كاسه  چه كنم

كاسه چه كنم

حامد عسکری شاعر و نویسنده

    من ریحانه‌ام. 12سال دارم. بابایم پریروز از دوستش یك لپ‌تاپ قسطی برایم خرید كه روی آن شاد نصب كنم و به مدرسه بروم. من خیلی از مدرسه خوشم می‌آید و دلم برای همكلاسی‌هایم تنگ شده و دوست دارم به‌مدرسه بروم. مادربزرگ وپدربزرگ با ما زندگی می‌كنند و من از این می‌ترسم كه به مدرسه بروم و كرونا را به آنها منتقل كنم.
من مهری‌ام. من مادر ریحانه‌ام. دیشب توی تلویزیون گفت كه همه دانش‌آموزان باید بیایند و حضوری در مدرسه شركت داشته باشند. ما برای ریحانه هنوز مانتو و مقنعه و لوازم‌التحریر امسال را تهیه نكردیم و نمی‌دانیم چه اتفاقی قرار است بیفتد.
من خانم امینی‌، معاون مدرسه ریحانه‌ام. از امروز صبح هزار تا تلفن جواب داده‌ام. همه، من و همكارانم را مقصر می‌دانند و زنگ می‌زنند و با ما بد و تند صحبت می‌كنند. من هم مادرم و پسرم توی یكی از همین مدرسه‌های شهر درس می‌خواند. واقعا نمی‌دانم چه كنیم.  
من اسماعیلم، بابای ریحانه. من مسؤول نور و صوت یكی از هیات‌های همین شهرم. من نمی‌فهمم چطور برای گرفتن یك روضه بخشنامه كردند كه سقف باز باشد. هوا در گردش باشد. فاصله رعایت‌شده باشد. همه ماسك بزنند و دست‌هایشان را ضدعفونی كنند و حالا 35 تا دختر 12-10 ساله می‌روند توی كلاسی كه مسقف است و تهویه درست و درمانی ندارد.
من حامدم، توی روزنامه می‌نویسم. من یك شهروند معمولی‌ام مثل میلیون‌ها هموطن دیگر. من هم همه دغدغه‌های بالا را در‌خانواده خودم دارم. خانواده و اقوامم هم همین‌طور. هیچ كاری نمی‌توانیم بكنیم. من خیلی هنر كنم توی همین گوشه این صفحه آخر روزنامه چیزكی بنویسم و حرف ریحانه و مادرش و معلمش را بنویسم. هرچند خیلی امیدوار نیستم اتفاقی بیفتد. به قول حضرت سعدی: بنشینم و صبر پیشه گیرم دنباله كار خویش گیرم ...‌