راز ثروت و موفقیت
امید مهدینژاد طنزنویس
خبرنگار مجله «ثروت و موفقیت و كد بورسی» پس از تماسها و پیامهای بسیار موفق شد با یكی از اشخاص موفق و ثروتمند كه دارای چندین شركت واردات و یك مركز خرید و یك مؤسسه انتشار آثار موسیقی بود، اما نمیخواست نامش فاش شود، قرار مصاحبه بگذارد. خبرنگار وقتی به دفتر مرد ثروتمند رسید، نخست پیشنهاد وی مبنی بر آزار را قاطعانه رد كرد و سپس به پرسیدن سؤالهای خود پرداخت. وی در سؤال نخست پرسید: لطفا بگویید چطور شد كه ثروتمند شدید؟ مرد ثروتمند گفت: من وقتی با خانواده خود قهر كردم و به تهران آمدم هیچ ثروتی نداشتم و هرچه دنبال كار گشتم پیدا نكردم. تا آنكه روزی برای كار به مغازهای مراجعه كرده بودم و در آنجا نیز كاری وجود نداشت، اما وقتی میخواستم از مغازه بیرون بیایم كف مغازه یك انگشتر برلیان پیدا كردم. خبرنگار گفت: انگشتر برلیان را به صاحب مغازه دادید و او از صداقت شما خوشش آمد و شما را استخدام كرد و دخترش را هم به عقد شما درآورد و شما ثروتمند شدید؟ مرد ثروتمند گفت: خیر. من اقدام به فروش انگشتر كردم و پلیس مرا دستگیر كرد و به سه سال زندان محكوم شدم. خبرنگار پرسید: بعد چی شد؟ مرد ثروتمند گفت: بعد از یكسال و نیم از زندان آزاد شدم و دوباره دنبال كار گشتم و با مختصر پساندازم كد بورسی گرفتم و سهام خریدم. خبرنگار پرسید: سهام شما سود كرد و شما ثروتمند شدید؟ مرد ثروتمند گفت: خیر. بورس سقوط كرد. خبرنگار پرسید: اما دولت دخالت كرد و نگذاشت سهامداران ضرر كنند و شما ثروتمند شدید؟ مرد ثروتمند گفت: دولت دخالت كرد و نگذاشت سهامداران ضرر كنند، اما من سرمایه خود را از بورس بیرون كشیدم و یك فلافلی تاسیس كردم، اما با شیوع كرونا ورشكست شدم. خبرنگار پرسید: میشود راز ثروتمند شدن خود را بگویید؟ مرد ثروتمند گفت: دعای خیر دوستان، تلاش و پشتكار و ارثبابا. در این لحظه خبرنگار جواب سؤال خود را گرفت و سؤال دیگری نپرسید و خاموش شد و ركوردر خود را نیز خاموش كرد.