چهرههای به ظاهر غیرمذهبی مانند هوشنگ ابتهاج، نیما یوشیج، سیمین بهبهانی و بهرام بیضایی درباره امیرالمومنین(ع)چه گفتند؟
از مهر علی دلم نخواهد بگسست
به درست یا غلط، انگار راه جهان روشنفکری از فضای دین و مذهب جداست یا دستکم، بسیاری از نویسندگان و شاعران و سینماگران و هنرمندان دیگر، باورها و اعتقادات دینی و مذهبی خود را پنهان میکنند یا ترجیح میدهند در آثار، مصاحبهها، یادداشتها و اظهارنظرها سراغی از آن نگیرند. این امتناع، شکاف و دوری آنها و آثارشان از دین و مذهب و مسائل اعتقادی را تقویت و پررنگتر میکند. با این وصف، هر بار به حرف و اظهارنظری در این خصوص برمیخوریم، متعجب میشویم و برایمان تازگی دارد اما علقهها و ارادت برخی هنرمندان و جماعت روشنفکر به اهلبیت و بزرگان دین و مذهب، چنان قوی و بارز است که به هرحال خواسته یا ناخواسته در جایی ظهور و بروز میکند.
«پیر پرنیان اندیش» به مذهبیبودن مادرش اشاره میکند. او در بخشی از صحبتهایش میگوید: «تو خونواده ما حضرتعلی شأن و مقام و ارج و قرب عجیبی داشت. اصلا مهمترین آدم جهان بود. یه استثناء بود. یه عشق عجیبی به حضرتعلی تو خونواده ما بود..... ما یه نقاشی داشتیم؛ از این شمایلهای بزرگ که با رنگ و روغن کشیده بودن. حضرتعلی نشسته و ذوالفقارش رو زانوشه و دستش به قبضه شمشیر بود و لباس قهوهای تنش بود. چهره داشت و ابروهای کمانی و پیوسته و ریش سیاه.... یک طرف حضرت علی، امامحسن و یک طرف امامحسین نشستهبودن. امامحسن لباس سبز و امامحسین لباس قرمز داشت؛ سبز به عنوان رمز زهر و قرمز به عنوان سمبل خون.» ابتهاج در ادامه میگوید: «... هرجا چیزی درباره حضرتعلی پیدا کردم خوندم. خیلی برام شخصیت جالبی بود تا حدی که اگر من میافتادم به این راستا جزو اینایی میشدم که حضرت علی رو خدا میدونن. این زمینه ذهنی تو خونه ما بود...! بعد از حضرتعلی هم امامحسین تو خونه ما خیلی محبوب بود. من هنوز هم طاقت ندارم که این مراسم عاشورا رو تماشا کنم و به گریه میافتم.»
این باور و اعتقاد سایه حتی به شعر او هم راه یافتهاست: «یا حسین بن علی/ خون گرمِ تو هنوز/ از زمین میجوشد/ هر کجا باغ گل سرخی هست/ آب از این چشمه خون مینوشد/ کربلاییست دلم!/ سرِ حق بر نیزه ست/ خیل آزادگی آواره صحرای ستم/ از سیهکاری شمران و یزیدان فریاد/ یا حسینبنعلی/ همتت همره حق جویان باد!»
به نظر میرسد مسیر نیمایوشیج با نام واقعی علی اسفندیاری، جدا از دین و مذهب باشد اما برخی شعرها و نوشته هایش حکایت از حب علی دارد: «صدبار شکست و بست و در هم پیوست/ تا نام علی مرا در آیینه ببست/ من بگسلم از تو با جفای تو لیک/ از مهر علی دلم نخواهد بگسست» و «از من میپرسند استالین انسان کبیر است یا حضرتعلی (ع). هزار و چند سال گذشته است که بشریت به حضرتعلی (ع) افتخار میکند. از استالین چند سال گذشته است، احمقها نمیدانند تاریخ هم مثل انسان جوانی و پیری دارد، بگذار صد سال از استالین بگذرد.» و «وقتی هزار سال از کسی خوب گفته شد، هرگز آن آدم در یک سال و یک ساعت از بین نمیرود. علی (ع) انسان کبیر است بعد از هزار سال باید دید آن که انسان کبیر اسم گرفتهاست بعد از دویست سال چه خواهدشد.»
سیمین بهبهانی هم که به لحاظ فکری و سیاسی با دیدگاه رسمی همسو نبود، غزلی در مدح حضرتعلی دارد که برخی ابیات آن به این شرح است: «صدف آسا جهان آفرینش/ درخشان گوهری والا گهر زاد/ ز بعد قرنها گیتی هنر کرد/ که اینسان قهرمانی با هنر زاد/ پدرها بعد ازین هرگز نبینند/ که مادر چون علی(ع) دیگر پسر زاد.»
بهرام بیضایی، نویسنده و کارگردان تئاتر و سینما هم که به دلیل عقبه خانوادگی و تفاوتهای اعتقادی، در دورههای مختلف دچار اختلاف و کشمکش با سازمانها و بازوهای فرهنگی کشور شد، اتفاقا دو اثر مهم درباره باورهای جهان اسلام دارد؛ شاخصترین نمونه، شاهکار درخشان او درباره قیام عاشورا و حضرت امامحسین (ع) است، یعنی فیلمنامه «روز واقعه» و دومی، نمایشنامه «مجلس ضربتزدن» درباره حضرت علی (ع) و ماجرای شهادت ایشان است که باوجود برخی تردیدها و مخالفتها، نشان از حب و ارادت نویسنده به شخصیت والای امام اول شیعیان دارد. شخصیت نویسنده این نمایشنامه در شروع صحنه دهم از زبان حضرت علی (ع) درباره شهادتش، سوالاتی را مطرح میکند: «همیشه میپرسیدم کیست که خواهد زد، و کی خواهد زد، و از روبهرو خواهد زد یا پشت سر یا پهلو؟ همیشه میپرسیدم آیا تمام عمر خود را برای این ضربه آماده کرده ام؟»