با من بخوان
ما در این صفحه با خوانندهها، تکخوانها و مداحهای بسیاری مصاحبه کردهایم؛ همهشان هم داستانهای زندگیشان را برایمان تعریف کردهاند و دستکم یک آشناییات کلی با آنها داریم. روی صندلی داغ امروز صفحه یکی مثل ما هم، خواننده نوجوانی نشسته است که اتفاق مهمی را از سر گذرانده! او بهتازگی نشان نوجوان برگزیده سال را از جشنواره «نوجوونیم» که بهتازگی اختتامیهاش را پشتسر گذاشتیم؛ در رشته هنرهای آوایی دریافت کرده است. صادق دیندار، پسری 15ساله است که فهرست آرزوهایش را دارد کمکم تیک میزند. برویم تا با او بیشتر آشنا شویم.
نقطه شروع
به صادق میخورد که از آن پسربچههای ساکت در همه ادوار زندگیاش باشد اما از گفتههایش متوجه میشوم که از همان روزهای دبستان، کمکم متوجه این استعدادش میشود و پیاش را میگیرد و سر از کلاس قرآن درمیآورد! قرآنی که هنوز هم که هنوز است؛ آن را رها نکرده؛ یا بهتر بگوییم هیچ کدام یکدیگر را رها نکردهاند و به حبلالمتین محکمی چنگ زدهاند! این روزها صادق 15 ساله است و در رشته انسانی و پایه دهم تحصیل میکند. همین اول بسما... لازم است بگویم که او، همیشه طرفدار فعالیتهای جانبیاش در کنار درس بوده و هیچوقت یکی را فدای دیگری نکرده است! علاوه بر قرآن، او در حوزه زبان انگلیسی هم به مهارت خوبی رسیده و حالا یک تکخوان است؛ تکخوان گروه سرود.
بند کفشهایت را محکم ببند
این اولین اصل شروع هر کاری است! همین تیتری که خواندید. میپرسید چرا؟ چون همیشه عواملی وجود دارند که دلشان بخواهد پایشان روی بند کفش نیمهبازت بگذارند و شپلق! کلهپا شوی... به تیپ و قیافه صادق دیندار هم میآید که بهخوبی بندهایش را ببندد و حتی کفش آهنی هم پوشیده باشد! او این روزها د رگروههای سرود تکخوانی میکند و بیشتر کارهایش ملی و مذهبی است. در مدح بزرگان دین و شهدا و سرودهای حماسی برای وطن میخواند و روی کاری که خیلی تاکید میکند؛ سرودی برای روز قدس است. از او میپرسم که آرزویش در این مسیر چیست؟ دوست دارد چه چیزی را بخواند که تا حالا نخوانده؟ و او جواب میدهد که منتظر آن روزی است که سرودی برای امام زمان(عج) بخواند که فراگیر شود و تاثیر بگذارد. ما هم برایش این آرزو را تکرار میکنیم!
تا رسیدن
میگوید: «این یک رسم خانوادگی است برای ما؛ اینکه هر کاری را به پایان برسانیم!» من هم کمی با خودم فکر میکنم و پیش خودم میگویم که راست میگوید! شواهد که این چیزها را تایید میکند. او علاوه بر قرآن، زبان انگلیسی و همین تکخوانیاش در گروه سرود؛ ورزش شنا را هم بهخوبی دنبال میکند و حتی همین حالا میتواند مسابقه بدهد! من از دیدن نوجوانی با این حجم از آرزوها و توانمندیها لذت میبرم و ایکاش همه ما نوجوانها، از وقتمان بهخوبی و درستی استفاده کنیم تا در اواخر نوجوانیمان، شرمنده آرزوها و استعدادهایمان نشویم! صادق دیندار علاوه بر این کارها، تفریحاتش را به پینگپنگ بازی کردن و دیگر ورزشهای این دوره سنی اختصاص داده و از لحن صدایش مشخص است که از دورهاش لذت میبرد.
همه با هم
این تصویرهایی که یک خانواده دست در دست هم میگذارند تا خودشان را به اهدافشان برسانند، دیدهاید؟ من هم ندیدهام! چون اصولا کسی از این چیزها عکس نمیگیرد و اصولا یک حس است! از احساسها که نمیشود بهخوبی عکس گرفت؛ میشود؟ پس چه بهتر که خودمان این چیزها را درون ذهنمان بسپریم و به آن پایبند باشیم! آنقدر پایبند که به قول صادق، رسم خانوادگیمان بشود! دیندار میگوید خانوادهاش بهطور خیلی خوبی یکدیگر را حمایت کردهاند و به این نقطه رساندهاند. او که این روزها در رشته علوم انسانی در دبیرستان فرهنگ تحصیل میکند؛ دوست دارد در دانشگاه در رشتههای مدیریتی مثل مدیریت صنعتی درس بخواند؛ پیشبینیهای من میگوید که به این هدفش هم میرسد؛ امیدواریم.
کارنامه
صادق دیندار وقتی از مقامهایش میگوید؛ بوی اذان در اتاق میپیچد و یک حال خوبی به آدم دست میدهد. او در رشتههای قرائت قرآن، اذان، سرود و تکخوانی، مقامهای زیادی آورده است و گروه سرودشان هم، همگی با هم، نتیجه تلاشهایشان را دیدهاند. در ستایش کار گروهی باید گفت که دستدر دست هم دادن و به یک قله نگاه کردن، اعضا را تا همان نقطه بالا میکشد! وقتی از او نام الگویش را میپرسم، میگوید که الگوی خاصی ندارد و اسمی برای خودش درنظر نگرفته اما قرائتهای مورد پسندش را گوش میدهد و سعی میکند تمرین کند؛ یا سرود و آهنگهای مورد علاقهاش را به ذهن میسپارد تا بتواند در کار خودش پیاده کند. خلاصه از هر راهی برای ارتقای سطح خودش استفاده میکند.
نوجوانگی!/ نوجوونیم
وقتی مجری برنامه نامش را بهعنوان برگزیده نوجوان سال در جشنواره نوجوونیم بیان کرد و دنبال صاحب اسم گشت؛ ما دستی را در گوشه سمت راست سالن دیدیم که با افتخار بالا رفت و کمکم قد و قامتش هم بلند شد و به سمت پلههای منتهی به سالن رفت. روی سن که ایستاد؛ پسر ساده و نمکینی بود که مجری برنامه، صادق دیندار خطابش میکرد و داشت از حس و حالش میپرسید؛ من اما فقط به حرکت چشمهایش نگاه کردم؛ به ذوقی که در دلش بود و رخترختی که در قلبش میشستند! صادق دیندار به عنوان اولین نفر از بین چندهزار نوجوان شرکتکننده برگزیده شده بود و نامش در فهرست برگزیدگان هنرهای آوایی میدرخشید. صادق دیندار آن روز روی سن رفت و دعای همه حضار سالن را بدرقه راهش کرد؛ به این امید که دیگر از روی هیچ سکوی موفقیتی پایین نیاید! خدا پشت و پناه آرزوهایتان باشد.
عطیه ضرابی
به صادق میخورد که از آن پسربچههای ساکت در همه ادوار زندگیاش باشد اما از گفتههایش متوجه میشوم که از همان روزهای دبستان، کمکم متوجه این استعدادش میشود و پیاش را میگیرد و سر از کلاس قرآن درمیآورد! قرآنی که هنوز هم که هنوز است؛ آن را رها نکرده؛ یا بهتر بگوییم هیچ کدام یکدیگر را رها نکردهاند و به حبلالمتین محکمی چنگ زدهاند! این روزها صادق 15 ساله است و در رشته انسانی و پایه دهم تحصیل میکند. همین اول بسما... لازم است بگویم که او، همیشه طرفدار فعالیتهای جانبیاش در کنار درس بوده و هیچوقت یکی را فدای دیگری نکرده است! علاوه بر قرآن، او در حوزه زبان انگلیسی هم به مهارت خوبی رسیده و حالا یک تکخوان است؛ تکخوان گروه سرود.
بند کفشهایت را محکم ببند
این اولین اصل شروع هر کاری است! همین تیتری که خواندید. میپرسید چرا؟ چون همیشه عواملی وجود دارند که دلشان بخواهد پایشان روی بند کفش نیمهبازت بگذارند و شپلق! کلهپا شوی... به تیپ و قیافه صادق دیندار هم میآید که بهخوبی بندهایش را ببندد و حتی کفش آهنی هم پوشیده باشد! او این روزها د رگروههای سرود تکخوانی میکند و بیشتر کارهایش ملی و مذهبی است. در مدح بزرگان دین و شهدا و سرودهای حماسی برای وطن میخواند و روی کاری که خیلی تاکید میکند؛ سرودی برای روز قدس است. از او میپرسم که آرزویش در این مسیر چیست؟ دوست دارد چه چیزی را بخواند که تا حالا نخوانده؟ و او جواب میدهد که منتظر آن روزی است که سرودی برای امام زمان(عج) بخواند که فراگیر شود و تاثیر بگذارد. ما هم برایش این آرزو را تکرار میکنیم!
تا رسیدن
میگوید: «این یک رسم خانوادگی است برای ما؛ اینکه هر کاری را به پایان برسانیم!» من هم کمی با خودم فکر میکنم و پیش خودم میگویم که راست میگوید! شواهد که این چیزها را تایید میکند. او علاوه بر قرآن، زبان انگلیسی و همین تکخوانیاش در گروه سرود؛ ورزش شنا را هم بهخوبی دنبال میکند و حتی همین حالا میتواند مسابقه بدهد! من از دیدن نوجوانی با این حجم از آرزوها و توانمندیها لذت میبرم و ایکاش همه ما نوجوانها، از وقتمان بهخوبی و درستی استفاده کنیم تا در اواخر نوجوانیمان، شرمنده آرزوها و استعدادهایمان نشویم! صادق دیندار علاوه بر این کارها، تفریحاتش را به پینگپنگ بازی کردن و دیگر ورزشهای این دوره سنی اختصاص داده و از لحن صدایش مشخص است که از دورهاش لذت میبرد.
همه با هم
این تصویرهایی که یک خانواده دست در دست هم میگذارند تا خودشان را به اهدافشان برسانند، دیدهاید؟ من هم ندیدهام! چون اصولا کسی از این چیزها عکس نمیگیرد و اصولا یک حس است! از احساسها که نمیشود بهخوبی عکس گرفت؛ میشود؟ پس چه بهتر که خودمان این چیزها را درون ذهنمان بسپریم و به آن پایبند باشیم! آنقدر پایبند که به قول صادق، رسم خانوادگیمان بشود! دیندار میگوید خانوادهاش بهطور خیلی خوبی یکدیگر را حمایت کردهاند و به این نقطه رساندهاند. او که این روزها در رشته علوم انسانی در دبیرستان فرهنگ تحصیل میکند؛ دوست دارد در دانشگاه در رشتههای مدیریتی مثل مدیریت صنعتی درس بخواند؛ پیشبینیهای من میگوید که به این هدفش هم میرسد؛ امیدواریم.
کارنامه
صادق دیندار وقتی از مقامهایش میگوید؛ بوی اذان در اتاق میپیچد و یک حال خوبی به آدم دست میدهد. او در رشتههای قرائت قرآن، اذان، سرود و تکخوانی، مقامهای زیادی آورده است و گروه سرودشان هم، همگی با هم، نتیجه تلاشهایشان را دیدهاند. در ستایش کار گروهی باید گفت که دستدر دست هم دادن و به یک قله نگاه کردن، اعضا را تا همان نقطه بالا میکشد! وقتی از او نام الگویش را میپرسم، میگوید که الگوی خاصی ندارد و اسمی برای خودش درنظر نگرفته اما قرائتهای مورد پسندش را گوش میدهد و سعی میکند تمرین کند؛ یا سرود و آهنگهای مورد علاقهاش را به ذهن میسپارد تا بتواند در کار خودش پیاده کند. خلاصه از هر راهی برای ارتقای سطح خودش استفاده میکند.
نوجوانگی!/ نوجوونیم
وقتی مجری برنامه نامش را بهعنوان برگزیده نوجوان سال در جشنواره نوجوونیم بیان کرد و دنبال صاحب اسم گشت؛ ما دستی را در گوشه سمت راست سالن دیدیم که با افتخار بالا رفت و کمکم قد و قامتش هم بلند شد و به سمت پلههای منتهی به سالن رفت. روی سن که ایستاد؛ پسر ساده و نمکینی بود که مجری برنامه، صادق دیندار خطابش میکرد و داشت از حس و حالش میپرسید؛ من اما فقط به حرکت چشمهایش نگاه کردم؛ به ذوقی که در دلش بود و رخترختی که در قلبش میشستند! صادق دیندار به عنوان اولین نفر از بین چندهزار نوجوان شرکتکننده برگزیده شده بود و نامش در فهرست برگزیدگان هنرهای آوایی میدرخشید. صادق دیندار آن روز روی سن رفت و دعای همه حضار سالن را بدرقه راهش کرد؛ به این امید که دیگر از روی هیچ سکوی موفقیتی پایین نیاید! خدا پشت و پناه آرزوهایتان باشد.
عطیه ضرابی
تیتر خبرها