فیلم «فقط عدالت» به نقد سیستم قضایی نژادپرستانه آمریکا میپردازد
عدالت برای همه ....
در دنیای سینما تعداد فیلمهایی که در دادگاه رخ داده و به مسائل حقوقی میپردازند، کم نیست. بسیاری از این فیلمها، حال و هوا و سمت و سویی عدالتخواهانه دارند و صحبت از بیعدالتی و ظلمی میکنند که بر سر شخصیتهای محوری داستانهایشان رفته است. «فقطعدالت» تازه ترین نمونه از این نوع فیلمهاست که در گونه سینمای دادگاهی قرار میگیرند. این درام پرتنش اجتماعی که بسیار مورد توجه منتقدان قرار گرفت، براساس یک ماجرای تلخ واقعی ساخته شده است.
مایکل بی جردن که با بازی در اکشنهایی چون «بالبوآ» و «بلک پنتر/ پلنگ سیاه» می رود که تبدیل به یکی از قهرمانانه اکشن رنگین پوست شود، در داستان فقط عدالت رخت قضاوت به تن کرده و به دفاعی جانانه از یک محکوم به مرگ می پردازد. اطرافیان این محکوم اصرار بر بیگناهی او دارند و شخصیت سختکوش و عدالتخواه داستان، باید با تلاش و مبارزه خود عدالت را برقرار کند.
به نوشته نشریههالیوود ریپورتر، «فقط عدالت» تفاوتهایی جدی با بقیه درامهای حقوقی و دادگاهی سالهای اخیر صنعت سینما دارد. مهمترین این تفاوتها، تلخ بودن فضای داستان و وجه سنگین عدالتخواهی آن است. نمایش عمومی فیلم در دورانی که ترامپ رئیس جمهور آمریکاست نیز، حال و هوای دیگری به آن می دهد. برخی منتقدان حتی تا آن جا پیش می روند که فقط عدالت را با درام تحسین شده و درخشان کلاسیک «کشتن مرغ مقلد» مقایسه میکنند.
فیلمنامه یکدست فیلم با نگاهی به بخشی از داستان زندگی برایان استیونسن نوشته شده است. استیونسن یک وکیل دعاوی جوان بود که در ابتدای کار حرفهای اش در اواسط دهه هشتاد میلادی، با یکی از پیچیدهترین پروندههای حقوقی سیستم قضایی آمریکا روبرو میشود. این جوان که داوطلبانه دفاع از متهمان فقیر محکوم به مرگ را قبول کرده، راهی آلاباما میشود. در این محل، دیدگاه نژادپرستانه در قوی ترین شکل خود جریان دارد. به همان اندازه که تعداد بسیار زیادی سیاهپوست در آلاباما زندگی و کار میکنند، نظرات و دیدگاههای نژادپرستانه و ضد رنگین پوستان هم وجود دارد. استیونسن پرونده والتر مک میلیان را در دست می گیرد. در حالی که دادگاه مک میلیان را به خاطر قتل یک زن جوان سفیدپوست محکوم به مرگ کرده، اما استیونس بر این باور است که او بیگناه است. بخش اعظم داستان فقط عدالت، اختصاص به تلاشهای این وکیل برای اثبات بیگناهی موکلش است. او در پایان کار موفق به اثبات بیگناهی مک میلیان میشود و تصمیم می گیرد این کار را برای دیگر محکومان رنگین پوست هم دنبال کند.
جردن در نقش استیونس بازی بسیار خوبی ارائه داده و برای درک بهتر نقش، هم با خود استیونسن و هم با تعداد دیگری از وکلای دعاوی دیدار و گفت و گو داشته است. جیمی فوکس که همیشه در نقش انسانهایی قوی ظاهر شده، این جا مک میلیان بخت برگشته است. بازی زیرپوستی فوکس که با اندوه و گریههایش همراه است، تصویری صادقانه از شخصیت مک میلیان به دست میدهد. بری لارسن که بعد از اسکار بهترین بازیگر زن برای «اتاق» نقش ابرقهرمان کاپیتان مارول را برای شرکت مارول بازی کرد، این بار زنی مقاوم و سرسخت است که به یاری استیونس می آید تا از حق و عدالت دفاع کند. ترکیب سه نفره این بازیگران، رنگ و بوی ویژه ای به کلیت داستان و فیلم داده است. نکته جالب بازی خود برایان استیونسن در فیلم و در نقش پدر خودش است!
اولین نمایش فیلم در جشنواره بین المللی تورنتو با تحسین منتقدان و استقبال گرم آنان همراه بود. فقط عدالت با هزینه تولید 25میلیون دلاری اش، 35میلیون در آمریکا و 17میلیون در بقیه کشورهای دنیا
فروش کرد.
فروش جهانی 51میلیون دلاری این درام دادگاهی، پیروزی بزرگی برای تهیهکنندگانش در کمپانی برادرانوارنر بود. فیلم از یک سو با فروش خوبی در جدول گیشه نمایش سینماها روبهرو شد و از سوی دیگر نقدهای مثبت منتقدان را دریافت کرد. تحلیلگران اقتصادی سینما روی این نکته تاکید میکنند که درامهای دادگاهی (که معمولا هم سرشار از دیالوگ و حرف هستند و هم زمانی طولانی دارند) چندان به مذاق تماشاگران سینما خوش نمی آید. اما فقط عدالت با طول زمانی بالای دو ساعت، بیننده اش را در سالن تاریک سینما راضی نگه می دارد.
دستن دانیل کرتون، کارگردان فیلم، بعد از مطالعه کتاب فقط عدالت استیونسن به شدت تحت تاثیر ماجراهای ان قرار می گیرد. برای او هم مثل بسیاری از اهالی کتابخوان جالب بود که پرونده والتر مک میلیان را از سال 1989 تا 2015 دنبال کند.
استیونسن ایده آلیست بعد از فارغ التحصیل شدن از دانشگاههاروارد، به آلاباما می رود و متوجه پرونده مک میلیان میشود. او درخواست تجدید نظر در پرونده را میکند و ماجرا را تا بالاترین حوزه قضایی کشور یعنی دادگاه عالی میبرد. برای کرتون چنین داستان پرپیچوخم و مرموزی، بهترین سوژه سینمایی به حساب میآمد.هالیوود بعد از موفقیت انتقادی و مالی فقط عدالت، بیشتر از قبل متوجه تواناییهای کرتون شد و او قرار است اکشن ابرقهرمانانه و کمیک استریپی «شانگ چی» را در سال جدید جلوی دوربین ببرد.
مایکل بی جردن از تجربه حضور در دادگاه میگوید
همان چیزی که به دنبالش بودم
مایکل بی جردن از فقط عدالت به عنوان اولین فیلمی اسم میبرد که از صمیم قلب بازی کرد:« وقتی فیلمنامه را خواندم، احساس کردم این همان چیزی است که مدتها به دنبالش میگشتم و همیشه میخواستم بازی کنم. داستان درباره بیعدالتی در سیستم قضایی بود و این نکته را هر رنگین پوستی در کشور با گوشت و پوست خود احساس میکند. داستان استیونسن لایههای زیرینی در خودش داشت، که ماجرا را جذابتر میکرد. نوشتهاش شباهت زیادی به یک داستان تصویری سینمایی داشت. اصلا انگار برای سینما نوشته شده است. بعد از صحبت با استیونسن تصمیمم را گرفتم و گفتم میخواهم این فیلم را تولید کنم. اما پیدا کردن یک کمپانی بزرگ سینمایی که از ما حمایت کند، کار سادهای نبود. حال و هوای سنگین داستان، این تصور را برای مدیران کمپانیهای بزرگ سینمایی به وجود میآورد که تماشاگران از آن استقبال نکرده و در جدول گیشه نمایش شکست تجاری بخورد. برای من نکته مهمتر تعریف این داستان روی پرده بود و اهمیت چندانی به موفقیت یا عدم موفقیت مالی آن نمیدادم. با این حال، برای این که مدیران برادران وارنر تمایل نشان داده و فیلم وارد مرحله تولید شود، تلاش کردیم هزینههای ساخت را تا حد امکان کمتر کنیم.» جردن با اشاره به این موضوع که از طرفداران سبک بازیگری جیمی فوکس است، ادامه میدهد:«اولین بار که او را دیدم، بچه ای 8 ساله بودم.با هم بیست سال فاصله سنی داریم. برایم مثل برادری بزرگتر یا عمو است. خودش هم این را میداند. زمان تولید فقط عدالت، میدانستم نقش مک میلیان را او باید بازی کند. به کسی جز فوکس فکر نمیکردم. از سال 2006 که کار بازیگری را شروع کردم، همیشه برایم حکم یک مبنا را داشته است. برای کرتون خیلی جالب بود که ما را در کنار هم میدید. تا زمان شروع کار فیلمبرداری، از سابقه دوستی ما خبر نداشت. بعدا گفت این سابقه کمک بسیار زیادی کرد تا در جلوی دوربین نقشهایمان را بهتر بازی کرده و ارتباط شخصیتی بیشتر و بهتری بگیریم.»
استیونسن هم کمک زیادی به جردن کرد تا در جلوی دوربین راحتتر به ایفای نقش بپردازد:«در صحبتهایی که با او داشتم، از پروندهاش بهعنوان یک تجربه سوررئال اسم برد. تعبیر خیلی قشنگی بود و در عالم واقعیت هم، همین طور بود. حتی در عالم واقعیت هم کمتر کسی میتواند تصور کند و یا انتظارش را داشته باشد که پروندهای در این حجم و گستردگی، چنین پایانی داشته باشد. بیشتر شبیه یک معجزه بود. داستان زندگی مک میلیان به شدت غیرمعمول بود و حرفهای استیونسن باعث شد تا درک خوب و بهتری از تجربیاتش داشته باشم. من با او در این رابطه حرف زدم که قدم زدن روی فرش قرمز چگونه است و او درباره این صحبت کرد که حضور در یک دادگاه قرار است چگونه باشد!»
دو نگاه از دو منتقد به «فقط عدالت»
علیه فساد در سیستم قضایی
شاید این جمله برایان استیونسن مبالغه و تعریف باشد که می گوید داستان زندگی مک میلیان داستانی مهم و تاثیرگذار بود و تماشاگران زیادی مایل به شنیدن و دیدنش روی پرده بزرگ سینما بوده اند. اما واقعیت تا حد زیادی همین است که او گفته است. پل درگارابدیان تحلیلگر و منتقد سینمایی روی این نکته تاکید میکند که فیلمها و کتابها میتوانند آدمها را تغییر دهند و خوبی محصولات سینمایی این است که روی تماشاگرانش تاثیر میگذارد. این روزها ثابت شده که نویسندگان و فیلم سازان میتوانند با محصولاتشان، تفکرات را تغییر دهند. به همین دلیل است که آنها تلاش زیادی میکنند تا به صورت مستقیم با مخاطبانشان حرف زده و دیالوگ برقرار کنند. در بحبوحه رقابتهای اسکاری، فقط عدالت توانست رقابت خوبی با محصولات پرسروصدایی چون «ایرلندی» و «داستان ازدواج» داشته باشد. بیدلیل نیست که بسیاری عقیده دارند فیلم، تاریخسازی کرده است. تا قبل از این، هیچ کمپانی بزرگ فیلمسازی سراغ تولید فیلمی با این مشخصات و چنین شخصیتهایی نرفته بود. در حقیقت، جردن بعد از دیدن کاری که فرانسیس
مک دورماند در «سه بیلبورد بیرون ابینگمیسوری» انجام داد، مطمئن شد میتواند داستان فقط عدالت را جلوی دوربین ببرد. فقط عدالت داستان کسانی را تعریف میکند که در حاشیه قرار دارند و صدایشان شنیده نمیشود. شخصیتهای آن افرادی هستند که با وجود حضور و فعالیت شدید، فاقد هر گونه قدرتی هستند و برای احقاق حقوق طبیعی شان، باید سخت مبارزه کنند. برای همین، تماشاگران فیلم به راحتی میتوانند با شخصیتهای آن احساس همذات پنداری کرده و خودشان را به جای آنان قرار دهند. نمونه بیانگر آن است که این روزها نه فقط هنرمندان سیاه پوست، که سفیدپوستان هم تمایل زیادی برای تعریف داستان حاشیه نشینهایی چون شخصیتهای فقط عدالت را دارند.
منتقد ورایتی هم روی این موضوع تاکید میکند که داستان فیلم همزمان روی دو موضوع اخلاق و حقوق قانونی اقلیتهای قومی و مذهبی مانور میدهد. در بسیاری از لحظات فیلم، تفکیک این دو بسیار مشکل میشود. اخلاق و حقوق قانونی در این داستان چنان به هم گره خورده و وابسته شدهاند، که جداکردنشان از هم بسیار مشکل به نظر میرسد. کارگردان دست به خلق شخصیتهایی زده که مخاطب خیلی زود با آنها آشنا و درگیر میشود. در عین حال، اهمیت فقط عدالت را از منظر دیگری هم میتوان مورد بحث قرار داد. این روزها هنرمندان رنگین پوست، وارد وادیهایی میشوند که تا همین مدتی قبل، امکان و اجازه حضور در آنها را نداشتند. چه کسی میتوانست باور کند کههالیوود فیلمی ابرقهرمانانه با محوریت یک رنگین پوست تولید کند؟ «بلک پنتر/ پلنگ سیاه» آغازگر این راه بود و جالب این که مایکل بی جردن هم یکی از بازیگران اصلیاش به حساب می آید. استقبال تماشاگران در همه جای دنیا از فیلم، بسیار بالا و حیرتانگیز بود. حالا هم که نوبت درامی دادگاهی علیه فساد در سیستم قضایی ساخته شده، که به دفاع از حقوق اجتماعی رنگین پوستان میپردازد. اینها نشانههای خوبی هستند و نوید آینده بهتری را برای سینما و تولیدات آن می دهد.
مایکل بی جردن که با بازی در اکشنهایی چون «بالبوآ» و «بلک پنتر/ پلنگ سیاه» می رود که تبدیل به یکی از قهرمانانه اکشن رنگین پوست شود، در داستان فقط عدالت رخت قضاوت به تن کرده و به دفاعی جانانه از یک محکوم به مرگ می پردازد. اطرافیان این محکوم اصرار بر بیگناهی او دارند و شخصیت سختکوش و عدالتخواه داستان، باید با تلاش و مبارزه خود عدالت را برقرار کند.
به نوشته نشریههالیوود ریپورتر، «فقط عدالت» تفاوتهایی جدی با بقیه درامهای حقوقی و دادگاهی سالهای اخیر صنعت سینما دارد. مهمترین این تفاوتها، تلخ بودن فضای داستان و وجه سنگین عدالتخواهی آن است. نمایش عمومی فیلم در دورانی که ترامپ رئیس جمهور آمریکاست نیز، حال و هوای دیگری به آن می دهد. برخی منتقدان حتی تا آن جا پیش می روند که فقط عدالت را با درام تحسین شده و درخشان کلاسیک «کشتن مرغ مقلد» مقایسه میکنند.
فیلمنامه یکدست فیلم با نگاهی به بخشی از داستان زندگی برایان استیونسن نوشته شده است. استیونسن یک وکیل دعاوی جوان بود که در ابتدای کار حرفهای اش در اواسط دهه هشتاد میلادی، با یکی از پیچیدهترین پروندههای حقوقی سیستم قضایی آمریکا روبرو میشود. این جوان که داوطلبانه دفاع از متهمان فقیر محکوم به مرگ را قبول کرده، راهی آلاباما میشود. در این محل، دیدگاه نژادپرستانه در قوی ترین شکل خود جریان دارد. به همان اندازه که تعداد بسیار زیادی سیاهپوست در آلاباما زندگی و کار میکنند، نظرات و دیدگاههای نژادپرستانه و ضد رنگین پوستان هم وجود دارد. استیونسن پرونده والتر مک میلیان را در دست می گیرد. در حالی که دادگاه مک میلیان را به خاطر قتل یک زن جوان سفیدپوست محکوم به مرگ کرده، اما استیونس بر این باور است که او بیگناه است. بخش اعظم داستان فقط عدالت، اختصاص به تلاشهای این وکیل برای اثبات بیگناهی موکلش است. او در پایان کار موفق به اثبات بیگناهی مک میلیان میشود و تصمیم می گیرد این کار را برای دیگر محکومان رنگین پوست هم دنبال کند.
جردن در نقش استیونس بازی بسیار خوبی ارائه داده و برای درک بهتر نقش، هم با خود استیونسن و هم با تعداد دیگری از وکلای دعاوی دیدار و گفت و گو داشته است. جیمی فوکس که همیشه در نقش انسانهایی قوی ظاهر شده، این جا مک میلیان بخت برگشته است. بازی زیرپوستی فوکس که با اندوه و گریههایش همراه است، تصویری صادقانه از شخصیت مک میلیان به دست میدهد. بری لارسن که بعد از اسکار بهترین بازیگر زن برای «اتاق» نقش ابرقهرمان کاپیتان مارول را برای شرکت مارول بازی کرد، این بار زنی مقاوم و سرسخت است که به یاری استیونس می آید تا از حق و عدالت دفاع کند. ترکیب سه نفره این بازیگران، رنگ و بوی ویژه ای به کلیت داستان و فیلم داده است. نکته جالب بازی خود برایان استیونسن در فیلم و در نقش پدر خودش است!
اولین نمایش فیلم در جشنواره بین المللی تورنتو با تحسین منتقدان و استقبال گرم آنان همراه بود. فقط عدالت با هزینه تولید 25میلیون دلاری اش، 35میلیون در آمریکا و 17میلیون در بقیه کشورهای دنیا
فروش کرد.
فروش جهانی 51میلیون دلاری این درام دادگاهی، پیروزی بزرگی برای تهیهکنندگانش در کمپانی برادرانوارنر بود. فیلم از یک سو با فروش خوبی در جدول گیشه نمایش سینماها روبهرو شد و از سوی دیگر نقدهای مثبت منتقدان را دریافت کرد. تحلیلگران اقتصادی سینما روی این نکته تاکید میکنند که درامهای دادگاهی (که معمولا هم سرشار از دیالوگ و حرف هستند و هم زمانی طولانی دارند) چندان به مذاق تماشاگران سینما خوش نمی آید. اما فقط عدالت با طول زمانی بالای دو ساعت، بیننده اش را در سالن تاریک سینما راضی نگه می دارد.
دستن دانیل کرتون، کارگردان فیلم، بعد از مطالعه کتاب فقط عدالت استیونسن به شدت تحت تاثیر ماجراهای ان قرار می گیرد. برای او هم مثل بسیاری از اهالی کتابخوان جالب بود که پرونده والتر مک میلیان را از سال 1989 تا 2015 دنبال کند.
استیونسن ایده آلیست بعد از فارغ التحصیل شدن از دانشگاههاروارد، به آلاباما می رود و متوجه پرونده مک میلیان میشود. او درخواست تجدید نظر در پرونده را میکند و ماجرا را تا بالاترین حوزه قضایی کشور یعنی دادگاه عالی میبرد. برای کرتون چنین داستان پرپیچوخم و مرموزی، بهترین سوژه سینمایی به حساب میآمد.هالیوود بعد از موفقیت انتقادی و مالی فقط عدالت، بیشتر از قبل متوجه تواناییهای کرتون شد و او قرار است اکشن ابرقهرمانانه و کمیک استریپی «شانگ چی» را در سال جدید جلوی دوربین ببرد.
مایکل بی جردن از تجربه حضور در دادگاه میگوید
همان چیزی که به دنبالش بودم
مایکل بی جردن از فقط عدالت به عنوان اولین فیلمی اسم میبرد که از صمیم قلب بازی کرد:« وقتی فیلمنامه را خواندم، احساس کردم این همان چیزی است که مدتها به دنبالش میگشتم و همیشه میخواستم بازی کنم. داستان درباره بیعدالتی در سیستم قضایی بود و این نکته را هر رنگین پوستی در کشور با گوشت و پوست خود احساس میکند. داستان استیونسن لایههای زیرینی در خودش داشت، که ماجرا را جذابتر میکرد. نوشتهاش شباهت زیادی به یک داستان تصویری سینمایی داشت. اصلا انگار برای سینما نوشته شده است. بعد از صحبت با استیونسن تصمیمم را گرفتم و گفتم میخواهم این فیلم را تولید کنم. اما پیدا کردن یک کمپانی بزرگ سینمایی که از ما حمایت کند، کار سادهای نبود. حال و هوای سنگین داستان، این تصور را برای مدیران کمپانیهای بزرگ سینمایی به وجود میآورد که تماشاگران از آن استقبال نکرده و در جدول گیشه نمایش شکست تجاری بخورد. برای من نکته مهمتر تعریف این داستان روی پرده بود و اهمیت چندانی به موفقیت یا عدم موفقیت مالی آن نمیدادم. با این حال، برای این که مدیران برادران وارنر تمایل نشان داده و فیلم وارد مرحله تولید شود، تلاش کردیم هزینههای ساخت را تا حد امکان کمتر کنیم.» جردن با اشاره به این موضوع که از طرفداران سبک بازیگری جیمی فوکس است، ادامه میدهد:«اولین بار که او را دیدم، بچه ای 8 ساله بودم.با هم بیست سال فاصله سنی داریم. برایم مثل برادری بزرگتر یا عمو است. خودش هم این را میداند. زمان تولید فقط عدالت، میدانستم نقش مک میلیان را او باید بازی کند. به کسی جز فوکس فکر نمیکردم. از سال 2006 که کار بازیگری را شروع کردم، همیشه برایم حکم یک مبنا را داشته است. برای کرتون خیلی جالب بود که ما را در کنار هم میدید. تا زمان شروع کار فیلمبرداری، از سابقه دوستی ما خبر نداشت. بعدا گفت این سابقه کمک بسیار زیادی کرد تا در جلوی دوربین نقشهایمان را بهتر بازی کرده و ارتباط شخصیتی بیشتر و بهتری بگیریم.»
استیونسن هم کمک زیادی به جردن کرد تا در جلوی دوربین راحتتر به ایفای نقش بپردازد:«در صحبتهایی که با او داشتم، از پروندهاش بهعنوان یک تجربه سوررئال اسم برد. تعبیر خیلی قشنگی بود و در عالم واقعیت هم، همین طور بود. حتی در عالم واقعیت هم کمتر کسی میتواند تصور کند و یا انتظارش را داشته باشد که پروندهای در این حجم و گستردگی، چنین پایانی داشته باشد. بیشتر شبیه یک معجزه بود. داستان زندگی مک میلیان به شدت غیرمعمول بود و حرفهای استیونسن باعث شد تا درک خوب و بهتری از تجربیاتش داشته باشم. من با او در این رابطه حرف زدم که قدم زدن روی فرش قرمز چگونه است و او درباره این صحبت کرد که حضور در یک دادگاه قرار است چگونه باشد!»
دو نگاه از دو منتقد به «فقط عدالت»
علیه فساد در سیستم قضایی
شاید این جمله برایان استیونسن مبالغه و تعریف باشد که می گوید داستان زندگی مک میلیان داستانی مهم و تاثیرگذار بود و تماشاگران زیادی مایل به شنیدن و دیدنش روی پرده بزرگ سینما بوده اند. اما واقعیت تا حد زیادی همین است که او گفته است. پل درگارابدیان تحلیلگر و منتقد سینمایی روی این نکته تاکید میکند که فیلمها و کتابها میتوانند آدمها را تغییر دهند و خوبی محصولات سینمایی این است که روی تماشاگرانش تاثیر میگذارد. این روزها ثابت شده که نویسندگان و فیلم سازان میتوانند با محصولاتشان، تفکرات را تغییر دهند. به همین دلیل است که آنها تلاش زیادی میکنند تا به صورت مستقیم با مخاطبانشان حرف زده و دیالوگ برقرار کنند. در بحبوحه رقابتهای اسکاری، فقط عدالت توانست رقابت خوبی با محصولات پرسروصدایی چون «ایرلندی» و «داستان ازدواج» داشته باشد. بیدلیل نیست که بسیاری عقیده دارند فیلم، تاریخسازی کرده است. تا قبل از این، هیچ کمپانی بزرگ فیلمسازی سراغ تولید فیلمی با این مشخصات و چنین شخصیتهایی نرفته بود. در حقیقت، جردن بعد از دیدن کاری که فرانسیس
مک دورماند در «سه بیلبورد بیرون ابینگمیسوری» انجام داد، مطمئن شد میتواند داستان فقط عدالت را جلوی دوربین ببرد. فقط عدالت داستان کسانی را تعریف میکند که در حاشیه قرار دارند و صدایشان شنیده نمیشود. شخصیتهای آن افرادی هستند که با وجود حضور و فعالیت شدید، فاقد هر گونه قدرتی هستند و برای احقاق حقوق طبیعی شان، باید سخت مبارزه کنند. برای همین، تماشاگران فیلم به راحتی میتوانند با شخصیتهای آن احساس همذات پنداری کرده و خودشان را به جای آنان قرار دهند. نمونه بیانگر آن است که این روزها نه فقط هنرمندان سیاه پوست، که سفیدپوستان هم تمایل زیادی برای تعریف داستان حاشیه نشینهایی چون شخصیتهای فقط عدالت را دارند.
منتقد ورایتی هم روی این موضوع تاکید میکند که داستان فیلم همزمان روی دو موضوع اخلاق و حقوق قانونی اقلیتهای قومی و مذهبی مانور میدهد. در بسیاری از لحظات فیلم، تفکیک این دو بسیار مشکل میشود. اخلاق و حقوق قانونی در این داستان چنان به هم گره خورده و وابسته شدهاند، که جداکردنشان از هم بسیار مشکل به نظر میرسد. کارگردان دست به خلق شخصیتهایی زده که مخاطب خیلی زود با آنها آشنا و درگیر میشود. در عین حال، اهمیت فقط عدالت را از منظر دیگری هم میتوان مورد بحث قرار داد. این روزها هنرمندان رنگین پوست، وارد وادیهایی میشوند که تا همین مدتی قبل، امکان و اجازه حضور در آنها را نداشتند. چه کسی میتوانست باور کند کههالیوود فیلمی ابرقهرمانانه با محوریت یک رنگین پوست تولید کند؟ «بلک پنتر/ پلنگ سیاه» آغازگر این راه بود و جالب این که مایکل بی جردن هم یکی از بازیگران اصلیاش به حساب می آید. استقبال تماشاگران در همه جای دنیا از فیلم، بسیار بالا و حیرتانگیز بود. حالا هم که نوبت درامی دادگاهی علیه فساد در سیستم قضایی ساخته شده، که به دفاع از حقوق اجتماعی رنگین پوستان میپردازد. اینها نشانههای خوبی هستند و نوید آینده بهتری را برای سینما و تولیدات آن می دهد.