كاروانسرا
كاروانهایی كه بار و بنه را روی چهارپاهاشان سفت میكردند خوب دور و بر را نگاه میكردند كه چیزی جا نگذارند. وقتی كه مطمئن میشدند چیزی جا نگذاشتهاند، میرفتند. اما كاروانسرای قدیمی خوب میداند تمام كاروانهایی كه سالهای سال به دیوارهایش تكیه دادند، خستگیشان را جا گذاشتند و رفتند. غبار راه مانده روی دوششان را بر گرده زمین اینجا تكاندند و رفتند. حالا كه سالهاست كاروانسرا كنار اتوبان نشسته و رد شدن ماشینها را نگاه میكند، فكر شانهای است كه خستگی چند ده سال مسافر را سبك كند.