قتل در هوای هواخواهی

اعتراف پسر 17 ساله به کشتن جوان بسیجی

قتل در هوای هواخواهی

پسر نوجوان كه در جریان درگیری خیابانی، شهادت جوان بسیجی را رقم زده بود، پس از دستگیری به تشریح شب درگیری پرداخت.
به گزارش خبرنگار جنایی جام‌جم، شامگاه بیست و هفتم مهر امسال جوان بسیجی به نام محمد محمدی، هنگام میانجیگری در دعوای چند نفر از اهالی محله‌‌ای در شرق تهران، با ضربه چاقوی پسر نوجوانی مجروح شد و بعد از انتقال به بیمارستان، به دلیل شدت خونریزی به شهادت رسید.
با گزارش قتل او به بازپرس كشیك قتل دادسرای جنایی تهران، تحقیقات ماموران  اداره دهم پلیس آگاهی تهران  برای دستگیری عامل شهادت و دیگر همدستان وی آغاز شد، تا این‌كه مرد آشپزی كه در این دعوا شركت كرده بود، شناسایی و بازداشت شد. روز بعد دو برادر كه صاحبان یك آشپزخانه و از عاملان اصلی این دعوای مرگبار بودند، تسلیم پلیس شدند. عامل شهادت جوان بسیجی نیز كه  17 بهار و هشت ماه از زندگی‌اش گذشته بود، شامگاه بیست و هشتم مهر امسال وقتی برای سركشی به مطبخ محل كارش در شرق تهران آمده بود، شناسایی و  همان‌جا بازداشت شد.
دیروز چهار متهم پرونده برای ادامه  تحقیقات به دادسرای جنایی تهران منتقل شدند. ابتدا دو برادر كه صاحبان آشپزخانه  بودند، مورد تحقیقات  قرار گرفتند كه معلوم شد مقتول را نمی‌شناخته‌اند. آنها مدعی شدند با یك زن در خیابان درگیر شده بودند كه اهالی وارد این دعوا شده‌اند. جوان بسیجی هم وارد درگیری شده كه توسط پیك موتوری آشپزخانه به قتل رسیده است. این در حالی بود كه مرد آشپز كه در دعوا حضور داشته نیز اعتراف كرد كه فقط در دعوا شركت داشته است. فرشید كه چهار ماه دیگر 18 ساله می‌شود، وقتی مورد تحقیقات قرار گرفت، گفت نمی‌خواسته قاتل شود و به هواخواهی از كارفرمایش وارد این دعوا شده است.
 برای متهمان قرار قانونی صادر شد و آنها برای ادامه تحقیقات روانه اداره دهم پلیس آگاهی تهران شدند.
اعضای بدن شهید محمدی با رضایت خانواده‌اش به بیماران نیازمند اهدا شد.

برای دعوا رفتیم قاتل شدم
فرشید هنوز شوكه است و باور ندارد مرتكب قتل شده و مجازاتی سخت در انتظارش است. در حاشیه جلسه بازپرسی فرصتی دست می‌دهد تا مصاحبه‌ای با او داشته باشیم كه به تشریح درگیری مرگبار پرداخت.
 چه‌كاره‌ای؟
در خانواده‌ای پرجمعیت بزرگ شدم. وضع مالی‌مان خوب نبود و از ده سالگی مشغول كار شدم و درس و مدرسه را رها كردم. كارگری، نجاری و دستفروشی و... را انجام دادم و از هفت ماه پیش به عنوان پیك موتوری آشپزخانه برای رساندن غذا برای مشتریان مشغول به كار شدم.
 از شب جنایت بگو.
آن شب می‌خواستم از آشپزخانه غذای مشتریان را ببرم كه برادر كارفرمایم تماس گرفت و خبر داد كه با افرادی در خیابان درگیر شده است. او گفت که خودرویش تخریب شده و كمك خواست. كارفرمایم با مرد آشپز سوار پرایدوانت شده و رفتند. من ترسیدم درآن دعوا آسیب ببینم، به همین خاطر چاقو برداشتم و با موتورم دنبال‌شان رفتم. وقتی به محل حادثه رسیدیم، یك نانوا و چند مرد در دعوا شركت داشتند.
 بعد چه شد؟
آن‌طور كه برادر كارفرمایم می‌گفت، زن راننده‌ به خاطر این‌كه هندزفری در گوشش بوده، متوجه او نشده و با خودرویش تصادف كرده بود. در ادامه اهالی وارد ماجرا شده و درگیری آغاز شده بود. همان‌موقع مردی كه بعد فهمیدم بسیجی بوده، وارد ماجرا شد و سعی كرد دعوا را با میانجیگری پایان دهد كه نشد. به همین خاطر اسپری فلفل زد كه طرف‌های دعوا از هم دور شوند. چشمانم كمی سوخت و از ترس چاقو را بیرون آورده و به اطراف پرت كردم كه ضربه به مرد بسیجی خورد و او زخمی شد. من و بقیه از ترس
فراركردیم.
 بعد از فرار كجا رفتی؟
اول غذای سفارشی مشتریان را دادم و بعد به خانه رفتم. از ترسم حرفی به خانواده‌ام نزدم. ساعاتی بعد با یكی از اقوامم كه خانه‌اش در محل درگیری بود، تماس گرفتم و پیگیر ماجرا شدم که متوجه مرگ جوان بسیجی شدم. تا صبح نخوابیدم و باورم نمی‌شد. شب برای سركشی به محل كارم رفتم كه دستگیر شدم. قصد قتل نداشتم و از مرگ آن مرد پشیمانم.