خاموش کردن «آتش بدون دود»!
دیروز 16 خرداد سالمرگ نادر ابراهیمی؛ نویسنده شهیر معاصر بود .
فیلم مستندی به نام «قصه نادر» را تماشا میکردم که نمایشنامهنویس بزرگ همروزگار؛ زندهیاد استاد اکبر رادی را دیدم که جمله عجیبی درباره نادر ابراهیمی میگفت: «چرا روشنفکرها دستهجمعی در مورد نادر ابراهیمی سکوت کردهاند؟ از صد کتابی که نوشته 50 تا، 20 تا،
10 تاش از نظر شماها اهمیت ندارد که در موردش صحبت کنید؟ نسل آینده از شما سؤال خواهد کرد چرا راجع به نادر ابراهیمی هیچ نگفتید. این سکوت را بشکنید. چرا سکوت؟»
در تاریخ ایران به برهه زمانی ای برمیخوریم که مربوط به پیش از انقلاب اسلامی است و بازار کتاب و موسیقی و به طور کل فرهنگ و هنر در انحصار تودهایهاست. مافیای حزب توده بهشدت در فضای کتابفروشیها حکمرانی میکند و کتابهای نادر ابراهیمی را پشت ویترین هیچ فروشگاهی نمی بینیم. فرزانه منصوری، همسر نادر ابراهیمی در این باره میگوید: « دستور داده شدهبود کتابهای نادر ابراهیمی را پشت ویترین نگذارند و کتابها فروش نمیرفت. حتی شنیدیم به شیشه یک کتابفروشی که «آتش بدون دود» را گذاشتهبود پشت ویترین، سنگ پرتاب کردند. ناشران و کتابفروشها دوستش داشتند. ولی بعدها گفتند مجبور کردهبودند ما را...» ماجرا برایم جالب میشود و یادداشتی مییابم از احمدرضا احمدی که از دوستان نزدیک نادر ابراهیمی بوده است. در ابتدای یکی از نامههایی که ابراهیم گلستان در پاسخ به نامه نادر ابراهیمی به او نوشتهاست، این نکته را یادآور میشود که نامه نادر را احمدرضا برایش آوردهاست. این حاکی از صمیمیت این دو دارد. احمدی مینویسد: «پس از شهریور ۱۳۲۰، ادبیات ایران در سیطره حزبتوده بود که خروارخروار ماکسیم گورکی، ژان لافیت و جک لندن به جامعه ادبی ایران سرازیر میشد. نویسنده با استعدادی چون داوود منشیزاده به دلیل عقاید ضدتودهای در توطئه سکوت حزب توده دفن میشد، منشیزاده نخستین کسی بود که «گیلگمش» را به فارسی مجلل ترجمه کرد. نادر ابراهیمی در جوانی در یک دوره کوتاه تحت تاثیر نثر منشیزاده بود که خیلی زود در نثرش به استقلال رسید. پس از ۲۸مرداد ۱۳۳۲، ادبیات ایران در موسسه آمریکایی فرانکلین به دست اعضای سابق حزب توده افتاد. هنگامی که نادر ابراهیمی قصه عاشقانه و مجلل «بار دیگر شهری که دوست میداشتم» را به چاپ رساند، یکی از اعضای بازمانده چپ میخواست این نثر مجلل را از ذهن خوانندگان ساقط کند اما نمیدانست مردم این کتاب را بر چشم و دل میگذارند و کتاب به چاپ هجدهم رسید. »