سینمای کدام کارگردانهای ایرانی، مستعد ژانر جاسوسی است؟
باهوشهای پیچیده
سینمای ایران ژانرهای مختلف را تجربه نکرده و اغلب فیلمسازان ما درامهای خانوادگی و اجتماعی را ترجیح میدهند اما در میان تهیهکنندگان و فیلمنامهنویسان و کارگردانهای ایرانی هم، سینمای برخی برای موضوعات و ماجراهای وزارت اطلاعات مستعدتر هستند. آنها که شخصیتهایشان پیچیدهتر و باهوشتر، روایتهایشان، پرتعلیقتر و پرماجراتر و جنس فیلمهایشان، مرموزتر و گاهی اکشنتر باشد طبعا به آن جنس فیلمهایی که روایت وقایع مربوط به نهادهای اطلاعاتی را میطلبد، نزدیکترند. برخی از این کارگردانها را مرور میکنیم تا ببینیم بهزودی از کدامیک از آنها، فیلمی در همکاری با نهادهای اطلاعاتی کشور خواهیم دید.
ابراهیم حاتمیکیا
هرچند «به رنگ ارغوان» او را میتوان آغازگر روایتهای مستقل و التهابی از درون وزارت اطلاعات و شخصیتپردازی از ماموران آن دانست اما شاید اختلاف سوءگیریهای سیاسی باعث شده باشد از حاتمیکیا، مستعدترین گزینه برای یک فیلم جاسوسی ایرانی تاکنون اثری نبینیم. سینمای معترض و گزنده و شخصیتهای پایبند به انقلاب و مردم، از مختصات نزدیک سینمای حاتمیکیا با این ژانر هستند.
بهرام توکلی
گرچه در «تنگه ابوقریب» نشان داد خوانش او هم مانند خوانش مهدویان و آبیار، فاصلهگذاریشده با دیدگاههای ملی و قهرمانانه است اما علاقهمندی توکلی به طرح و تدارک روابط پیچیده میان شخصیتها و روایتهای غیرقابل پیشبینی سینمایش را مستعد این ژانر میکند.
محمدرضا آهنج
روایتهای کلاسیک و اکشن را دوست دارد و بیانی قهرمانانه و پرتحرک در فیلمهایش جاری است. محصول کار او در ژانر جاسوسی میتواند یک اکشن ابرقهرمانی با یک شخصیت اصلی به یاد ماندنی و انگیزهبخش باشد.
علیرضا رئیسیان
جسارت و علاقهاش به طرح موضوعات التهابی با طبیعت فیلمهای جاسوسی هماهنگ است؛ هرچند تلاشش برای مخلوط کردن درامهای خانوادگی در داستانهای دیگر میتواند فیلم جاسوسی او را به یک درام خانوادگی درباره یک مامور تقلیل دهد.
میلاد صدرعاملی
کارگردانی که در اولین اثرش جسارت زنده کردن ژانر اکشن ورزشی را به خرج میدهد و موفق از پس آن برمیآید، شخصیتهای چندلایه را در خردهداستانهای متعدد عرضه میکند بدون آن که انسجام روایتش از بین برود. تقریبا هر آنچه برای ساخت یک فیلم جاسوسی نیاز است، دارد.
عزیزا... حمیدنژاد
به ماجراهای مرموز و پیچیده علاقه دارد و حتی در درامهای خانوادگی و عاشقانه هم رگههایی از داستانهای پلیسی را وارد میکند. هرچند شخصیتهایش ساده و سرراست رفتار میکنند اما روایت حمیدنژاد قادر است آنان را درگیر ماجراهایی پرتعلیق کند.
حسن فتحی
مهمترین ویژگی فتحی، نادرترین ویژگی لازم در سینمای ایران است. او خوب قصه میگوید و حتی اگر جزئیات و ماجراهای پیچیده در داستانش زیاد شوند، راز شنیدنی کردن قصه را از یاد نمیبرد. بعلاوه پیچیدگی را هم دوست دارد و شخصیتهایش نوعی پیوند با ماوراء را القا میکنند که میتواند افزونهای خاص بر فیلمهای جاسوسی معمولی باشد.
سعید روستایی
شخصیتهایش بیش از اندازه تکبعدی هستند. شاید به این خاطر که تلاش میکند تمام حرفهایش را از زبان هرکدامشان و نه در طول روایت بگوید که چندان با طبیعت ژانر جاسوسی سازگار نیست. اما درهم بافتن خرده قصهها را به نحوی که داستانهای پلیسی ایجاب میکنند تا به نتیجه برسند، خوب بلد است.
شهرام مکری
اولین فیلم بلندش اگرچه در جریان هنروتجربه معرفی شد اما عملا بازی با قواعد زیرژانر کارآگاهی بود. معماگونگی، روایتگری پرپیچ و خم و علاقه مکری به عبور از کلیشههای ژانری در عین وابستگیاش قواعدی که یک فیلم آوانگارد را به سمت یک فیلم عامهپسند هدایت میکنند، برای ژانر جاسوسی یک فرصت است.
اصغر فرهادی
شاید به ذهن کمتر کسی خطور کند فرهادی با خوانش متفاوتش روزی یک فیلم جاسوسی ایرانی در همکاری با وزارت اطلاعات بسازد. اما مهمترین خصلت سینمای او یعنی روایت مینیمالیستی، تلاشش برای کمگویی و مبهمگویی در عرضه اطلاعات به مخاطب و دانهپاشی تدریجی و مقتصدانه، مهمترین خصلت فیلمهای جاسوسی است.
محمد کارت
اگر مستندهایش را هم کنار بگذاریم که البته بر شاکله و روح جستوجوگر فیلمهایش اثر گذاشته است، همین اثر داستانی تحسینشده اولش هم نشان میدهد در قصهگویی و طرح و حل معما میتواند یک فیلم جاسوسی کلاسیک دیدنی را با قهرمانی دوستداشتنی و برانگیزاننده کارگردانی کند.
منیر قیدی
زنان معمولا شخصیتهای به لحاظ روانی عمیقتری را به نمایش میگذارند و اثر یک کنش را تا اعماق روح شخصیت، جستوجو میکنند. این ویژگی هرچند ویژگی استاندارد فیلمهای جاسوسی نیست اما در برخی آثار سرشناس این ژانر، ویژگی قوامبخش روایت شده است. بعلاوه که قیدی، توان خود را در ایجاد تعلیق و در هم تابیدن خردهقصههای شخصیتهای مختلف بهخوبی نشان داده است.
پرویز شیخ طادی
با «شکارچی شنبه»اش نشان داد که میتواند معمایی غیرقابل پیش بینی را با شخصیتهای ناشناخته، به خوبی در قالب قصه تعریف کند. بهعلاوه شیخطادی در پروبال دادن به تعارضهای فکری آدمها در روایت و استخراج نتیجه موفق است.
هرچند «به رنگ ارغوان» او را میتوان آغازگر روایتهای مستقل و التهابی از درون وزارت اطلاعات و شخصیتپردازی از ماموران آن دانست اما شاید اختلاف سوءگیریهای سیاسی باعث شده باشد از حاتمیکیا، مستعدترین گزینه برای یک فیلم جاسوسی ایرانی تاکنون اثری نبینیم. سینمای معترض و گزنده و شخصیتهای پایبند به انقلاب و مردم، از مختصات نزدیک سینمای حاتمیکیا با این ژانر هستند.
بهرام توکلی
گرچه در «تنگه ابوقریب» نشان داد خوانش او هم مانند خوانش مهدویان و آبیار، فاصلهگذاریشده با دیدگاههای ملی و قهرمانانه است اما علاقهمندی توکلی به طرح و تدارک روابط پیچیده میان شخصیتها و روایتهای غیرقابل پیشبینی سینمایش را مستعد این ژانر میکند.
محمدرضا آهنج
روایتهای کلاسیک و اکشن را دوست دارد و بیانی قهرمانانه و پرتحرک در فیلمهایش جاری است. محصول کار او در ژانر جاسوسی میتواند یک اکشن ابرقهرمانی با یک شخصیت اصلی به یاد ماندنی و انگیزهبخش باشد.
علیرضا رئیسیان
جسارت و علاقهاش به طرح موضوعات التهابی با طبیعت فیلمهای جاسوسی هماهنگ است؛ هرچند تلاشش برای مخلوط کردن درامهای خانوادگی در داستانهای دیگر میتواند فیلم جاسوسی او را به یک درام خانوادگی درباره یک مامور تقلیل دهد.
میلاد صدرعاملی
کارگردانی که در اولین اثرش جسارت زنده کردن ژانر اکشن ورزشی را به خرج میدهد و موفق از پس آن برمیآید، شخصیتهای چندلایه را در خردهداستانهای متعدد عرضه میکند بدون آن که انسجام روایتش از بین برود. تقریبا هر آنچه برای ساخت یک فیلم جاسوسی نیاز است، دارد.
عزیزا... حمیدنژاد
به ماجراهای مرموز و پیچیده علاقه دارد و حتی در درامهای خانوادگی و عاشقانه هم رگههایی از داستانهای پلیسی را وارد میکند. هرچند شخصیتهایش ساده و سرراست رفتار میکنند اما روایت حمیدنژاد قادر است آنان را درگیر ماجراهایی پرتعلیق کند.
حسن فتحی
مهمترین ویژگی فتحی، نادرترین ویژگی لازم در سینمای ایران است. او خوب قصه میگوید و حتی اگر جزئیات و ماجراهای پیچیده در داستانش زیاد شوند، راز شنیدنی کردن قصه را از یاد نمیبرد. بعلاوه پیچیدگی را هم دوست دارد و شخصیتهایش نوعی پیوند با ماوراء را القا میکنند که میتواند افزونهای خاص بر فیلمهای جاسوسی معمولی باشد.
سعید روستایی
شخصیتهایش بیش از اندازه تکبعدی هستند. شاید به این خاطر که تلاش میکند تمام حرفهایش را از زبان هرکدامشان و نه در طول روایت بگوید که چندان با طبیعت ژانر جاسوسی سازگار نیست. اما درهم بافتن خرده قصهها را به نحوی که داستانهای پلیسی ایجاب میکنند تا به نتیجه برسند، خوب بلد است.
شهرام مکری
اولین فیلم بلندش اگرچه در جریان هنروتجربه معرفی شد اما عملا بازی با قواعد زیرژانر کارآگاهی بود. معماگونگی، روایتگری پرپیچ و خم و علاقه مکری به عبور از کلیشههای ژانری در عین وابستگیاش قواعدی که یک فیلم آوانگارد را به سمت یک فیلم عامهپسند هدایت میکنند، برای ژانر جاسوسی یک فرصت است.
اصغر فرهادی
شاید به ذهن کمتر کسی خطور کند فرهادی با خوانش متفاوتش روزی یک فیلم جاسوسی ایرانی در همکاری با وزارت اطلاعات بسازد. اما مهمترین خصلت سینمای او یعنی روایت مینیمالیستی، تلاشش برای کمگویی و مبهمگویی در عرضه اطلاعات به مخاطب و دانهپاشی تدریجی و مقتصدانه، مهمترین خصلت فیلمهای جاسوسی است.
محمد کارت
اگر مستندهایش را هم کنار بگذاریم که البته بر شاکله و روح جستوجوگر فیلمهایش اثر گذاشته است، همین اثر داستانی تحسینشده اولش هم نشان میدهد در قصهگویی و طرح و حل معما میتواند یک فیلم جاسوسی کلاسیک دیدنی را با قهرمانی دوستداشتنی و برانگیزاننده کارگردانی کند.
منیر قیدی
زنان معمولا شخصیتهای به لحاظ روانی عمیقتری را به نمایش میگذارند و اثر یک کنش را تا اعماق روح شخصیت، جستوجو میکنند. این ویژگی هرچند ویژگی استاندارد فیلمهای جاسوسی نیست اما در برخی آثار سرشناس این ژانر، ویژگی قوامبخش روایت شده است. بعلاوه که قیدی، توان خود را در ایجاد تعلیق و در هم تابیدن خردهقصههای شخصیتهای مختلف بهخوبی نشان داده است.
پرویز شیخ طادی
با «شکارچی شنبه»اش نشان داد که میتواند معمایی غیرقابل پیش بینی را با شخصیتهای ناشناخته، به خوبی در قالب قصه تعریف کند. بهعلاوه شیخطادی در پروبال دادن به تعارضهای فکری آدمها در روایت و استخراج نتیجه موفق است.