هویت‌نمای شهرها و محله‌ها

هویت‌نمای شهرها و محله‌ها

نصرا...حدادی پژوهشگر و تهران‌شناس


خیابان‌ها و محله‌های تهران به قدری سریع در حال تغییر و تحول هستند که دیگر واقعا نمی‌توان مطمئن بود اگر بعد از یک‌سال به خیابان یا محله‌ای برگردید، دوباره با همان بافت و همان خیابان‌ها و همان کوچه‌پس‌کوچه مواجه می‌شوید! در این میان نه تنها بافت خیابان‌ها بلکه نام خیابان‌ها و معابر شهری هم به‌سرعت دستخوش تغییر و تحول می‌شود. البته اصلا اقدام بدی نیست که نام انسانی افتخارآفرین بر معبری بنشیند، اما این‌که این نام بر تارک چه معبری با چه سابقه‌ای بنشیند، بسیار حائز اهمیت است.
شما ببینید، آمده‌اند و نام بزرگان اسلام و ائمه اطهار را روی میادین یا بزرگراه‌ها گذاشته‌اند و از نظرشان کار بسیار ارزشمندی هم انجام داده‌اند! غافل از این‌که وقتی مردم به زبان کوچه و بازار این اسامی را بر زبان می‌آورند، ممکن است سبب ایجاد وهن شود؛در حالی که بر ما واجب است وقتی اسامی متبرکه را می‌شنویم، بایستیم و تعظیم کنیم. برای من جای سوال است امام علی (ع) چه نیازی به بزرگراه دارد؟ یا امام حسین (ع) چه نیازی به میدان دارد؟
معرفی یک شهر قطعا با تاکید بر پیشینه و عکس‌هایی که مبتنی بر مجسمه‌ها و معماری آن است، عملی می‌شود؛ چرا که اینها این امید را به انسان می‌دهد که زندگی در طول دهه‌های مختلف و با وجود جنگ‌ها، انقلاب‌ها و بلایای طبیعی همواره ادامه داشته است، اما بعضا دیده می‌شود این معرفی بدون هیچ آگاهی انجام شده و از سویی دیگر اسامی خیابان‌ها توسط دولت‌ها تغییر می‌کند و این تغییر معمولا مورد پذیرش عموم مردم قرار نمی‌گیرد.
خیابان فردوسی را از سال‌ها پیش به نام خیابان سفرا می‌شناختند. اما سال 1313 که آقای فروغی (نخست وزیر) پیشنهاد تغییر نام خیابان‌ها را داد، بنا شد برخی خیابان‌ها را مجدد نامگذاری کنند. بعضی از خیابا‌ن‌ها نامشان بامسما نبود مانند خیابان لختی که نامش را به سعدی تغییر دادند. خیابان حافظ هم در گذشته با نام شاهپور معروف بود که بعدها به این نام تغییر پیدا کرد. نام‌های زیادی تغییر کرد که بعضی مورد پذیرش مردم واقع شد و بعضی دیگر نشد و بعضا می‌بینیم با وجود تغییر نام این خیابان‌ها، مردم همچنان آن را به نام سابقش صدا می‌کنند.
هر نام یک عقبه تاریخی دارد و در تغییر نام‌ها باید سابقه تاریخی یک محله یا یک خیابان حفظ شود که مردم راحت‌تر آن را بپذیرند. در این میان البته، هویت‌زدایی و از بین بردن نمادهای تاریخی دل هر انسان فرهنگ دوستی را به درد می‌آورد. ساخت مجتمعی تجاری در دل بافت تاریخی کرمان که اطراف آن ساختمان‌های تاریخی و قدیمی مانند کاروانسرای کوزه‌گران، میدان تاریخی ارگ، بازار تاریخی و حتی مجموعه گنجعلی‌خان قرار گرفته یا بی‌توجهی به ارگ علیشاه در تبریز یا مثال‌های فراوان دیگر در این باره چه توجیه فرهنگی‌ای دارد؟ بهتر است زاویه نگاهمان را به ابنیه تاریخی تغییر دهیم؛ چرا که پشت هریک از این بناها تاریخ و هویت ایرانی نهفته است.
مجسمه نماد هویت و جان‌بخشی به یک شهر یا محله است و باید با توجه به اندیشه‌ و فرهنگ مردم یک شهر ساخته شود تا مردم با آن ارتباط برقرار کنند. ضمن این‌که یک اثر باید به مردم معرفی شود تا مردم آن را بشناسند. به عنوان مثال در میدان حر، اگر از صد نفر در همان خیابان‌های اطراف میدان بپرسید این مجسمه چه کسی است، نمی‌دانند! نمی‌دانند در میدان حر تندیس نبرد گرشاسب با اژدها به مناسبت نجات آذربایجان از اشغال شوروی و حزب دموکرات بنا نهاده شده که البته این تندیس همراه تندیس فردوسی جزو محدود تندیس‌هایی است که در دهه‌های اخیر آسیب ندیده و جا به جا نشده است.
مجسمه‌سازی شهری باید با توجه به فرهنگ، درک جامعه و امکانات یک شهر یا یک تمدن ساخته شود و مردم ما هنوز اطلاعات کافی راجع به همین مجسمه‌هایی که در تهران باقی‌مانده هم ندارند و آنچه به نظر می‌رسد، این است که ظاهرا تلاشی برای تعریف ماهیت و چرایی مجسمه شهری و مولفه‌های لازم برای ضرورت آن ارائه نمی‌شود.
از نظر من، زیبایی‌های بصری که امروز در تهران شاهد آن هستیم بسیار مصنوعی و قلابی است و ما در تهران فقط در حال دیوارسازی هستیم. متاسفانه با دستکاری در معماری اصول زندگی ایرانی را بر هم زده‌اند و امروز هیچ بچه‌ای در تهران نمی‌تواند آسمان را ببیند.