مالباخته شیرازی و کریمخان

مالباخته شیرازی و کریمخان

امید مهدی‌نژاد طنزنویس

 در زمان حکومت کریمخان زند در شیراز، مردی با سروصدای زیاد و شکوه و اعتراض فراوان خود را به دربار کریمخان رساند و گفت می‌خواهد با پادشاه ملاقات کند. نگهبانان به وی توضیح دادند کریمخان پادشاه نیست و وکیل‌الرعایاست و در حقیقت خادم ملت است.
مرد معترض گفت: حالا هرچی. نگهبانان بار دیگر توضیح دادند که با این‌حال هرکی هرکی نیست که هرکس از راه برسد بتواند کریمخان را ملاقات کند. مرد بار دیگر به داد و فریاد پرداخت تا اینکه صدا بالا رفت  و به گوش کریمخان رسید که در اتاق خود نشسته و مشغول کشیدن قلیان و تبادل‌نظر با مشاور خود بود. کریمخان وقتی صدای مرد را شنید دستور داد او را نزد وی ببرند تا سخنش را بشنود و دلیل داد و فریادش
را بفهمد.
نگهبانان مرد معترض را نزد کریمخان بردند. کریمخان دستور داد نخست مقداری آب‌خنک به وی بدهند تا آرام شود. سپس گفت: چی شده؟ چرا اینقدر داد و فریاد می‌کنی؟ مرد گفت: ای پادشاه بزرگ... کریمخان صحبت وی را قطع کرد و گفت: من پادشاه نیستم. مرد گفت: حالا هرچی، ای وکیل‌الرعایای بزرگ، ای خادم بزرگ ملت، دزد همه دارایی‌هایم را برده است و من اینک آه در بساط ندارم. کریمخان گفت: وقتی دزد دارایی‌هایت را می‌برد کجا بودی؟ مرد گفت: خوابیده بودم.
کریمخان گفت: چرا خوابیده بودی که هم دارایی‌هایت را ببرند و هم برای شیرازی‌ها حرف دربیاورند؟
مرد گفت: خوابیده بودم چون فکر می‌کردم تو بیداری. کریمخان که توقع شنیدن چنین جوابی را از مرد نداشت دقایقی سکوت کرد و سپس از مشاورش چاره جست.
مشاور کریمخان گفت: ای وکیل‌الرعایای بزرگ، خودتان اینها را پررو کرده‌اید. الان هم چاره خاصی نداریم. کریمخان پس از آنکه فهمید چاره خاصی ندارد نخست دستور داد خسارت مرد را از خزانه کریمخانی بپردازند و سپس دستور داد قلیان را که از نفس افتاده بود بار دیگر چاق کنند و نزد وی بیاورند. گفتنی است وی دستور دیگری نداد.