همینگویخوانی در صد و بیست و یكمین سالگرد تولدش
همینگویخوانی در چند دقیقه
۱۲۱ سال از تولد ارنست همینگوی میگذرد. او در تابستان آخرین سال از قرن نوزدهم (۲۱ ژوئیه ۱۸۹۹ میلادی) در خانوادهای بورژوا در آمریکا متولد میشود. پدرش پزشكی سرشناس و مرفه و مادرش زنی كاتولیك و سختگیر و این محیط برای ارنستی كه ابتدای جوانی (هفده هجده سالگی) تجربه حضور در جبهههای جنگ جهانی اول را دارد نامانوس است، زیرا تجربه زندگی در اروپای جنگزده سبب شده نتواند این زندگی را تاب بیاورد. او بهخاطر حضورش در جبهههای ایتالیا و مجروحیت از ناحیه پا همواره از دردی رنج میبرده كه در مقاطع مختلفی سراغش میآمده و او را آزار میداده است. «هِم» یكی از سرشناسترین نویسندههای قرن بیستم در جهان است و شاید بتوان او را اقتداشدهترین نویسنده جهان در قرنی كه پشتسر گذاشتیم نامید. ارنست همینگوی با نگارش رمان «پیرمرد و دریا» (آخرین اثری كه در زمان حیاتش از او منتشر شد) موفق به كسب جایزه نوبل ادبیات در سال ۱۹۵۴ شد؛ جایزهای كه بهخاطر جراحات ناشی از سقوط هواپیمایش در جریان ماجراجوییهایش در آفریقا حضور در آن را از دست داد و ناچار متن سخنرانیاش را فرستاد. كافی است در پایگاه سازمان اسناد و كتابخانه ملی ایران عبارت «ارنست همینگوی» را جستوجو كنید تا شاهد بیش از ۶۰۰ ركورد باشید و این عدد نشانگر میزان اهمیت این نویسنده آمریكایی است و حجم آثار ثبتشده در این مركز مهم را نشان میدهد كه باید بر این عدد آثاری كه برای ثبت به كتابخانه ملی ارسال نشده را نیز افزود. در غرفه نشر افق... ایشان كتابی از «همینگوی» را دیدند و به وزیر گفتند: «آبروی این آقا را بعد از مرگش بردند.» این عبارتی است كه در بازدید رهبر انقلاب در سال ۹۸ از نمایشگاه كتاب درباره این نویسنده نقل شده و برایم جالب بود كه چنین نگاهی از سوی رهبری به این نویسنده وجود دارد. شاید اگر نویسندههای روسی یا نویسندههای اروپایی قرن هجدهم و نوزدهم بودند این جمله اینقدر برایم عجیب نبود، ولی برای یك نویسنده آمریكایی قرن بیستمی این نگاه و تسلط از سوی ایشان جالب بود. نویسندهای كه به خاطر سبك نگارشش (وقایعنگاری ادبی) و همچنین توانایی او در بیان و شخصیتپردازی به عنوان «پدر ادبیات مدرن» ملقب شده است. در این شماره به این مناسبت مروری سریع كردهایم بر آثار همینگوی و همچنین آثاری كه درباره او نوشته شده است و میتواند به ما در نزدیك شدن به کتابهای این نویسنده كمك كند. البته قرار نیست كتابهایش را معرفی كنیم كه البته این اتفاق هم افتاده، ولی میخواهیم چیزهایی درباره او و كتابهایش بنویسیم كه اگر تاكنون مشتاق نبودهاید از او بخوانید اینبار بهانهای باشد برای خواندن!
حسام آبنوس روزنامهنگار
شاید اگر گفته شود ارنست همینگوی، نویسنده برنده جایزههای نوبل ادبیات و پولیتزر در طول دوران فعالیتش و با وجود اینكه خودش یك خبرنگار بوده، در مجموع چهار مصاحبه با رسانهها انجام داده كه البته همه مربوط به سالهای پس از انتشار «پیرمرد و دریا» است، باوركردنی نباشد، ولی باید گفت همینطور است و او فقط چهار مصاحبه انجام داده كه مفصلترین آن مربوط به ۱۹۵۴ است. اگر بخواهیم با همینگوی بیشتر آشنا شویم بهتر است علاوه بر رمانها سراغ كتابهایی كه درباره او نوشته شده هم برویم. كتابهایی كه تعدادشان كم نیست و شاید انتخاب از میان آنها سخت باشد.
در این بین دو سه كتاب را میتوان نام برد كه میتواند در رسیدن به واقعیت افسانه همینگوی بیشتر از باقی كتابها كمك كند. البته مرادمان كتابهایی است كه به فارسی ترجمه شده و احیانا در دسترس هستند. وگرنه حتما كتابهایی وجود دارد كه هنوز به فارسی ترجمه نشدهاند و میتوانند شناخت بهتری برای ما حاصل كنند.
قبل از هرچیز میخواهم توصیه كنم حتما مقدمه نجف دریابندری بر كتاب «پیرمرد و دریا» را بخوانید. مقدمهای كه میتواند شناخت بسیار خوبی درباره شخصیت همینگوی ایجاد كند. مقدمهای مفصل كه حدود ۹۰ صفحه است و با عنوان «ارنست همینگوی: یك دور تمام» در ابتدای ترجمه دریابندری آمده است. مقدمهای كه تصویر دقیقی از همینگوی را پیش چشم خواننده مجسم میكند و شاید بسیاری را از خواندن كتب دیگر بینیاز كند.
اما برای آنها كه دنبال خواندن بیشتر از همینگوی هستند به نظر باید قبل از هرچیز مصاحبههای او را توصیه كرد. كتاب كمحجمی كه با عنوان «ارنست همینگوی؛ آخرین مصاحبهها و دیگر گفتوگوها» منتشر شده و میتواند بهعنوان یك منبع خوب برای شناخت روحیه نویسنده «وداع با اسلحه» معرفی شود. این اثر با اینكه حجم زیادی ندارد (۸۸ صفحه)، اما آنقدر نزدیك است كه جزئیاتی دیده نشده از شخصیت این نویسنده خشن قرن بیستم را به مخاطبش نشان میدهد. این كتاب را هوشنگ جیرانی به فارسی ترجمه كردهاست.
كتاب دیگری كه میتواند برای آنها كه خوره همینگوی دارند جذاب باشد «همینگوی» است. این كتاب را فرناندا پیوانو نوشته و در واقع زندگینامهای است كه از خاكسپاری همینگوی آغاز میشود. كتابی كه در آن وقایعنگاری دقیقی براساس مستندات موجود از زندگی همینگوی صورت گرفته است. مستنداتی كه همینگوی در زمان حیات برخی از آنها را در اختیار پیوانو گذاشته بود و خود در جریان آنها بوده است.
همینگویخوانی با حواشی
همینگوی را باید نویسندهای دانست كه اگر حدود یك دهه (حدفاصل دهه 40 تا 50 میلادی) فعالیت میكرد یكی از نویسندههای پركار قرن بیستم محسوب میشد، اما همین حالا هم حدود ۱۶ اثر در زمان حیاتش و حدود هفت اثر هم پس از مرگش از او منتشر شده كه معروفترین آنها بعد از «پیرمرد و دریا»، «وداع با اسلحه» و «این ناقوس مرگ كیست؟» (این كتاب با عنوان «زنگها برای كه به صدا در میآیند؟» نیز منتشر شده و به خاطر اقتباسی سینمایی با همین عنوان بیشتر شهرت دارد) و «خورشید همچنان میدمد»، («و آفتاب طلوع میكند»، «خورشید همچنان میدرخشد» و «زیر آفتاب هیچچیز تازه نیست» عناوین دیگری است كه مترجمان مختلف برای این كتاب انتخاب كردهاند) از جمله مشهورترین آثار این نویسنده آمریكایی است.
برای مثال به محض انتشار رمان «این ناقوس مرگ كیست؟» (۱۹۴۰) یك میلیون نسخه به فروش رسید كه در جنگ جهانی دوم به عنوان كتاب درسی نبردهای پارتیزانی، هم در ارتش آمریكا و هم در ارتش شوروی تدریس میشد. ترجمه ناقصی از این كتاب طی سالهای دور شده بود كه حالا مهدی غبرایی و پرویز شهدی هركدام ترجمههایی از این كتاب را توسط ناشران مختلف (ترجمههایی حدودا ۶۰۰ صفحهای) منتشر كردهاند كه توصیه میكنم اگر خواستید انتخاب كنید حتما ترجمه غبرایی را انتخاب كنید كه ادبی و روان ترجمه شده است (مقایسه كردهام). یا رمان «خورشید همچنان میدمد» (۱۹۲۶) به عنوان یكی از 100 اثر برجسته قرن بیستم از سوی منتقدان معرفی میشود و همواره در اروپا و آمریكا تجدید چاپ میشود. نكته جالب درباره این رمان این است كه همینگوی این رمان را ابتدا با نام «فیستا» در لندن با كمك انتشارات «پَن» منتشر كرد، اما بعدا با تغییر نام آن به «خورشید همچنان میدمد» آن را در آمریكا نیز به ناشر دیگری سپرد، ولی در انگلستان و اسپانیا هنوز این اثر را با عنوان «فیستا» میشناسند و در ایران با وجود اینكه یك مترجم با همین عنوان آن را ترجمه كرده، اما عنوان آمریكایی رمان بیشتر شناخته شده است و اغلب در مواجهه با رمان «فیستا» متوجه نمیشوند كه این همان رمان است.
درباره رمان «وداع با اسلحه» نیز گفته میشود كه موسولینی آن را مافوق ممنوع اعلام كرده بود: «هم بهخاطر كینه شخصی او كه هرگز فراموش نكرد در شماره ۲۷ ژانویه ۱۹۲۳ نشریه «تورنتو استار» مورد تمسخر واقع شده است؛ همینگوی تقریبا در سنین نوجوانی برای این روزنامه از اروپا گزارش میفرستاد و هم بهخاطر توصیف شكست كاپورتو كه در نظر ناسیونالیسم موسولینی یك افترا بهشمار میآمد...»، او جایی درباره پایان رمان «وداع با اسلحه» میگوید: «پایان كتاب «وداع با اسلحه»، صفحه آخرش را ۳۹ بار بازنویسی كردم تا راضی شدم.»
عادات یك صیاد
همینگوی بیشتر از این كه در محافل روشنفكری دیده شود در میادین گاوبازی و شكارگاهها و مسابقات مشتزنی دیده شده و به همین خاطر روحیاتش متفاوت با روحیات روشنفكران روزگار خود است. این اخلاق و رفتار از او چهرهای متمایز از سایرین ساخته كه هرقدر در این بار حرف بزنیم پایان ندارد. او درباره مصاحبه كردن و حرف زدن از آثارش معتقد است: «همچنان معتقدم كه خوب نیست نویسنده درباره اینكه چگونه مینویسد حرف بزند. او برای این مینویسد كه با چشم خوانده شود و به شرح و رسالهنویسی نیازی نیست. مطمئن باشید خیلی بیشتر از آنچه در نخستین خواندن به چشم میآید آنجا وجود دارد و به همین دلیل در حیطه كار نویسنده نیست كه شرح دهد یا در این پهنه ناهموار نقش راهنما را در گروه گردشگران ایفا كند.»
او بهخاطر همین مصاحبه نكردن یا در محافل اظهارنظر نكردنهایش همیشه مورد انتقاد بوده، ولی همین باعث شده سبكی را برای خودش دست و پا كند و تبدیل به یك مدل برای بسیاری از نویسندگان شود. مدلی كه البته مدل موفقی است و خالی از هرگونه ادا و اطوار شبهروشنفكری است كه در میان برخی رایج است. جایی به نویسنده زندگینامهاش گفته بود: «فكر كنم اشتباهی كه میكنی دخترم، این است كه در صحنه ادبیات مبارزه را خیلی ساده قبول میكنی. من هیچوقت به حمله جواب نمیدهم؛ كارم را ادامه میدهم. كار همهچیز است. گاهی در صحنه ادبیات آدم خیلی عصبانی میشود. اما هیچوقت جواب نمیدهم. بهتر بگویم، یاد گرفتهام جواب ندهم. صبر میكنم تا بمیرند یا كه متوجه اشتباهشان بشوند یا گاهی در سكوت با یك جمله میكشمشان...» یا در جای دیگری به عادت نوشتنش اشاره میكند و میگوید: «وقتی روی كتاب یا داستانی كار میكنم، هر روز صبح، تا جایی كه ممكن است، بعد از نخستین اشعه آفتاب نوشتن را شروع میكنم. هیچكس مزاحم نیست، هوا خنك یا سرد است كه شروع به نوشتن میكنم و وقتی مینویسم گرم میشوم.» و او كه آثارش همه در ردیف شاخصترین آثار ادبیات قرن بیستم قرار میگیرد، معتقد است: «تلفن و مهمان ویرانگر نویسندگیاند.»
همینگوی و شهرها
«اگر بخت یارت بوده باشد تا در جوانی در پاریس زندگی كنی، باقی عمرت را هر جا كه بگذرانی، با تو خواهد بود؛ چون پاریس، جشنی است بیكران.» (همینگوی به یكی از دوستانش ۱۹۵۰/ ابتدای كتاب «پاریس جشن بیكران») باید او را شیفته شهرها دانست.
شیفتگی او به ونیز یا پاریس را میتوان در رفتوآمدهایش جستوجو كرد. یا توصیفاتی كه در نامهها و گپوگفتها میتوان پیدا كرد همه نشان میدهد او به برخی شهرها شیفتگی خاصی پیدا كرده است.
به شكلی كه در نامهای مینویسد: «اینجا اینقدر خوش میگذرد كه نگو، باور كردنی نیست، نشستن در كنار كانال گرانده (آبراه بزرگ شهر ونیز) و نوشتن در نزدیكی همانجایی كه آقای بایرون و آقای براونینگ ــ مقصودم شاعر است نه آن تولیدكننده اسلحه ــ و آقای دانونزیو گابریله... چنان احساسی میدهند كه انگار آخر به مكان موعودش رسیده است.» یا نامی كه بعدها آن را روی قایق خود گذاشت و یادگار او از سفری به آفریقاست. بهطور كلی او در شهرهای بسیاری زندگی كرد و نوشت و تاثیر این تجربیات را در آثار مختلف او میتوان یافت. یكی از دلایلی هم كه همینگوی را به جبهههای جنگ كشاند بیتجربگی بود و معتقد بود باید در جنگ شركت كرد تا بتوان تجاربی اندوخت.
افسانه همینگوی
اینگرید برگمن، بازیگری كه در فیلم «ناقوس برای كه میزند؟» نقش ماریا را بازی كرد و از آن پس از دوستان نزدیك همینگوی بود، در آخرین سفر همینگوی به پاریس و مادرید به یكی از خبرنگاران گفت: «همینگوی بیش از یك آدم است؛ او یك نحوه زندگی است.» این نحوه زندگی كه رفتهرفته بر آدم موسوم به همینگوی مسلط شده بود در واقع همان چیزی است كه به عبارت رایجتر آن را «افسانه همینگوی» نامیدهاند. پایه این افسانه در سالهای آغاز كار او در پاریس گذاشته شد. پرهیز همینگوی از واردشدن در بحثهای روشنفكران و خودداری او از «دخالت» در اندیشه و احساس آدمهای داستانهایش و آن سادگی و زمختی زبان و شهرتی كه بعدها به عنوان سخنگوی «نسل سرگشته» ناگهان با انتشار نخستین رمانش پیدا كرد نیز مزید شد و چهره بسیار تابناكی ساخت كه همان «افسانه همینگوی» است. نویسندگی همیشه مشغله روشنفكران حساس بوده است. اكنون نویسندهای ظهور كرده بود كه ظاهرا فكر و احساس را به نوشتههای خود راه نمیداد، با روشنفكران آمیزشی نداشت و وقت خود را با مشتزنان و شكارچیان و گاوكشان و ولگردان میگذرانید.
-
مش قربون هم گریخت
-
همینگویخوانی در چند دقیقه
-
پایان بازی
-
با کوپن، بدون صف
-
وعدههای سریالی به پرستاران
-
اشتباه کردم نوشتم جام اسنپی!
-
شهرهای بدون روزنامه
-
نبرد ابررایانهها با كووید-19
-
یک شهر پر از درد
-
خداحافظ رفیق
-
هر طور صلاح میدانی...
-
حامی صادق جهادیها
-
دلاورانه در جهاد رسانهای
-
یک آواز در هفت گوشه
-
چرا الان؟