احمد پورمخبر، پیرمرد طناز سینما و تلویزیون در 80 سالگی درگذشت
مش قربون هم گریخت
«بگو آخر این سفر میرسم كجا؟ تو منو تنها نذار ای خدا خدا» این ترانه را یادتان میآید؟ ترانه تیتراژ اول
سریال محبوب «متهم گریخت» با صدای امیرحسین مدرس است.
آنموقع كه سریال را در ماه رمضان
سال 84 از شبكه سه سیما میدیدیم و خوشخوشانمان بود، چندان در بحر سویههای غمناك ماجرا و تأویل و تفسیرهای آنچنانی نبودیم. بااینكه مصائب و مشكلات از سر و رویهاشمآقا و خانواده و اطرافیانش میبارید، اما ما خوش داشتیم نمك قصه را مزمزه كنیم. ولی حالا و در این سالهای اخیر كه هر بار خبر درگذشت یكی از بازیگران این سریال را میشنویم و میخوانیم، دیگر مواجهه ما با متهم گریخت و شخصیتها و بازیگرانش مثل سابق نیست و كمی سنگین و رنگینتر شده است.
نه اینكه نخندیم كه اتفاقا حتی هنوز و پس از بارها بازپخش هم سریال تماشایی و خندهدار است، منظور این است كه این مرگها و رفتنها، حالا آن زیر متن و بستر تلخ قصه و آدمهای درب و داغان اما باصفایش را برجستهتر میكند.
قصه پرغصه شخصیتها در تركیب با اندوه مرگ بازیگران دست به دست هم میدهند و دل را میخراشند. اما تا میآییم دلمان بگیرد و آه افسوس بكشیم، سیروس گرجستانی (هاشمآقا) یك كاری میكند كه بخندیم و غصهها را فراموش كنیم، محمود بهرامی (شازده، صاحبخانههاشم) نمك میریزد و میزنیم زیر هرچه بساط غم است، احمد پورمخبر (مشقربون، همسایههاشم) چشم درشت میكند و با تحكم، تكهای میپراند و درد و غصه را فراری میدهد.
میبینید؟ خاطرهسازان و دوستداشتنیها یكی یكی دارند میروند و سفره شادیآفرینی كوچكتر و بیرونقتر میشود؟ بله، البته كه بازیگران خوب و خاطرهسازان دیگری هستند، خوشبختانه و این سفره كمدی و شادیآفرینی كماكان نمك دارد، اما عجالتا اجازه دهید مرثیهگوی چهرههای بانمكی باشیم كه دیگر میان ما نیستند، عزیزانی كه با هنرشان به دلها و خلوت و حریم خانههایمان و سر سفرههایمان راه یافتند و ما را بارها به لبخندها و خندههایی مهمان كردند تا غم و غصهها و دردها و مشكلات را برای ساعتی هم كه شده بیرون كنیم و كاری به كارشان نداشته باشیم.
برگردیم به بخشی از ترانه تیتراژ متهم گریخت كه شروع مطلب به آن اشاره كردیم؛ خدا آن بازیگران نازنینی كه بارها دل میلیونها آدم را شاد كردند، تنها نمیگذارد و حتما در این سفر، آخر خوشی را برایشان درنظر میگیرد. بهجز این بازیگران خوب، یادی هم كنیم از برخی دیگر از سفركردههای متهم گریخت: سیدجلال طباطبایی، سعید نورالهی و پروین میكده.
از مشرمضان تا مشقربون
خیلیها احمد پورمخبر را با نقش مشقربون، همسایههاشمآقا در متهم گریخت بهیاد میآورند كه خواستگار بیبی هم بود. اما پورمخبر بسیار قبلتر از آن و در سال 75 بازیگری را تجربه كرده بود؛ آن هم در فیلمی مهم و معتبر به نام
بچههای آسمان به كارگردانی مجید مجیدی. نكته جالب و قابل اشاره، اسم این بازیگر در تیتراژ پایانی بود كه آن را (احمد مخبر) نوشته بودند.
پورمخبر در سكانس كوتاهی نقش مشرمضان، همسایه خانواده علی را بازی میكرد كه همسر بیماری به نام كوكبخانم دارد. علی، كاسه سوپی را كه مادرش پخته برای این زوج كهنسال میبرد و مشرمضان هم در ازای آن و برای تشكر، دست میكند زیرتخت و یك مشت نخودچی كشمش در دست علی میریزد و میگوید: «قابل شما رو نداره.» انگشتر عقیق درشتی كه به دست دارد و چهبسا متعلق به خودش هم بوده را انگار بعدها در فیلم و سریالهای دیگر او هم میبینیم. ضمن اینكه بیشتر ویژگیهای بازیگری پورمخبر كه در این سكانس كوتاه میبینیم، سالها بعد و در فیلم و سریالهایی كه بازی كرد، قابل ردیابی است. درشت كردن چشمها و گفتار منقطع اما باتحكم و لحن داشمشدیوار كه معلوم نبود حرفی جدی میزند یا طرف مقابل را به قصد شوخی، دست میاندازد، بعدها با هدایت رضا عطاران در سریالهایی چون متهم گریخت، ترش و شیرین و بزنگاه، به شكل بازیگوشانهای تقویت و بهخوبی در خلق موقعیتهای كمدی بیشتر به كار گرفته شد.
همین سكانس كوتاه موردنظر در بچههای آسمان را ببینید كه پورمخبر در نقش مشرمضان، به پشتی تكیه داده و مشغول دوختن جوراب سوراخش است و همسر بیمارش مقابلش در بستر درازكشیده و علی با كاسه سوپی وارد میشود.
اینجا مجید مجیدی به عنوان كارگردان همه چیز از جمله ویژگیهای بازیگری پورمخبر را در جهت فضای ناتورالیستی و طبیعتگرایی زیست صحنه و فیلم بهكار میگیرد، آن هم در وجهی تلخ، جدی و تاثیرگذار، اما همین سكانس بهخصوص، با نگاه طنازانه و بازیگوشانه عطاران میتوانست ظاهر بانمك و خندهداری داشته باشد، اینكه با همان دستی كه مشغول دوختن جوراب سوراخ و مستعملی هستی، دست كنی به جای نامعلومی زیرتخت و یك مشت نخودچی كشمش برداری و در دستان بچهای بریزی، بهویژه با حضور بازیگر بازیگوش و طنازی چون پورمخبر، چه صحنه بامزه و خندهداری كه نمیشد.
كمااینكه عطاران در آثارش بارها با میزانسنهایی بهشدت روزمره، معمولی و باورپذیر و استفاده درست و خلاقانه از احمد پورمخبر و دیگر بازیگران، لحظات كمدی درخشانی خلق كرد كه هنوز هم كار میكند و میخنداند.
یك فلاشبک تلخ و شیرین
در قسمت اول متهم گریخت، وقتی تعدادی از دوستان و آشنایان و همسایههایهاشمآقا، متوجه ناخوشی و مرگ نصفه و نیمه و بازگشت به دنیای او میشوند برای عیادت به خانهاش میآیند. حرفهایهاشم گل میاندازد و شعری كه پدرش میخواند را برای مهمانان بازگو میكند: «در این دنیای بیحاصل چرا مغرور میگردی/ سلیمان گر شوی آخر، نصیب مور میگردی» و ادامه میدهد: «این دنیا ارزش اینا رو نداره. باید همدیگرو داشته باشیم.» بعد با دست اشارهای میكند و میگوید: «چاییتونو بخورین.» اما تیر تلخ و شیرین بعدی را احمد پورمخبر (مشقربون) شلیك میكند: «هاشمجون، از اون دنیا چه خبر؟»هاشمآقا یكجوری میشود و آهی میكشد، سرتكان میدهد و میگوید: «آخ مشقربون، اصلا یه چیز دیگه است.
من هرچی بگم انگار هیچ چی نگفتم. باید بری ببینی!» و بعد با تاكید ادامه میدهد: «ای خدا! خدا الهی قسمتت كنه مشقربون» و همگی از جمله خود مشقربون، دستها را رو به آسمان بلند میكنند و میگویند: «انشاءا...» و چه بازی عجیبی دارد سرنوشت،هاشمآقا (سیروس گرجستانی) واقعا هم زودتر رفت و دید، اما برنگشت كه بگوید چه خبر. برای همین هم مشقربون (احمد پورمخبر) خودش شال و كلاه كرد و واقعا رفت كه ببیند.
سریال محبوب «متهم گریخت» با صدای امیرحسین مدرس است.
آنموقع كه سریال را در ماه رمضان
سال 84 از شبكه سه سیما میدیدیم و خوشخوشانمان بود، چندان در بحر سویههای غمناك ماجرا و تأویل و تفسیرهای آنچنانی نبودیم. بااینكه مصائب و مشكلات از سر و رویهاشمآقا و خانواده و اطرافیانش میبارید، اما ما خوش داشتیم نمك قصه را مزمزه كنیم. ولی حالا و در این سالهای اخیر كه هر بار خبر درگذشت یكی از بازیگران این سریال را میشنویم و میخوانیم، دیگر مواجهه ما با متهم گریخت و شخصیتها و بازیگرانش مثل سابق نیست و كمی سنگین و رنگینتر شده است.
نه اینكه نخندیم كه اتفاقا حتی هنوز و پس از بارها بازپخش هم سریال تماشایی و خندهدار است، منظور این است كه این مرگها و رفتنها، حالا آن زیر متن و بستر تلخ قصه و آدمهای درب و داغان اما باصفایش را برجستهتر میكند.
قصه پرغصه شخصیتها در تركیب با اندوه مرگ بازیگران دست به دست هم میدهند و دل را میخراشند. اما تا میآییم دلمان بگیرد و آه افسوس بكشیم، سیروس گرجستانی (هاشمآقا) یك كاری میكند كه بخندیم و غصهها را فراموش كنیم، محمود بهرامی (شازده، صاحبخانههاشم) نمك میریزد و میزنیم زیر هرچه بساط غم است، احمد پورمخبر (مشقربون، همسایههاشم) چشم درشت میكند و با تحكم، تكهای میپراند و درد و غصه را فراری میدهد.
میبینید؟ خاطرهسازان و دوستداشتنیها یكی یكی دارند میروند و سفره شادیآفرینی كوچكتر و بیرونقتر میشود؟ بله، البته كه بازیگران خوب و خاطرهسازان دیگری هستند، خوشبختانه و این سفره كمدی و شادیآفرینی كماكان نمك دارد، اما عجالتا اجازه دهید مرثیهگوی چهرههای بانمكی باشیم كه دیگر میان ما نیستند، عزیزانی كه با هنرشان به دلها و خلوت و حریم خانههایمان و سر سفرههایمان راه یافتند و ما را بارها به لبخندها و خندههایی مهمان كردند تا غم و غصهها و دردها و مشكلات را برای ساعتی هم كه شده بیرون كنیم و كاری به كارشان نداشته باشیم.
برگردیم به بخشی از ترانه تیتراژ متهم گریخت كه شروع مطلب به آن اشاره كردیم؛ خدا آن بازیگران نازنینی كه بارها دل میلیونها آدم را شاد كردند، تنها نمیگذارد و حتما در این سفر، آخر خوشی را برایشان درنظر میگیرد. بهجز این بازیگران خوب، یادی هم كنیم از برخی دیگر از سفركردههای متهم گریخت: سیدجلال طباطبایی، سعید نورالهی و پروین میكده.
از مشرمضان تا مشقربون
خیلیها احمد پورمخبر را با نقش مشقربون، همسایههاشمآقا در متهم گریخت بهیاد میآورند كه خواستگار بیبی هم بود. اما پورمخبر بسیار قبلتر از آن و در سال 75 بازیگری را تجربه كرده بود؛ آن هم در فیلمی مهم و معتبر به نام
بچههای آسمان به كارگردانی مجید مجیدی. نكته جالب و قابل اشاره، اسم این بازیگر در تیتراژ پایانی بود كه آن را (احمد مخبر) نوشته بودند.
پورمخبر در سكانس كوتاهی نقش مشرمضان، همسایه خانواده علی را بازی میكرد كه همسر بیماری به نام كوكبخانم دارد. علی، كاسه سوپی را كه مادرش پخته برای این زوج كهنسال میبرد و مشرمضان هم در ازای آن و برای تشكر، دست میكند زیرتخت و یك مشت نخودچی كشمش در دست علی میریزد و میگوید: «قابل شما رو نداره.» انگشتر عقیق درشتی كه به دست دارد و چهبسا متعلق به خودش هم بوده را انگار بعدها در فیلم و سریالهای دیگر او هم میبینیم. ضمن اینكه بیشتر ویژگیهای بازیگری پورمخبر كه در این سكانس كوتاه میبینیم، سالها بعد و در فیلم و سریالهایی كه بازی كرد، قابل ردیابی است. درشت كردن چشمها و گفتار منقطع اما باتحكم و لحن داشمشدیوار كه معلوم نبود حرفی جدی میزند یا طرف مقابل را به قصد شوخی، دست میاندازد، بعدها با هدایت رضا عطاران در سریالهایی چون متهم گریخت، ترش و شیرین و بزنگاه، به شكل بازیگوشانهای تقویت و بهخوبی در خلق موقعیتهای كمدی بیشتر به كار گرفته شد.
همین سكانس كوتاه موردنظر در بچههای آسمان را ببینید كه پورمخبر در نقش مشرمضان، به پشتی تكیه داده و مشغول دوختن جوراب سوراخش است و همسر بیمارش مقابلش در بستر درازكشیده و علی با كاسه سوپی وارد میشود.
اینجا مجید مجیدی به عنوان كارگردان همه چیز از جمله ویژگیهای بازیگری پورمخبر را در جهت فضای ناتورالیستی و طبیعتگرایی زیست صحنه و فیلم بهكار میگیرد، آن هم در وجهی تلخ، جدی و تاثیرگذار، اما همین سكانس بهخصوص، با نگاه طنازانه و بازیگوشانه عطاران میتوانست ظاهر بانمك و خندهداری داشته باشد، اینكه با همان دستی كه مشغول دوختن جوراب سوراخ و مستعملی هستی، دست كنی به جای نامعلومی زیرتخت و یك مشت نخودچی كشمش برداری و در دستان بچهای بریزی، بهویژه با حضور بازیگر بازیگوش و طنازی چون پورمخبر، چه صحنه بامزه و خندهداری كه نمیشد.
كمااینكه عطاران در آثارش بارها با میزانسنهایی بهشدت روزمره، معمولی و باورپذیر و استفاده درست و خلاقانه از احمد پورمخبر و دیگر بازیگران، لحظات كمدی درخشانی خلق كرد كه هنوز هم كار میكند و میخنداند.
یك فلاشبک تلخ و شیرین
در قسمت اول متهم گریخت، وقتی تعدادی از دوستان و آشنایان و همسایههایهاشمآقا، متوجه ناخوشی و مرگ نصفه و نیمه و بازگشت به دنیای او میشوند برای عیادت به خانهاش میآیند. حرفهایهاشم گل میاندازد و شعری كه پدرش میخواند را برای مهمانان بازگو میكند: «در این دنیای بیحاصل چرا مغرور میگردی/ سلیمان گر شوی آخر، نصیب مور میگردی» و ادامه میدهد: «این دنیا ارزش اینا رو نداره. باید همدیگرو داشته باشیم.» بعد با دست اشارهای میكند و میگوید: «چاییتونو بخورین.» اما تیر تلخ و شیرین بعدی را احمد پورمخبر (مشقربون) شلیك میكند: «هاشمجون، از اون دنیا چه خبر؟»هاشمآقا یكجوری میشود و آهی میكشد، سرتكان میدهد و میگوید: «آخ مشقربون، اصلا یه چیز دیگه است.
من هرچی بگم انگار هیچ چی نگفتم. باید بری ببینی!» و بعد با تاكید ادامه میدهد: «ای خدا! خدا الهی قسمتت كنه مشقربون» و همگی از جمله خود مشقربون، دستها را رو به آسمان بلند میكنند و میگویند: «انشاءا...» و چه بازی عجیبی دارد سرنوشت،هاشمآقا (سیروس گرجستانی) واقعا هم زودتر رفت و دید، اما برنگشت كه بگوید چه خبر. برای همین هم مشقربون (احمد پورمخبر) خودش شال و كلاه كرد و واقعا رفت كه ببیند.
تیتر خبرها
-
مش قربون هم گریخت
-
همینگویخوانی در چند دقیقه
-
پایان بازی
-
با کوپن، بدون صف
-
وعدههای سریالی به پرستاران
-
اشتباه کردم نوشتم جام اسنپی!
-
شهرهای بدون روزنامه
-
نبرد ابررایانهها با كووید-19
-
یک شهر پر از درد
-
خداحافظ رفیق
-
هر طور صلاح میدانی...
-
حامی صادق جهادیها
-
دلاورانه در جهاد رسانهای
-
یک آواز در هفت گوشه
-
چرا الان؟