قیصرامینپور بهجز شاعری وجه دیگری هم داشت که شاید کمتر به آن پرداخته شده باشد
قیصر و کارخانه هنرمندسازی
شاعرانگی قیصر امینپور، کرشمه کلمات و بازیهای زیبایش با واژهها همین طور نجابت و سلوکش آنقدر گفتنی داشته که در این سالها کمتر سراغ امینپور روزنامهنگار برویم و درباره منش و روش او در سردبیری سروش نوجوان بهعنوان یکی از مؤثرترین نشریات کشورمان در تربیت نسلی از نویسندگان و شاعران خوب و بنام، بنویسیم. ماهنامه سروش نوجوانطی 19سال از فروردین 1367 تا 1382 به سردبیری قیصرامینپور، بیوک ملکی و فریدون عموزاده خلیلی منتشر شد. در 8 آبان 1386 قیصر که چندسالی بود از سردبیری سروش نوجوان کنارهگیری کرده بود برای همیشه از میان ما رفت در حالی که جز اشعار و کتابهایش و جز درسهایی که برای دانشجویان گفته بود، میراث دیگری هم به جا گذاشت؛ تعداد زیادی نوجوان از سراسر ایران به همت او و همکارانش در سروش نوجوان به شعر و ادبیات علاقه مند شدند یا کار حرفهای را تجربه کردند که از آنجمله میتوان به مژگان کلهر، آتوسا صالحی، سیدمحمد سادات اخوی،رودابهکمالی، مهدیه نظری، افشین علا، پدرام پاکآیین، عبدالحکیم بهار، عبدالقادر بلوچ و...اشاره کرد. اینجا خاطراتی را درباره سروش نوجوان از زبان دو نفر از همکاران قیصر امینپور در این مجله میخوانید که از لابهلای آنها میتوان به دلایل موفقیت این مجله و جایگاه رفیع قیصر امینپور نزد نوجوانان پی برد.
ساختمان سروش در تقاطع خیابان مطهری و مفتح سرنوشت خیلیها را تغییر داد؛ نویسندگان، شاعران، روزنامهنگاران و حتی بازیگران و سینماگران زیادی اولین گامهای موفقیت را در این ساختمان 9طبقه یا در آسانسور فرسوده و دلهرهآورش برداشتهاند. از نغمه ثمینی، افشین هاشمی، شهرام شفیعی، پیام فروتن، میترا بیات و حسن فرازمند بگیرید تا حسن احمدی، طاهره ایبد، نقی سلیمانی، مهرداد غفارزاده و فریبا نباتی که با سروش نوجوان همکاری میکردند.
ماجرا از این قرار بود که وقتی طرح سروش نوجوان در افتاد قرار شد بخشهای متنوعی داشته باشد ازجمله حرفهای خودمانی؛ پای صحبت همسایه، بخش شعر و داستان، در حاشیه که قیصر امینپور خودش آن را مینوشت و بخش مجله در مجله که به آثار ارسالی نوجوانان اختصاص داشت و سردبیری آن را به دو نوجوان آن روزگار یعنی آتوسا صالحی و مژگان کلهر سپردند.
مهرداد غفارزاده که این روزها کارگردان سینماست در دهه80، مدیر داخلی سروش نوجوان بود و حسن احمدی بخش پای صحبت همسایه را تدارک میدید. احمدی از آن روزها خاطرات زیادی دارد اما خیلی خلاصه و کوتاه توضیح میدهد: بخش پای صحبت همسایه به گفتوگو با نوجوانان اختصاص داشت. ممکن بود با چند نوجوان در محله خودمان گفتوگو کنم یا به سیستان و بلوچستان بروم و پای حرفهای نوجوانان علاقهمند بنشینم تا آنها را در سروش نوجوان منتشر کنیم. سروش نوجوان در سراسر ایران خبرنگار افتخاری داشت و بسیاری از این خبرنگارها بعدها به جمع آدمهای مؤثر شهر و محلهشان
بدل شدند.
احمدی تعریف میکند یکبار این خبرنگاران افتخاری در ساختمان ملاصدرای سازمان صدا و سیما با سردبیران مجله دیدار کردند و خیلیها هم بعدها به شیوههای مختلف سعی میکردند به دیدن قیصر امینپور بروند. این روزنامهنگار و نویسنده تعریف میکند: نوجوانی به نام یوزباشی علاقهمند به شعر و داستان بود و دلش میخواست قیصر امینپور را ملاقات کند. قیصر که متوجه شد او را به خانهاش دعوت کرد و یک صفحه هم برایش یادگاری نوشت. نوجوانانی بودند که به عشق قیصر امینپور از شهرهای دور و نزدیک به تهران میآمدند و حتی بعد از تصادف آقای امینپور و آسیب دیدن کلیهاش، خیلی از نوجوانان دوست داشتند به او کلیه اهدا کنند اما آقای امینپور معتقد بود اگر نیاز باشد باید از کسی عضو بگیرد که همدیگر را نشناسند.
احمدی یادآوری میکند که قیصر امینپور با همه محبوبیتی که بین نوجوانان داشت و با تمام تاثیرگذاریهای مثبتش، اصراری به عمر طولانی نداشت و بارها در دوران بیماری گفته بود: سهم من از زندگی همین بود.
البته که سهم قیصر امینپور از زندگی اصلا کم نبود و در همان نزدیک به دو دهه سروش نوجوان او توانسته بود خیلی از نوجوانان را به ادبیات و شعر علاقهمند کند. به گفته احمدی، خیلیها پیگیر مجله بودند، اگر اسمشان در سروش نوجوان منتشر میشد، به قدری شاد میشدند که گویی دنیایی را به آنها دادهاند. احمدی در سفر به شهرهای مختلف ایران بارها از نزدیک شاهد عشق و علاقه نوجوانان به مجله سروش نوجوان و نیز قیصر امینپور بود.
کارخانه هنرمندسازی
سروش نوجوان ضمن اینکه نوشتههای نوجوانان را منتشر میکرد و خبرنگار افتخاری از میان نوجوانان میپذیرفت، چند همکار نوجوان هم داشت که به اسم برخی از آنها اشاره کردیم. مژگان کلهر یکی از این نوجوانان بود که به همراه آتوسا صالحی سردبیری بخش مجله در مجله را برعهده داشت؛ یعنی همان بخشی که به انتشار آثار نوجوانان از سراسر ایران اختصاص داد.
مژگان کلهر درباره شکلگیری بخش مجله در مجله در سروش نوجوان میگوید: این بخش به پیشنهاد آقای عموزاده خلیلی پا گرفت. من از اعضای ثابت سروش نوجوان بودم، آقای خلیلی پیشنهاد دادند که بخشی از مجله در اختیار نوشتههای خود بچهها قرار بگیرد و من و آتوسا صالحی سردبیرهای این بخش شدیم. یادم هست که در آن زمان، برخی هنوز به ما اعتماد نداشتند و مطمئن نبودند که بتوانیم کار را درست پیش ببریم، ولی در کنار آقای امین پور و آقای خلیلی و آقای بیوک ملکی، ما موفق شدیم به خوبی نوجوانها را به نوشتن علاقهمند کنیم. مجله در مجله مدتی بعد جایزه شورای کتاب را هم از آن خود کرد.
کلهر درباره آشنایی و همکاری با سروش نوجوان این طور تعریف میکند که مثل خیلی از نوجوانان او هم از طریق مسابقه خبرنگاری سروش نوجوان در سال 68 با این نشریه آشنا شد. گزارشی برای مسابقه فرستاده بود که مورد توجه قرار گرفت و منتشر شد. بعدها سردبیران سروش نوجوان تمام نوجوانانی را که مطالبشان خوب بود دعوت کرد و برایشان جلساتی ترتیب داد و به آنها کارت خبرنگار افتخاری داد تا بتوانند استعدادهایشان را شکوفا کنند.
این بانوی نویسنده درباره آن روزها و همکاری با سروش نوجوان میگوید: ما در جلسات سردبیران سروش نوجوان حضور داشتیم. آقای امینپور و دیگران ما را راهنمایی میکردند و برایمان دورههای آشنایی با نویسندگان بزرگ دنیا را ترتیب میدادند و همین طور فرصتی فراهم میکردند که نوجوانان هم با ادبیات ایران و جهان آشنا شوند، دید بازتری به جهان داشته باشند و پله پله بالا بروند.
مژگان کلهر درباره قیصر امینپور و حضورش در سروش نوجوان میگوید: خیلی دقیق یادم نمیآید اولین بار کی و کجا با آقای امینپور آشنا شدم چون سالهای زیادی با او همکار بودم. فقط میدانم که اوایل هیچ شناختی از سردبیران سروشنوجوان نداشتم، ما آثارمان را میخواندیم و آنها نظراتشان را مطرح میکردند. برایمان این مهم بود که کارمان مورد تایید ایشان باشد. بعدها که عضو ثابت سروش نوجوان شدم بیشتر آقای امینپور را شناختم. روال بر این بود که مطالب مجله را هر سه سردبیر میخواندند و آقای امینپور بسیار سختگیر بودند. با دقت مطالب را بررسی میکردند و با خودکار هر جایی را که ایراد داشت علامت میزدند، ویرایش میکردند و در حاشیه مطالب توضیحاتی برای ما مینوشتند.
او درباره همکاری قیصر امینپور با دو سردبیر نوجوان در یکی از بخشهای این مجله توضیح میدهد: آقای امینپور اولش موافق نبودند که کار به ما تازهکارها سپرده شود. آن وقتها افراد باتجربهتر از ما هم بودند که بشود کار را به آنها سپرد. خواست آقای عموزاده خلیلی بود که ما نوجوانها مسؤولیت بخش مربوط به انتشار آثار نوجوانان را برعهده بگیریم. از آنجا که من و آتوسا صالحی سالهای آخر دبیرستان را میگذراندیم از ما خواسته شد که سردبیری بخش مجله در مجله را برعهده بگیریم و توانستیم از عهده کار بربیاییم. آقای امینپور وقتی تلاش و موفقیت ما را دیدند، با ما همراه شدند و بعد دیگر حتی یک لحظه ما را در این راه تنها نگذاشتند.
به اعتقاد کلهر، سروش نوجوان در زمان مناسبی تاسیس شد و جنبشی ایجاد کرد که خیلیها به دنبالش بودند. او میگوید: البته حضور سه سردبیر کاربلد، سردبیرهایی که هرکدام از قطبهای مهم ادبیات کودک و نوجوان بودند، باعث شد این مجله به کارخانه تولید نویسنده و شاعر و نقاش و سینماگر و خبرنگار و ادیب بدل شود.
مژگان کلهر یادآوری میکند که سردبیران سروش نوجوان روح هنرمندانهای به این مجله دمیده بودند که تاثیر زیادی بر چند نسل داشت و همه تلاششان را میکردند تا فارغ از موضوعات سیاسی، مذهبی، اجتماعی و هر مقوله جهتمندی، صرفا به ادبیات و هنر توجه کنند. او توضیح میدهد: آقای امینپور همیشه تاکید میکردند که سروش نوجوان یک مجله ادبی - هنری است و این روی جلد مجله هم چاپ شده بود. ایشان میگفتند قرار است در این مجله نوجوانان با ادبیات و هنر آشنا شوند. همین حالا اگر مجلات دوره ایشان را ورق بزنید به آرشیوی از بهترینهای ادبیات و هنر در ایران و جهان دست پیدا میکنید که همیشه خواندنی و جذاب است.
برای مژگان کلهر ورق به ورق، صفحه به صفحه سروش نوجوان پر از خاطره است. شادیها، غمها، اشکها و لبخندهایشان را در صفحات این مجله قدیمی به یادمیآورد و برای نمونه یکی از آنها را برایمان تعریف میکند: من و آتوسا صالحی برای مجله در مجله جشن تولد گرفتیم. الان که فکر میکنم، شاید کارمان بچگانه بود، چون ما در حالوهوای نوجوانی بودیم و در کنار کار کلی خوش میگذراندیم. رفتیم تعداد زیادی بادکنک و یک کیک تولد و وسایل تزیین خریدیم و آمدیم دفتر مجله را تزیین کردیم. بعد از آقای امینپور، آقای خلیلی و آقای ملکی و آقای مهرداد غفارزاده که مدیرداخلی مجله بودند، دعوت کردیم بیایند و با ما در جشنتولد مجله در مجله سهیم شوند. آنها هم با بزرگواری آمدند و با ما عکس گرفتند و دل دو دختربچه شاد و خوشحال را نشکستند.
هر سه سردبیر سروش نوجوان به طرزی غریب با هم همراه و هماهنگ بودند. این را کلهر میگوید و اضافه میکند: آقای امینپور، آقای ملکی و آقای عموزادهخلیلی انگار یک روح در سه بدن بودند. من هرگز ندیدم از دست همدیگر ناراحت شوند یا دعوایی پیش بیاید، چون همه چیز با احترام پیش میرفت.
او تاکید میکند: آقای امینپور مرکز ثقل سروش نوجوان بودند. کارهای اجرایی و اداری را بیشتر آقای خلیلی و آقای ملکی انجام میدادند اما بدون حضور آقای امینپور یا بدون همفکری ایشان و بدون رضایت ایشان هیچکس کاری انجام نمیداد. انگار اگر قیصر امینپور نبود چرخ مجله نمیچرخید. همه بهراستی ایشان را دوست داشتند و همیشه هالهای از عشق، احترام و رفاقت اطرافیان پیرامون ایشان وجود داشت. بعدها که آقای خلیلی از سروش نوجوان جدا شدند، تاثیر آقای امینپور حتی پررنگتر شد و آقای ملکی همچنان در کنار ایشان با مشکلات میجنگیدند تا مجله سرپا بماند ولی حیف که سروش نوجوان تمام شد؛ تعطیلی سروش نوجوان باعث شد آقای امینپور خیلی زود از میان ما بروند.
-
بدرود ایران بانو
-
قیصر و کارخانه هنرمندسازی
-
12 مورد عجیب از عملکرد بودجهای دولت قبل
-
دوره کارهای زنده گذشته و نوبت اثر نمایشی است
-
گشتی در سرزمین شوالیه آواز ایران
-
شائبههای یک طرح شبانه
-
بازسازی فوری «اندیکا»
-
سانسور کودتا در مهد دموکراسی
-
بازسازی فوری «اندیکا»
-
تسریع در خدمترسانی
-
قیصر، ایستاده در میانه