آزمون عشق و پاسخ صحیح آن

آزمون عشق و پاسخ صحیح آن

امید مهدی‌نژاد طنزنویس

 زنی كه هرشب به مطالعه كانال دكتر جغتایی و تماشای ویدئوهای او می‌پرداخت، شبی به نزد شوهرش رفت و بی‌مقدمه گفت: بهتر است از هم جدا شویم. شوهرش گفت: وا. چرا؟ زن گفت: تو عاشق من نیستی و زندگی بدون عشق معنایی ندارد. شوهرش گفت: از كجا فهمیدی كه من عاشق نیستم. زن گفت: ساده است. از تو سؤالی می‌پرسم. جواب آن نشان می‌دهد چقدر عاشق من هستی. شوهرش گفت: بپرس. زن گفت: گلی زیبا هست كه من رایحه آن را بسیار دوست می‌دارم، اما بر لبه پرتگاه روییده است و كسی كه آن را بچیند می‌میرد. آیا تو حاضری آن را برای من بچینی؟ شوهرش فكری كرد و گفت: اجازه بده فكر كنم و پاسخ این سؤال را فردا به تو بدهم. زن پذیرفت و به اتاق خواب رفت و خوابید. فردا صبح زن از خواب برخاست و به آشپزخانه رفت و دید یك لیوان چای داغ بر سر میز گذاشته شده و نامه‌ای نیز روی میز قرار دارد. نامه را برداشت و شروع به خواندن كرد. در آن نامه شوهرش نوشته بود: همسر عزیزم، چایی را دم كردم و برای چیدن گل به لبه پرتگاه عزیمت كردم. در راه با خود گفتم: اگر گل را بچینم و دیگر بازنگردم از این‌پس چه كسی صبح‌های جمعه برای تو هلیم خواهد گرفت، چه كسی وقتی كلید را جا می‌گذاری در را برایت باز خواهد كرد، چه كسی كولر را سرویس و پوشال‌ها را عوض خواهد كرد، چه كسی كار خواهد كرد و خرج وای‌فای را خواهد داد، چه كسی صبح‌ها بربری خواهد گرفت و از آن مهم‌تر، خنگ خدا، چه كسی گل روییده بر لبه پرتگاه را برای تو خواهد آورد؟ حالا كه متوجه شدی، برخیز و در را باز كن كه شوهرت بربری گرفته است و پشت در هستم. زن كه به خود آمده بود با اشتیاق از جا برخاست و در را باز كرد و نان را از شوهرش گرفت و داخل آمدند و با هم به خوردن صبحانه پرداختند. مرد نیز پیام تشكری برای پیج و كانال دكتر جغتایی فرستاد و تا پایان عمر دنبال‌كننده فعال وی باقی ماند.