند و حرفشان به هیچ‌كجا نمی‌رسد. این درد را به كی بگوییم كه روستای بنه‌بحران، در نزدیكی بزرگ‌ترین نیروگاه برق خاورمیانه قرار دارد كه روزی 2000 مگا برق تولید می‌كند اما این روستا برق ندارد ! جاده ندارد، هیچی ندارد. مگر كشور وزیر نیرو ندارد كه بداند داشتن برق و آب حق طبیعی مردم این روستاست.
تیزهوشانی در چنبره نبود امكانات
آقای زمزم 32 سال است معلم است. در بیشتر مناطق خوزستان تدریس كرده، آن هم در مناطق محروم. می‌گوید با سابقه‌ای كه دارد، می‌تواند به مركز استان و شهرهای بزرگ برود و آنجا به كارش ادامه دهد اما او عاشق بچه‌هاست؛ بچه‌هایی كه همه دلخوشی‌شان درس خواندن است. شاید كه بتوانند آینده‌شان را تغییر دهند. آقای زمزم می‌گوید: این بچه‌ها واقعا مستعد هستند، برخی از آنها اگر در شهر بودند و امكانات داشتند باید می‌رفتند مدرسه تیزهوشان درس می‌خواندند. اما الان در مدرسه‌هایی درس می‌خوانند كه فقط اسمشان مدرسه است. گاهی خانه‌ خرابه‌هایی است كه زیر‌سقف آنها ماندن حتی خطرناك است. بچه‌هایی كه دوست دارند درس بخوانند با هر مشقتی كه هست ادامه می‌دهند اما وقتی درس‌شان تمام می‌شود و مثلا لیسانس می‌گیرند، كار پیدا نمی‌كنند و برمی‌گردند و در روستا چوپانی می‌كنند. برخی از بچه‌ها آنها را كه می‌بینند از درس خواندن منصرف می‌شوند، می‌گویند اگر قرار است چوپان شویم چرا درس بخوانیم. معلم‌ها همه تلاش خود را می‌كنند تا به بچه‌ها انگیزه بدهند و تا جایی كه خودشان بلدند به آنها مهارت یاد بدهند كه بچه‌ها بتوانند آینده خود را بهتر بسازند اما آموزش بنیادین دانش‌آموزان به كمك دولت و امكانات نیاز دارد. معلم چطور باید انگیزه و عشقش را به بچه‌ها ثابت كند تا مسؤولان باور كنند، آقای فرهاد اسماعیل‌نژاد كه فیلمش را منتشر كردم تا به ایذه و روستای محل خدمتش برسد، چند كیلومتر را باید با طناب حركت كند. بچه‌ها و دیگر مردم ساكن این مناطق هم از همین روش استفاده می‌كنند، راهی خطرناك اما چاره‌ای ندارند. از ایذه تا چهارمحال و بختیاری به پلی حدود 40، 50 كیلومتر نیاز است اما نمی‌سازند. بارها گفته‌ایم، نامه نوشته‌ایم، نماینده‌ها آمده‌اند و دیده‌اند اما هیچ‌كس كاری نمی‌كند.
مدارس عشایر، مشكلاتشان بیشتر است. سری به روستاهای خواجه انور و ده دز بزنید تا ببینید شرایط چقدر دشوار است. یك معلم باید چند پایه را تدریس كند. بچه‌ها می‌آیند و نوبتی درس یاد می‌گیرند. بیشتر خانواده‌ها اجازه نمی‌دهند دختران بیشتر از پایه ابتدایی تحصیل كنند چون شرایط مهیا نیست. بچه‌ها برای رفتن به دبیرستان یا باید به مناطقی بروند كه از روستایشان خیلی دور است و راه‌ها صعب‌العبور یا باید به مدارس شبانه‌روزی بروند كه شرایط خاص خودش را دارد و بیشتر خانواده‌ها نه تنها اجازه نمی‌دهند پسران بروند چه برسد به این كه به دخترها اجازه ادامه تحصیل بدهند.
         
حرف آقای زمزم در ذهنم تكرار می‌شود، انتخابات مجلس نزدیك است و تنور قول دادن‌ها داغ، قول می‌دهند اما عمل نمی‌كنند ... به این فكر می‌كنم، نماینده‌ای كه نمی‌تواند درد مردم شهر و روستایش را به مسؤولان بلند مرتبه برساند، نمی‌تواند برای منطقه‌ای كه نماینده آنجاست بودجه بگیرد حتی برای آموزش و درس‌خواندن بچه‌ها آیا وكیل مناسبی برای مردم است؟ اصلا چرا باید به او رای داد و به تهران و مجلس فرستاد او را. آیا او اصلا می‌داند وكیل مردم بودن یعنی چی؟!