آتشی سوزان تر از آتش زاگرس
در سفر اخیرم به مناطق شمالی زاگرس در استانهای کردستان و آذربایجان غربی، هم صحنههایی شورانگیز و امیدآفرین دیدم که آیندهای روشن را نوید میداد و هم زخمهایی که بر ابعاد نگرانیها میافزود و سوزانندگیاش از آتش بیشتر بود!
حضور پیرمردانِ پارکاب به عنوان بلوطبان، زنانی که فرزند به بغل آمدهبودند بگویند بر سر زاگرس معامله نمیکنند، دخترانی که به عشق زاگرس قطعاتی سروده بودند و کودکان هوشمندی که با دقت میکوشیدند در کاشت نهالهای بلوط مشارکت کنند؛ همه و همه نویدبخشِ ظهور نسلی است که تغییری مثبت به سوی ژینایی زاگرس را رقم خواهندزد. اینکه مردمانی هستند که دلشان برای سوزش یک سنجاب در خاییز و بیرمی و ... به درد میآید؛ بزرگترین سرمایه اجتماعی و تکیهگاه برای صرف فعل «تغییر» و پیشبرندگی است و اما مواردی همچون ممانعت از کشاورزی در زیراشکوب جنگل برای یک دوره دستکم 10 ساله، تنظیم جمعیت دامی با ظرفیت زیستی و عدم ورود شیرابه به منابع آب و خاک زاگرس از جمله مولفههایی است که اجرا نشدن آنها به مراتب مرگبار و سوزانندهتر از آتش است و دستکم در طول سهدههای که نگارنده وضعیت مدیریت بر عرصههای منابعطبیعی را رصد میکند، همواره اجرای آنها مطالبه شده، منتها ظاهراً ما با مدیران و دولتمردانی مواجه هستیم که یا سرشان آنقدر شلوغ است که توان برنامهریزی و مدیریت رویشگاههای جنگلی اندک کشور را ندارند یا مانند عیسی کلانتری آشکارا و بدون هیچ پردهپوشی میگویند: سرمایهگذاری برای اطفای حریق در جنگلهای ایران صرفه اقتصادی ندارد./ جام جمدیلی
تیتر خبرها