من آدم پیچیده‌ای نیستم

گفت‌وگو با سعید بیابانکی؛ شاعر، طنزپرداز و گوینده رادیو

من آدم پیچیده‌ای نیستم

بای‌بسم‌ا...: معاف بفرمایین، نهایتِ سخن مهمان این جلسه انجمنِ جام‌جم بود. به هر روی رخصت‌ندادن در قلمرو طنز دستی به سرورویشان بکشیم نه فقط ایشان که آقای ناصرفیض هم که نام‌شان در طنازی محفوظ است، وقتی آن پرسش‌های طنازانه را دید رمیده‌دل گردید و نپذیرفت «لباس لحظه‌هایش» را به‌قول سهراب سپهری به صابون این قلم نزدیک‌کند. امیدکه بپذیرید. اگر این سخن‌ از نمک طنز بی‌نصیب مانده از نارسایی این کمینه نبوده.

وجه شبه شما توی هستی به کی به چی؟
اینجوری بگم دوست دارم درخت باشم.
کدوم درخت، گز یا؟
خیلی به کاج و سرو علاقه‌مندم؛ چون همیشه هستن چارفصلن، از هیچی نمی‌هراسن. بروباری هم چندان ندارن لااقل سرسبزی رو دارن.
معنای طنین خنده هاتون؟
بهجت درون. دوست دارم بخشی از این رو به دیگران منتقل کنم. همین‌که حالشون خوش می‌شه، برام ارزشمنده.
 از عادت‌های عجیب هنگام کار؟
وقت شعرسرودن این انگشت‌های پام مرتبا تکون می‌خوره، عادتیه از روزهای نوجوانی.
در خودتون که فرومی‌رین به چی‌ها می‌رسین؟
به عمری که گذشته. گاهی افسوس می‌خورم چرا اون کار رو انجام ندادم.گاهی خوشحالم که وقتی پولی و جایگاهی داشتم اون کار رو انجام دادم. این چیزها خوشحالم می‌کنه.
چه وقت به تناقض می‌رسین؟
وقتی چیزی که سرودم با فکر و باورم در تعارض باشه.
به‌قول استادبهمنی: من صورتم به صورت شعرم شبیه نیست؟
من دوست دارم شبیه باشم. وقت‌هایی که شبیه نیستم خیلی اذیت می‌شم بدترین تناقض همینه.
شباهت ژرف‌ساخت و روساخت شما؟
الزاما با هم یکی نیستن. بعضی وقت‌ها شاعر به شعرش شباهت داره گاهی نه.
شما در چندکلمه؟
دوست دارم آدم روراستی باشم آدم پیچیده‌ای نیستم زلالم، رُکم.
سعی‌تون در رفاقت و دوستی؟
این‌که دوستم در کنارم احساس آرامش بکنه.
این زلالی رو چی کدر می‌کنه؟
رذایل اخلاقی، آینه روح انسان رو کدرمی‌کنه.
مثل؟
دروغ، ریا، خودشیفتگی، نفاق، کبر، حسد و بخل.
مگه تجربه‌شون رو داشتین که اینجور راحت درباره‌شون حرف‌می‌زنین؟
هیشکی نمی‌تونه بگه من اینارو ندارم. انسان آمیزه‌ای از فضایل و رذایله، باید با رذایل مبارزه‌کرد.
اگه فضایلش به رذایلش بچربه؟
حتما آدم موفقیه.
توی زلالی‌های شما چه‌جور ماهی‌ای می‌شه‌گرفت؟
اینو باید از دیگرانی بپرسی که با من بودن و کارکردن. آدم خودش نمی‌تونه بگه.
زندگی درونی مثل چیه؟
مثل یک حوض صاف پر از ماهیه که وقتی نگاش می‌کنی بتونی تا ته ِ فیهاخالدونش رو ببینی.
چی باعث خودشکوفایی می‌شه به اوج کمالاتش برسه؟
از همه مهم‌تر پشتکار و اعتمادبه نفسه. به توانایی و ذوق و خلاقیتی که خدا بهش داده اعتمادداشته باشه از همه مهم‌تره.
یه انتقاد از خودتون؟
خیلی از فرصت‌هایی که داشتم از دست دادم و فرصت‌سوزی شد.
این‌که تجربه مشترکمونه.
با خنده؛ آره دیگه همه دارن این رو.
اگه کسی از شما برنجه؟
سعی می‌کنم علتش رو پیداکنم و از دلشون دربیارم و خیلی عذرخواهی‌کنم.
اگه نپذیره؟
من وظیفه خودم رو انجام دادم.
درباره برخی شاعرها؟
بعضی‌ها رو آثارشون رو می‌خونم و رد می‌شم. دوست ندارم خودشون رو ببینم.
با اندوه‌تون چه‌جور کنارمیاین؟
همه شاعرها یه اندوه بزرگ دارن.
یعنی؟
اندوه، بزرگ‌ترین سرمایه یه شاعره.
اندوه اگه نباشه؟
شعر متولد نمی‌شه.
غم شاعران بزرگ؟
یه غم شریف و یه غم دوست‌داشتنیه که شاید سایر انسان‌ها ندارن.
بله برای این خم موزون چه شعرها که سرودن؟
واقعا!
احساس‌تون کی‌ها تغییر می‌کنه؟
راستش اگه روزی بفهمم یکی از آدم‌هایی که دوروبرم هستن اونی‌که فکرمی‌کردم نبودن؛ احساسم می‌شکنه.
خیلی مواظبین همیشه در یادتون باشه؟
خدا رو. انسان همیشه باید از خدا بترسه در هر شرایطی. همیشه حاضره، ناظره.
از مهم‌ترین انگیزه‌های زندگی‌تون؟
امید. بسیار آدم امیدواری‌ام. متولد سال 47هستم که سال میمونه.
از فرمایشات استادمیرشکاک در این باب اینه که متولدهای سال میمون به همه جا چنگ‌می‌زنن دوست دارن برن بالا و...؟
 من این ویژگی رو دارم. چنگ زدم به چیزهایی که دوست داشتم به‌دست‌شون بیارم، خسته هم نشدم. گرچه سدهای مختلفی
به عمد و به سهو مقابلم ایجادشده ولی ازش نهراسیدم.
استاد میرشکاک در واژه‌ای؟
جان شیدا.
استاد معلم؟
حکیم؛ جهانی‌ است بنشسته در گوشه‌ای.
دوست مرحومم حسین منزوی؟
به‌نظر من جنون غزل امروز.
آقای اسفندقه؟
شاعر زلال و توانا.
آقای کاکایی؟
شاعر و رفیق درجه یک. زلال. 30سال بیشتره رفیقیم.
ساعد باقری؟
آقای باقری از اولین شاعرانی است که من رو به جهان شعر بردن. با خوندن نجوای جنونش، شاعری‌ام غلیان کرد. همواره شاعر، فاضل و معلم.
احمد عزیزی؟
پرکار، خلاق و نوآور در مثنوی‌سُرایی. ای کاش آثارش به‌گزینی می‌شد و نشرمی‌یافت که حتما جزو ماندگارها بود.
قیصر و حسن حسینی؟
چکیده شعر پس از انقلاب. قیصر از نشانه‌های جمال و سیدحسن از نشانه‌های جلال شعره. هردو با هم زیبایی دارن.
محمدکاظم کاظمی؟
 روزگار جوانی کنگره شعر دانشجویی شناختم‌شون. هنوزهم شاعر و ادیب و بیدل‌شناس و استاد می‌دونم ایشون رو.
از دیگر دوستان‌تون؟
قیصر و حسن حسینی. بهروز یاسمی که در شادی و غم با هم شاعری کردیم. استادم در اصفهان خسرو احتشامی. باهاشون زندگی کردم، سفررفتم ، جهان‌شون شیدایی‌شون رو دوست دارم.
چی یادتون نیست؟
از چی!
حس‌تون درباره قلم‌تون؟
به‌قول دکتر شریعتی توتم من است.
کاغذ که فریادمی‌زنه بر من بنویس؟
همین‌طور. قلم و کاغذ مث آبشش که برای ماهی حیاتیه، برای شاعر این‌طورن.
اگه نباشن؟
شاعر و نویسنده می‌میره.
واژه‌ها؟
برای شاعران گنجینه‌اند نباشن شاعر می‌میره لال می‌شه یه جوری زبان شاعرن.
آرایش واژه‌ها رو چقدر می‌شه به زیبایی زن تشبیه کرد؟
یه بخشیش می‌شه. همه زیبایی که زن نیست.
برگردیم به طبیعت ترجیح‌تون؟
به کویر علاقه‌مندم. کویرزاده‌ام. نماد وسعت و تنهایی انسان می‌تونه باشه. بهترین توصیف کویر رو دکترشریعتی داشته.
به ستاره‌ها نزدیک‌تر می‌شین توی کویر(شازده کوچولو) یا عمق بیابان(نیچه)؟
هردو دیگه هیچ مرز و محدودیتی نداره به تنهایی فکرمی‌کنم.
تا چندمتری ملکوت رفتین؟
با تخیل همه جا می‌شه رفت. شاعر هرجا می‌تونه سفرکنه.
آدم‌های یه برگی؟
آدم‌هایی که زود تموم می‌شن میونه‌ای باهاشون ندارم. دوست‌دارم آدم‌ها برگ‌ها و اوراق مختلف داشته‌باشن.
آدم‌های یه‌بارمصرف؟
کاری باهاشون ندارم. دوستدار آدم‌هایی‌ام که هرلحظه دیدارشون چیزی بهم اضافه بکنه چه دانش چه حس‌وحال.
تازگی کی خدا رو خوشحال کردین؟
سعی کردم دل بنده‌هاش رو شاد کنم توی روزگار کرونا که خسته بودن و تنها نومید مریض بیکار به اندازه وسعم کوشیدم. به‌قول سعدی.
استخون‌تون کی سبک‌می‌شه پردرمیارین؟
همیشه وقتی شعری می‌گم که به دلم می‌شینه، منتشرمی‌شه می‌بینم مردم لذت‌بردن، احساس بال‌درآوردن بهم دست‌میده.
چه وقت‌هایی از خودتون تشکرمی‌کنین؟
وقتی یه شعر خوب می‌گم هم خودم خوشم میاد هم دیگران، هم عوام و هم خواص از خودم تشکرمی‌کنم.
امروز شعری که سرزبون‌تون بود؟
بیت سعدی: به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل/ که گر...  
از توفیقات‌تون؟
صدای خوش.
به شما انرژی می‌ده؟
امیدواری و آثارخوب؛ شعر، موسیقی و...
ادبیات معاصر؟
جایگاهی در جهان نداره. پس از شاعران کلاسیک نتونستیم شعرمون رو به جهان معرفی کنیم.
پشتوانه‌تون؟
بیشترینش ذوق و علاقه و تلاش خودم.
با شاعران در جزیره خلوت؟
سعی‌می‌کنیم اول از گرسنگی نمیریم بعد با گپ و گفت و شعر از تنهایی دربیاییم.
اگه امکانش بود دوست داشتین کدوم غزلِ جاودان باشین تا بارها و بارها خونده‌بشین؟
روحیاتم راستش خیلی به حافظ نزدیکه. شرایط فکری و ذهنی و ذوقیم رو به غزل‌های حافظ نزدیک‌تر می‌بینم. کل دیوان حافظ خودش منتخبه و نمی‌شه یکیش رو انتخاب کرد.
غزلی که خیلی دوست‌دارین و حالتون خوش می‌شه باهاش؟
 غزلِ «نه هرکه چهره برافروخت دلبری دانَد...» دوست داشتم این باشم.
شاه‌بیتش کدومه؟
شعر حافظ همه بیت‌الغزل معرفته واقعا.
یکی دیگه از هنرهاتون که دوستان‌تون هم بهش قائل هستن؟
علاوه بر شعر در برخی هنرها هم کمابیش دستی دارم. مجریگری، گویندگی و محفل‌گردانی. ته‌صدایی هم دارم که گاهی آواز می‌خونم.
استاد با دستگاه «ابوعطا»! آشنایین که؟
(خنده) با دستگاه «گوشی» آشنام.
رابطه‌های دوستانه‌تون رو چی رقم می‌زنه؟
بخش عمده‌ایش رو شعر، همه دوستام شاعرن.
بخش مگو و نگفته شخصیت‌تون؟
چیز نگفته‌ای نیست همه چی مبرهن و روشنه. بخشیش در شعر بخشی هم در رفتار شخصی متجلیه.
این‌که مشهوره شاعرها پیچیده‌اند؟
اینا رو خودشون برای خودشون ساختن. اینجوری هم نیست. شاعرها خیلی آدم‌های صاف،زلال و روشنی هستن.
اما این زلالی که باید ژرف باشه؟
کسی که می‌گه پیچیده‌است به‌نظرم داره ادا درمیاره. این رو خیلی قبول ندارم راستش.
روراستی مثل چیه؟
مثل آیینه؛ آینه چون نقش تو بنمود راست/ خود شکن آیینه شکستن خطاست
گاهی یقه‌تون رو می‌گیره و حسابی نقدتون می‌کنه؟
با کمال تعجب! منتقد خودم و شعرم، همسرمه. با این‌که شاعر نیست ولی خوب اینها رو می‌فهمه. برای رفتارم بهترین و منصف‌ترین منتقده.
براشون شعر که گفتین؟
نه به‌طور خاص؛ ولی شعرهایی که عاطفی و عاشقانه است حتما بخش عمده الهاماتش از خانواده آدمه.
توی شاعرها که خودتون رو بسنجین چقدر نزدیک شدین به جاودانگی نام و اثر؟
این رو در زمان حیات نمی‌شه گفت. کسی نمی‌تونه چنین ادعایی بکنه.
به‌قول نیما آن که غربال در دست دارد از عقب کاروان می‌آید؟
به‌نظرم زمان و تاریخ و آینده، غربال می‌کنه و دانه‌درشت‌ها رو نگه می‌داره.
اگه آدم، دانه‌درشت نباشه؟
حذف می‌شه دیگه. خیلی‌ها در طول تاریخ ادبیات حذف شدن که آدم‌های بزرگی بودن. خود انسان نمی‌تونه درباره‌اش
حرف بزنه.
کار همیشگی‌تونه؟
همیشه در حال تخیلم؛ گاهی به‌صورت شعر خودش رو نشون می‌ده گاهی نه.
جمع‌بندی؟
اگه یه بار دیگه متولدشم از کودکی، همین مسیر رو میام جهان شعر رو جهان پررمز و رازی می‌بینم و از خدا ممنونم کسانی رو سر راهم گذاشت که من‌رو واردکردن به این جهان زیبا و لذت‌بخش. دوست‌ندارم تجربه دیگه‌ای داشته‌باشم دوست دارم همین تجربه‌رو
تکرارکنم.