ماییم آن خویشان

ماییم آن خویشان

امید مهدی‌نژاد



و اسیران آل‌محمد را بر درگاه مسجد نگاه داشتند، آنجا كه اسیران را نگاه می‌داشتند.
پیرمردی پیش آمد و گفت: حمد خدایی را كه شمایان را كشت و هلاك كرد و مردمان را از شما آسوده ساخت و به چنگ امیر مومنان‌تان انداخت.
علی‌بن‌حسین او را گفت: یا شیخ، قرآن خوانده‌ای؟
گفت: آری خوانده‌ام.
گفت: پس می‌شناسی این آیه را كه «بگو پاداشی از شما نمی‌طلبم، الا آن‌كه مهر ورزید به خویشانم.»
گفت: خوانده‌ام.
گفت: آن خویشان، ماییم. پس گفت: خوانده‌ای در سوره بنی‌اسرائیل كه «و حق خویشان را به ایشان بپرداز»؟
گفت: خوانده‌ام.
گفت: ای شیخ، ماییم آن خویشان. پس گفت: خوانده‌ای این آیه را كه «و خمس آنچه به كف می‌آورید از آن خدا و رسول و خویشان است»؟
گفت: خوانده‌ام.
گفت: ای شیخ، آن خویشان، ماییم. پس گفت: آیا این آیه را خوانده‌ای كه «خداوند خواسته است كه پلیدی را از شما خاندان و تنها از شما خاندان بزداید و پاك پاك‌تان گرداند»؟
گفت: خوانده‌ام.
علی‌بن‌حسین گفت: ما آن خاندانیم كه خداوند آیه پاكی را به ما مخصوص كرده است.
پیرمرد چندی خاموش ماند. آن‌گاه، از آنچه بر زبان آورد پشیمان گشت. پس روی در آسمان كرد و گفت: خداوندا، برگشتم از آن‌ كه گفتم و از كین این قوم. خداوندا، بیزارم از دشمن محمد و خاندان محمد، از جن و انس.