یك جنایت در هفت پرده
این قاب شمارا دعوت میکند به روایتی دیگر گونه از پروندههایی است که دیروز و امروز روی میز بازپرسهای دادگاهها بوده، ورقشان زده ام دستی به سروگوششان کشیده ام و بازروایتشان کردهام، اسامی ومکانها را تغییر داده ام که بعدا سوءتفاهمی نشود. دوشنبهها منتظرتانیم.
دهانش خشك شده بود. شقیقههایش نبض داشت. پلكهایش هزار كیلو بود و با هر بار پلك زدن صدای قیژقیژی توی سرش پر میشد. رنگ سوخته و كهنه و خشك روی در زنگزده دستشویی داشت شره میكرد. نقطه گلولهشده رنگ پایین میآمد دوباره برش میگرداند سرجایش... دوباره شره میكرد دوباره برش میگرداند. صدای كشداری پشت در، بازی با رنگ را از سرش پراند: بسه دیگه یك ساعته اون تویی باز داری چه غلطی میكنی؟! نشستی تو خلا باز زهرماری میكشی. بیا بیرون دیگه لنگ ظهره تا برسی ظهر شده اینجوری سرایدار خونه مردمی؟
لقمه نان و پنیر مزه گچ میداد. مادرش داشت با تلفن حرف میزد شمرده و یواش... چیزی نمیشنید. مادرش با مهندس صحبت كرده بود كه برود توی ساختمانشان سرایدار بایستد. حس مادرانهاش اجازه نداده بود همه چیز را بگوید. مادرش نگفته بود... نگفته بود. كه رنگ صداها را میشنود و بوی رنگها را... نگفته بود شره كردن رنگ كهنه روی در زنگزده دستشویی را میبیند.
ــ همین الانشم نمیومدی. تلفنتم كه جواب نمیدی. نمیدونم تو این ساختمون تو مدیر ساختمونی یا من؟
ــ توضیح میدم آقا !!
ــ توضیح نمیخواهم خسرو بار اولت نیست. منم باید به اهالی ساختمون جواب بدم. سه ماه پیش كه مادرت زنگ زد گفت بیكاری گفتم مهمترین چیز برام نظمه. اون نعمت كه قبلا بود یك دهم این بینظمیای تو رو هم نداشت. عذرشو خواستم.
ــ توضیح میدم آقا.
ــ باز میگه توضیح میدم. گفتی نمیتونم شبا بمونم مادرم تنهاست گفتم باشه ولی صبح زود بیا! گفتی چشم الان ساعت چنده؟
ــ 11
ــ 11 وقت سركار اومدنه؟ دیشب زبالهها رو خالی نكردی... كف پاركینگ كثیفه. در پشتبوم باز مونده. ریموت خانم جلالی رو یك هفته است گرفتی ببری درست كنی بحث دیروز و امروز نیست.
ــ ببخشین آقا مادرمون ناخوش بود.
ــ ناخوش بود؟ من خودم یك ساعت پیش دیدم جواب ندادی زنگ زدم گفت راه افتادی.
حالا برو طبقهها رو از بالا تی بكش تا پایین بیا من میگم من فرستاده بودمت پی كاری ولی جان مادرت دیگه تكرار نكن.
ــ چشم مهندس.
پلهها را كه پایین رسید دیگر نا نداشت. دسته تی را ول كرد. صدایی مثل فشنگ تا خرپشته رفت. عرق سرد كرده بود. كار زیاد نشئگیاش را پرانده بود. درد توی قلم پاهایش شروع میكرد به بالا آمدن. به كلهاش كه میرسید. درد نبود. هوووم بود صدای جاروبرقی روی كاشی... صدای همه كامیونهای جهان وقتی كه روشناند. مشامش پر از بو میشد. از صبح این جمله توی كلهاش. هی اكو میشد: به مادرت زنگ زدم ...
ــ چه جور تبری میخوای؟
ــ برا باغبونی میخوام!
ــ باغبون كه تبر نمیخواهد پسرجان اره میخواهد و قیچی و بیلچه مطمئنی این كارهای باباجان؟
ــ بله درخت خشك و ساقه زیاد داریم میخواهم خرد كنم برای شومینه بعضی واحدها.
ــ تبر به كارت نمیاد ارهبرقی ببر.
ــ نه صدا داره اذیت میشن... همینو میبرم.
ــ بهش گفتم از فردا نمیام... گفتم مخم نمیكشه... سر چندر غاز باس بشم نوكر دربستشو... نمیكشم...
ــ آره زنگ زد گفت.
ــ زنگ زد؟ دیگه چی گفت؟
ــ هیچی همین. گفت پسرت گفته نمیاد. تو تا وقتی اون كوفتی رو كنار نذاری تا وقتی دست از این كثافت نكبت نكشی همینه. كار كه هیچی میلیارد پولم داشته باشی زیر همهاش فندك میگیری.
جای پاركش توی پاركینگ را بلد بود. كلاه روی صورتش كشیده بود كه دوربینها نگیرندش. كلید را یك نسخه برای روز مبادا ساخته بود. آمد تو. ماشین مهندس سرجایش بود و این یعنی هنوز مهندس سر كار نرفته بود.
زیپ كاپشنش را باز كرد. تبر دسته كوتاه را بیرون كشید. هوا سرد بود ولی دسته تبر توی دستش عرق كرده بود. رنگ ماشین داشت شره میكرد. صدای خرناسه گرگ میشنید. تصاویر خمیری شده بود. صبح به مادرش كه خواب بود گفته بود میرود دنبال كار. آهنگ آسانسور نزدیك میشد. قاب در واشد. مهندس بود و زنش. زنش بود ولی صدای خندههای مادرش از دهان زن بیرون میآمد. رنگ ماشین داشت شره میكرد. زن به مهندس گفت تا روشن كنی برم گوشیمو بیارم. مهندس سیگاری گیراند. وقتش بود. انگشتهایش چسبیده بود به دسته تبر. بالا برد و جایی بین گردن و كول مهندس ضربه اول را فرود آورد... ضربه دوم... بدن مهندس صدای كنده میداد حالا...مهندس یك دفعه درخت شد... درختی كه با هر ضربه از بین آوندهایش مایع سرخ رنگی بیرون شتك میكرد. باید طوری خوردش میكرد كه توی شومینه جا شود. خسته شده بود. نشست نفسی تازه كند... روی ماشینها رنگ سرخ شره میكرد. بوی خون مشامش را آزرد. زن از آسانسور بیرون آمد. زن همسر مهندس بود. جیغ كشید. صدای مادرش نبود.
به همه اینها فكر كرد بعد از صحبتهای روحانی زندان... چند ساعت بعد... روی كاور جنازهای در بهداری زندان نور كمرمق آفتاب پاییزی افتاده بود ... كلاغی قار قار میكرد... زنی بعد از تماشای اعدام پسرش روی شانه خاكی جاده منتظر ماشینی بود ...
تیتر خبرها
-
شورش ترامپ علیه سلامتی
-
سلبریتیها مردود دوران کرونا
-
از بــام تا شـام
-
سایه روشن آمار کرونا
-
سایه شما مستدام
-
قصــه تولـد بایكـــونـــور
-
حد همین است سخندانی و زیبایی را
-
ارمغان گرانی برای روزهداران
-
یك جنایت در هفت پرده
-
سایه شوم روی لیگ جزیره
-
داستان جواهرفروشی بهمحض عادی شدن اوضاع
-
دلار 4200 مانعی برای تنظیم بازار
-
بحران در قلب نظام سرمایهداری
-
سعدی و پشتوانه هایش
-
کرونا در شیب نزولی