دسته نرسیدگان
علیرضا رأفتی
به روایتی چهل روز که از بر نیزهکردن سرهای شهدای کربلا گذشت، کاروان اسرا برگشتند کربلا. کاروانی که با دستهای بسته رفته و کاخ دمشق را فتح کرده بودند و چون لشکری فاتح برمیگشتند. اینطور که نگاه کنی اصلا ماجرا اسارت نبود.
به قول رفیق شاعرمان:
اســــــــــارت رفت فرزند خلیل ا...؟ نـــــــه هرگز! بتی در شام باقی بود زینب رفت سر وقتش*
لشکر فاتح از شام بازگشت مثل تمام لشکرهای فاتح دنیا که پیروزمندانه به وطن بازمیگردند. چند نفر را در معرکه جا گذاشته بود مثل تمام لشکرهای فاتح دنیا که چند نفر از سربازانشان را جا میگذارند و برمیگردند. یکی را در بعلبک... یکی را در دمشق. «خوله» که درود خدا بر او و پدرش باد، دختر امام بود که میان راه در لبنان کنونی آرام گرفت و فاطمه صغیره که درود خدا بر او و پدرش باد، فراق پدر را در خرابه در آغوش کشید و پر زد.
همه کسان قافله که در راه ماندند. از آن که از فرزندان صحابه سختی راه را تاب نیاورد تا آن که دختر امام بود و سر پدر را در خرابه بغل گرفت. تقریبا مزار همهشان حالا زیارتگاه شده است. حالا بعد از هزار و سیصد و چند سال، عدهای میروند کربلا زیارت سیدالشهدا و عدهای میروند دمشق زیارت دختر سیدالشهدا. شاید قیاس درستی نباشد اما ما دلمان میخواهد خودمان را در دسته نرسیدگان به کربلا جا بزنیم. دستهای که جلودارش رقیه است که درود خدا بر او و پدرش باد. شاید قیاس درستی نباشد اما ما دوست داریم بگوییم امسال که به هر دلیل راه اربعینمان بسته است به دختران سیدالشهدا که اربعین به کربلا نرسیدند اقتدا میکنیم که با این اقتدا هر بلایی که سر دل و جانمان بیاید خیر است.
تعبیر غریبی است این احادیث که گفتهاند «مزار او در سینه کسی است که او را دوست دارد.» و «قبر او در دلهای شکسته است.» انگار به راستی دلی که بشکند حرم میشود. انگار به راستی کسی که
جا بماند و از اینجا ماندن دق کند و بمیرد خودش لایق زیارتکردن میشود و مزارش حرم.
به قول اهل دلی که میگفت: ما که کربلا نرفتهایم چیزی به دست آوردهایم که آنها که رفتهاند ندارند. ما «حسرت کربلا» را داریم و آنها ندارند. حسرت کربلا گاهی مقدستر از زیارت کربلاست. همان حسرتی که اگر به دل بزند، دل را میشکاند و دلی که بشکند حرم میشود و اگر به جان بزند، جان رها میشود و جانی که در این راه رها شود تن را شهید میکند و تنی که شهید شود لایق زیارتکردن است.
* بیت از محسن رضوانی
به قول رفیق شاعرمان:
اســــــــــارت رفت فرزند خلیل ا...؟ نـــــــه هرگز! بتی در شام باقی بود زینب رفت سر وقتش*
لشکر فاتح از شام بازگشت مثل تمام لشکرهای فاتح دنیا که پیروزمندانه به وطن بازمیگردند. چند نفر را در معرکه جا گذاشته بود مثل تمام لشکرهای فاتح دنیا که چند نفر از سربازانشان را جا میگذارند و برمیگردند. یکی را در بعلبک... یکی را در دمشق. «خوله» که درود خدا بر او و پدرش باد، دختر امام بود که میان راه در لبنان کنونی آرام گرفت و فاطمه صغیره که درود خدا بر او و پدرش باد، فراق پدر را در خرابه در آغوش کشید و پر زد.
همه کسان قافله که در راه ماندند. از آن که از فرزندان صحابه سختی راه را تاب نیاورد تا آن که دختر امام بود و سر پدر را در خرابه بغل گرفت. تقریبا مزار همهشان حالا زیارتگاه شده است. حالا بعد از هزار و سیصد و چند سال، عدهای میروند کربلا زیارت سیدالشهدا و عدهای میروند دمشق زیارت دختر سیدالشهدا. شاید قیاس درستی نباشد اما ما دلمان میخواهد خودمان را در دسته نرسیدگان به کربلا جا بزنیم. دستهای که جلودارش رقیه است که درود خدا بر او و پدرش باد. شاید قیاس درستی نباشد اما ما دوست داریم بگوییم امسال که به هر دلیل راه اربعینمان بسته است به دختران سیدالشهدا که اربعین به کربلا نرسیدند اقتدا میکنیم که با این اقتدا هر بلایی که سر دل و جانمان بیاید خیر است.
تعبیر غریبی است این احادیث که گفتهاند «مزار او در سینه کسی است که او را دوست دارد.» و «قبر او در دلهای شکسته است.» انگار به راستی دلی که بشکند حرم میشود. انگار به راستی کسی که
جا بماند و از اینجا ماندن دق کند و بمیرد خودش لایق زیارتکردن میشود و مزارش حرم.
به قول اهل دلی که میگفت: ما که کربلا نرفتهایم چیزی به دست آوردهایم که آنها که رفتهاند ندارند. ما «حسرت کربلا» را داریم و آنها ندارند. حسرت کربلا گاهی مقدستر از زیارت کربلاست. همان حسرتی که اگر به دل بزند، دل را میشکاند و دلی که بشکند حرم میشود و اگر به جان بزند، جان رها میشود و جانی که در این راه رها شود تن را شهید میکند و تنی که شهید شود لایق زیارتکردن است.
* بیت از محسن رضوانی