درباره تفاوتهایی که در برخورد با آدمها یا اتفاقات گوناگون رقم میخورد
تب تبعیض
هیچوقت حس کردهاید فرصتی باید نصیب شما میشده اما حقتان را خوردهاند؟ تا حالا بین شما و دیگران فرق گذاشتهاند؟ شده دوست داشته باشید جای کس دیگری باشید چراکه برخورد دیگران با او در یک موضوع مشترک با شما تفاوت داشته؟ اگر این حسها را تجربه کردهاید، شما مخاطب کلاف این شماره نوجوانه هستید.
بچه خوب، بچه بد
قدیمترها بچه اول از یک جایگاه والا برخوردار بود. مخصوصا اگر پسر بود که میشد کاکل بهسر خانواده و بقیه بچهها حکم دورقابچین را پیدا میکردند برای او. یک جورهایی در نبود پدر، نقش او را هم بازی میکرد. حالا اگر خودش هم یک روحیه جوانمردی و بزرگمنشی داشت، به جای سوءاستفاده از این موقعیت، سعی میکرد هوای کوچکترها را داشته باشد و اگر نه، معلوم نبود چه بلاهایی سر بقیه بیاورد. جلوتر که آمد، این تبعیض شامل حال فرزند آخر یا همان تهتغاری میشد و انگار والدین عزیز، از بچههای قبلی ناامید شده باشند، محبت وافر را به این آخری مبذول میکردند. الان البته اوضاع فرق کرده و اگر از هرفرزندی در هر رده بپرسی، ممکن است دیگری را عزیزکرده خانواده بداند. این وسط دخترها کاملا در دو موضع متفاوت هستند. یا خیلی لوس بابا و مامان هستند و همهچیز برایشان فراهم است یا همیشه در حال عدالتخواهی که چرا مثلا داداش محترم اجازه دارد تا دیروقت بیرون باشد و آنها خیر. در نهایت همه این تبعیضها باعث میشود فرزند فکر کند والدینش او را دوست ندارند و برای اینکه کمتر در معرض دید باشد از خانواده فاصله میگیرد و به تنهایی رو میآورد. حتی در برخی موارد هم به دوستان پناه میبرند که آن هم پیامدهای خاص خود را به دنبال دارد.
خر خوان و تنبل
خدا را شکر اگر در منزل، پدر و مادر گاهی ناخواسته بین فرزندانشان، یکی را بر دیگری ترجیح میدهند (گرچه الان اساسا خانوادهها تکفرزند شدهاند و از این قاعده مستثنا هستند)؛ در مدرسه ماجرا کاملا متفاوت است و کاملا از پیش تعیینشده، خواسته و با دقت نظر، این تبعیض صورت میگیرد. در این مورد، اهل فن به مفهوم تصویر اولیه اشاره میکنند. به عبارت دقیق مهمترین عامل در اینکه شما مورد حمایت و تشویقهای ویژه معلمین و کادر مدرسه واقع شوید؛ تصویری است که در ابتدای ورودتان به مدرسه و نهایتا در چندماه اولیه از خودتان به نمایش میگذارید. اگر بتوانید نقش بچهمثبت خرخوان نمرهبگیر محترم منظم ساکت بیدردسر را بازی کنید، ممکن است از سرکوفتها جان سالم بهدر ببرید. به هرحال طبق قانونی نانوشته، هرچه نمرهها بالاتر و نظم بیشتر، جایگاه شما در دل معلم هم مستحکمتر خواهد بود. عجیب است که مدرسه عنوان محل پرورش را یدک میکشد ولی فرصت بروز احساسات مختلف از دانشآموزان گرفته میشود و انگار همه وارد یک کارخانه انسانسازی شده باشند، قرار است یک عده موجود شبیه هم که فقط منظم و درسخوان هستند، خارج شوند. وضعیت وقتی بدتر میشود که مبنای تقسیمبندی مدارس میشود تبعیض. یعنی همه درسخوانها و به اصطلاح استعدادهای درخشان را میبرند در مدارس خاص و بقیه را به حال خودشان رها میکنند در فضاهایی که خیلی از امکانات اولیه آموزشی و پرورشی را ندارند.
ژن خوب، ژن بد
جامعه به اندازه کافی مبنا برای تبعیض بین افراد خودش دارد اما یکی از چیزهایی که عجیب دل همه را میسوزاند، تبعیض بین مردم بهاصطلاح عادی، با ژن خوبهاست. همان آقازادهها که همهچیز در موردشان معنی دیگری پیدا میکند. مثلا آنها ایرادی ندارد برای ادامه تحصیل یا ادامه زندگی بروند آنطرف آب. یا مشکلی نیست یکهو سر و کلهشان پیدا شود و سهام یک چیزی به نامشان شود. یا یک خلافی کنند و به قول معروف ککشان هم نگزد. البته گاهی پدران و مادران بزرگوار ایشان هم که خودشان بر مسندی نشستهاند، دست به تبعیض میشوند. مثلا با ماشین شخصی میروند توی خط ویژه و اگر سربازی هم بر حسب وظیفه جلوی آنها را بگیرد، صورت او را میکوبند به کف دست خودشان. یا مثلا یک اپلیکیشن خارجی را فیلتر میکنند و از همان نرمافزار برای ابراز مخالفتشان با استفاده از اینگونه شبکههای اجتماعی استفاده میکنند.
سفید و سیاه
یک تبعیض تاریخی هم وجود دارد که برمیگردد به رنگ پوست. یعنی فاصله انسانها از خط استوا که طبیعتا نقش زیادی در رنگ پوستشان هم دارد، معیاری بوده برای ارزشگذاری روی آنها. تاریخ نشان داده است که تا مدتها سیاهپوستان مورد اذیت و آزار سفیدپوستان بهویژه در کشورهای متمدنی مثل آمریکا و برخی کشورهای اروپایی قرار میگرفتند و اصلا به عنوان برده بهکار گرفته میشدند اما خوشبختانه این اتفاق برای مدتها پیش است. یک چیزی در حدود پنج ساعت قبل از اینکه شما این مطلب را بخوانید. چون در همین فاصله کم حتما چند سیاهپوست در آمریکا در اثر لطف سفیدپوستان، راهی دیار باقی شده است. حالا یا از طریق فار زانو روی گردن یا از طریق شلیک گلوله و امثال آن. من هروقت میخواهم عمق فاجعه را بفهمم یک بار مینشینم پای دیدن فیلم جنگوی آزادشده. وقتی صحنه مبارزه اجباری بردههای سیاه تا پای جان را میبینی، تازه میفهمی تبعیض یعنی چه.
زن و مرد
حالا که زدهایم به دل تاریخ، از یک اتفاق دیگر هم بگوییم بد نیست. مدتها پیش، در امپراتوریهای بزرگ و تمدنهای قدیمی، زنها از خیلی حقوق محروم بودند. از جمله این حقوق حق رای، حق کار، حق کار دولتی، درآمد یکسان، پرداختی برابر میان زنان و مردان و از بین بردن فاصله موجود در این مسأله، حق مالکیت، حق تحصیل، حق امضای قرارداد و... بود. در برابر این ظلم آشکار، یک تفکر راه افتاد با عنوان فمینیسم. خب چند وقتی این جریان کارآمد بود و بسیاری از این حقوق در جوامع بشری به رسمیت شناخته شد، گو اینکه کشورهای اسلامی در این حوزه پیشران بودن. البته جز عربستان که تا همین اواخر حتی زنان در آن اجازه رانندگی نداشتند و عجیب است که امروز خیلی از زنان و دختران ما از شبکههای ایرانی با پشتیبانی عربستان صعودی سرخط میگیرند. نکته جالبتر اینجاست که این جنبش فمینیسم، بعد از دستیابی به حقوق درست مدنظر، ولکن ماجرا نبوده و برای موارد بیربط و حتی غلط هم میجنگد. مثلا تلاش برای بازگشت به عصر حجر و عریانی.
جهان و خاورمیانه
حرف از عربستان شد، یک اشارهای هم بکنیم به نوعی از تبعیض در فضای بینالملل و رویکرد سیاسی. حسابش را بکنید روسیه را به بهانه جنگ با اوکراین از جامجهانی کنار گذاشتهاند و کاری به کشتار سعودیها در یمن ندارند. اینکه تازه خوب است، فکرش را کنید سالهاست کسی ظلم رژیم اشغالگر قدس را در فلسطین و نوار غزه نمیبیند. بعد کافی است یک کشور آسیایی کمی شلوغ شود. انواع و اقسام بیانیههای حقوق بشری امضا میکنند. در مورد کشور خودمان که لااقل بارها شاهد این موضوع بودهایم. یا مثلا در اروپا و آمریکا هر بلایی بخواهند سر رسانهای که بخواهد دم از حقیقت بزند، میآورند و تازه فیلم و سریالش را هم میسازند و پز این ماجرا را میدهند، بعد اگر در ایران یک روزنامه را به خاطر توهین به مقدسات ببندند، فریاد آزادی بیانشان گوش فلک را کر میکند. شاید بدترین نوع تبعیض در دنیای امروزی همین تبعیضهای سیاسی است که جان و مال و آب و خاک هزاران نفر را تهدید میکند.
27 آبان
بد نیست یک ماجرای جالب را که دقیقا به همین روزها در سال ۱۳۵۸ برمیگردد مرور کنیم. دو هفته پس از تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در تهران توسط دانشجویان پیرو خط امام، به امر امام خمینی، گروگانهای زن و سیاهپوست آمریکایی، در ۲۷ آبان ۱۳۵۸ آزاد شدند. حضرت امام خمینی(ره) با این اعتقاد که زنان و سیاهپوستان آمریکایی، در اصل در ردیف مستضعفان جامعه آمریکایی هستند و ناخواسته به چنین مأموریتهایی اعزام میشوند، دستور آزادی آنان را صادر فرمودند. حضرت امام در پیام خود مورخ ۲۶ آبان ۱۳۵۸ از دانشجویان خواستند این افراد که جاسوسی آنان ثبت نشده باشد به وزارت خارجه تحویل دهند و فورا از ایران خارج کنند. این خاصترین تبعیض تاریخی بود که امام(ره) در آن زمان رقم زدند.
قدیمترها بچه اول از یک جایگاه والا برخوردار بود. مخصوصا اگر پسر بود که میشد کاکل بهسر خانواده و بقیه بچهها حکم دورقابچین را پیدا میکردند برای او. یک جورهایی در نبود پدر، نقش او را هم بازی میکرد. حالا اگر خودش هم یک روحیه جوانمردی و بزرگمنشی داشت، به جای سوءاستفاده از این موقعیت، سعی میکرد هوای کوچکترها را داشته باشد و اگر نه، معلوم نبود چه بلاهایی سر بقیه بیاورد. جلوتر که آمد، این تبعیض شامل حال فرزند آخر یا همان تهتغاری میشد و انگار والدین عزیز، از بچههای قبلی ناامید شده باشند، محبت وافر را به این آخری مبذول میکردند. الان البته اوضاع فرق کرده و اگر از هرفرزندی در هر رده بپرسی، ممکن است دیگری را عزیزکرده خانواده بداند. این وسط دخترها کاملا در دو موضع متفاوت هستند. یا خیلی لوس بابا و مامان هستند و همهچیز برایشان فراهم است یا همیشه در حال عدالتخواهی که چرا مثلا داداش محترم اجازه دارد تا دیروقت بیرون باشد و آنها خیر. در نهایت همه این تبعیضها باعث میشود فرزند فکر کند والدینش او را دوست ندارند و برای اینکه کمتر در معرض دید باشد از خانواده فاصله میگیرد و به تنهایی رو میآورد. حتی در برخی موارد هم به دوستان پناه میبرند که آن هم پیامدهای خاص خود را به دنبال دارد.
خر خوان و تنبل
خدا را شکر اگر در منزل، پدر و مادر گاهی ناخواسته بین فرزندانشان، یکی را بر دیگری ترجیح میدهند (گرچه الان اساسا خانوادهها تکفرزند شدهاند و از این قاعده مستثنا هستند)؛ در مدرسه ماجرا کاملا متفاوت است و کاملا از پیش تعیینشده، خواسته و با دقت نظر، این تبعیض صورت میگیرد. در این مورد، اهل فن به مفهوم تصویر اولیه اشاره میکنند. به عبارت دقیق مهمترین عامل در اینکه شما مورد حمایت و تشویقهای ویژه معلمین و کادر مدرسه واقع شوید؛ تصویری است که در ابتدای ورودتان به مدرسه و نهایتا در چندماه اولیه از خودتان به نمایش میگذارید. اگر بتوانید نقش بچهمثبت خرخوان نمرهبگیر محترم منظم ساکت بیدردسر را بازی کنید، ممکن است از سرکوفتها جان سالم بهدر ببرید. به هرحال طبق قانونی نانوشته، هرچه نمرهها بالاتر و نظم بیشتر، جایگاه شما در دل معلم هم مستحکمتر خواهد بود. عجیب است که مدرسه عنوان محل پرورش را یدک میکشد ولی فرصت بروز احساسات مختلف از دانشآموزان گرفته میشود و انگار همه وارد یک کارخانه انسانسازی شده باشند، قرار است یک عده موجود شبیه هم که فقط منظم و درسخوان هستند، خارج شوند. وضعیت وقتی بدتر میشود که مبنای تقسیمبندی مدارس میشود تبعیض. یعنی همه درسخوانها و به اصطلاح استعدادهای درخشان را میبرند در مدارس خاص و بقیه را به حال خودشان رها میکنند در فضاهایی که خیلی از امکانات اولیه آموزشی و پرورشی را ندارند.
ژن خوب، ژن بد
جامعه به اندازه کافی مبنا برای تبعیض بین افراد خودش دارد اما یکی از چیزهایی که عجیب دل همه را میسوزاند، تبعیض بین مردم بهاصطلاح عادی، با ژن خوبهاست. همان آقازادهها که همهچیز در موردشان معنی دیگری پیدا میکند. مثلا آنها ایرادی ندارد برای ادامه تحصیل یا ادامه زندگی بروند آنطرف آب. یا مشکلی نیست یکهو سر و کلهشان پیدا شود و سهام یک چیزی به نامشان شود. یا یک خلافی کنند و به قول معروف ککشان هم نگزد. البته گاهی پدران و مادران بزرگوار ایشان هم که خودشان بر مسندی نشستهاند، دست به تبعیض میشوند. مثلا با ماشین شخصی میروند توی خط ویژه و اگر سربازی هم بر حسب وظیفه جلوی آنها را بگیرد، صورت او را میکوبند به کف دست خودشان. یا مثلا یک اپلیکیشن خارجی را فیلتر میکنند و از همان نرمافزار برای ابراز مخالفتشان با استفاده از اینگونه شبکههای اجتماعی استفاده میکنند.
سفید و سیاه
یک تبعیض تاریخی هم وجود دارد که برمیگردد به رنگ پوست. یعنی فاصله انسانها از خط استوا که طبیعتا نقش زیادی در رنگ پوستشان هم دارد، معیاری بوده برای ارزشگذاری روی آنها. تاریخ نشان داده است که تا مدتها سیاهپوستان مورد اذیت و آزار سفیدپوستان بهویژه در کشورهای متمدنی مثل آمریکا و برخی کشورهای اروپایی قرار میگرفتند و اصلا به عنوان برده بهکار گرفته میشدند اما خوشبختانه این اتفاق برای مدتها پیش است. یک چیزی در حدود پنج ساعت قبل از اینکه شما این مطلب را بخوانید. چون در همین فاصله کم حتما چند سیاهپوست در آمریکا در اثر لطف سفیدپوستان، راهی دیار باقی شده است. حالا یا از طریق فار زانو روی گردن یا از طریق شلیک گلوله و امثال آن. من هروقت میخواهم عمق فاجعه را بفهمم یک بار مینشینم پای دیدن فیلم جنگوی آزادشده. وقتی صحنه مبارزه اجباری بردههای سیاه تا پای جان را میبینی، تازه میفهمی تبعیض یعنی چه.
زن و مرد
حالا که زدهایم به دل تاریخ، از یک اتفاق دیگر هم بگوییم بد نیست. مدتها پیش، در امپراتوریهای بزرگ و تمدنهای قدیمی، زنها از خیلی حقوق محروم بودند. از جمله این حقوق حق رای، حق کار، حق کار دولتی، درآمد یکسان، پرداختی برابر میان زنان و مردان و از بین بردن فاصله موجود در این مسأله، حق مالکیت، حق تحصیل، حق امضای قرارداد و... بود. در برابر این ظلم آشکار، یک تفکر راه افتاد با عنوان فمینیسم. خب چند وقتی این جریان کارآمد بود و بسیاری از این حقوق در جوامع بشری به رسمیت شناخته شد، گو اینکه کشورهای اسلامی در این حوزه پیشران بودن. البته جز عربستان که تا همین اواخر حتی زنان در آن اجازه رانندگی نداشتند و عجیب است که امروز خیلی از زنان و دختران ما از شبکههای ایرانی با پشتیبانی عربستان صعودی سرخط میگیرند. نکته جالبتر اینجاست که این جنبش فمینیسم، بعد از دستیابی به حقوق درست مدنظر، ولکن ماجرا نبوده و برای موارد بیربط و حتی غلط هم میجنگد. مثلا تلاش برای بازگشت به عصر حجر و عریانی.
جهان و خاورمیانه
حرف از عربستان شد، یک اشارهای هم بکنیم به نوعی از تبعیض در فضای بینالملل و رویکرد سیاسی. حسابش را بکنید روسیه را به بهانه جنگ با اوکراین از جامجهانی کنار گذاشتهاند و کاری به کشتار سعودیها در یمن ندارند. اینکه تازه خوب است، فکرش را کنید سالهاست کسی ظلم رژیم اشغالگر قدس را در فلسطین و نوار غزه نمیبیند. بعد کافی است یک کشور آسیایی کمی شلوغ شود. انواع و اقسام بیانیههای حقوق بشری امضا میکنند. در مورد کشور خودمان که لااقل بارها شاهد این موضوع بودهایم. یا مثلا در اروپا و آمریکا هر بلایی بخواهند سر رسانهای که بخواهد دم از حقیقت بزند، میآورند و تازه فیلم و سریالش را هم میسازند و پز این ماجرا را میدهند، بعد اگر در ایران یک روزنامه را به خاطر توهین به مقدسات ببندند، فریاد آزادی بیانشان گوش فلک را کر میکند. شاید بدترین نوع تبعیض در دنیای امروزی همین تبعیضهای سیاسی است که جان و مال و آب و خاک هزاران نفر را تهدید میکند.
27 آبان
بد نیست یک ماجرای جالب را که دقیقا به همین روزها در سال ۱۳۵۸ برمیگردد مرور کنیم. دو هفته پس از تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در تهران توسط دانشجویان پیرو خط امام، به امر امام خمینی، گروگانهای زن و سیاهپوست آمریکایی، در ۲۷ آبان ۱۳۵۸ آزاد شدند. حضرت امام خمینی(ره) با این اعتقاد که زنان و سیاهپوستان آمریکایی، در اصل در ردیف مستضعفان جامعه آمریکایی هستند و ناخواسته به چنین مأموریتهایی اعزام میشوند، دستور آزادی آنان را صادر فرمودند. حضرت امام در پیام خود مورخ ۲۶ آبان ۱۳۵۸ از دانشجویان خواستند این افراد که جاسوسی آنان ثبت نشده باشد به وزارت خارجه تحویل دهند و فورا از ایران خارج کنند. این خاصترین تبعیض تاریخی بود که امام(ره) در آن زمان رقم زدند.
حسین شکیبراد - سردبیر نوجوانه
تیتر خبرها