اپوزیسیون بدون رتوش
سطح اخلاقی و نوع عمل سیاسی اپوزیسیون خودشان را هم غافلگیر کرده است، در حدی که تاب کمترین انتقادی را ندارند و فحاشی با چشمان بسته و صدای بلند تنها فریم پرتکراری است که این روزها از این جریان دیده شده است. فرقی ندارد در مقابل آنها چه کسی باشد، حتی اگر یک مخالف مبنایی جمهوری اسلامی هم در مقابلشان قرار بگیرد و فقط به روش این جریان اعتراض کند، بازهم به رادیکالترین حالت ممکن به او میتازند و از مرگ تا تجاوز، افراد را تهدید به نابودی میکنند.
اتفاقی که برای احمد زیدآبادی افتاد و او صرفا بهدلیل انتقاد از روش حامد اسماعیلیون طوری مورد هجمه قرار گرفت که ترجیح داد از دنیای سیاست خداحافظی کند. او در کانال خود هم درباره این رفتار اپوزیسیون نوشت: «بازتاب مطلبی که خطاب به حامد اسماعیلیون نوشتم، مرا نسبت به آینده این کشور ازهرجهت روشن کرد؛ گرچه پیش ازآن هم برایم کموبیش روشن بود. از فحاشی چارواداری تا تهدید به قتل وتجاوز جنسی، بخشی ازواکنش افرادی بود که در فضای مجازی وغیرمجازی به حمایت از آقای اسماعیلیون نثارم کردند. من این سرزمین را سرزمین عطار و سنایی و مولوی و خیام و حافظ و سعدی میدانستم. هرگز فکر نمیکردم بخشی از مردم این سرزمین روزی به این نقطه برسند. حالا که رسیدهاند، دیگر جای حضور من نیست. بههرحال، من هم از پوست و گوشت و خون و عصب ساخته شدهام.»
این اتفاق فارغ از مصداق آن که اتفاقا مورد مهمی هم محسوب میشود چراکه این فرد حداقل در مبانی فکری با اپوزیسیون اشتراکنظر دارد، فرامتنهای مهم دیگری داشت که قابل تحلیل است. اولا این حمله بیسابقه و فحاشیهای تاریخی بدون رتوش نشان میدهد که اپوزیسیون کاملا فاقد مبانی اخلاقی است و هر دیدگاه متفاوتی نسبت به خود را به عصبیترین حالت ممکن به لجن میکشاند. نکته دوم این است که خط مشترک اپوزیسیون در برابر مخالفان طیف وسیعی از تهدید به تجاوز جنسی تا فحشهای رکیک را شامل میشود که این عدم تکیه به مبانی فکری و گفتمانی و روشنگری، نشانه روشن اضمحلال جریان اپوزیسیون است که افق و چشمانداز دیگری به ما نمیدهد.
نکته سوم قدری تاملبرانگیزتر است. مسأله اصلی این است این افراد بهاصطلاح مبارز هنوز که در این مسیر به جایی نرسیدهاند، این همه دچار شکاف و مسأله اخلاقی و معضل فحاشی هستند و طبیعی است هر ادعایی برای دموکراسی و آزادیبیان برای این جریان اساسا محلی از اعراب ندارد چون در حقیقت هیچ قرینهای برای چنین ادعایی از سوی این جریان وجود ندارد. وقتی این جریان با فردی مثل زیدآبادی اینطور رفتار میکنند دیگر مشخص است کمترین سطح از رواداری و مدارا با مخالفان را در چشمانداز خود ندارند و چنین رویکردی در برنامه فکری آنها تعریف نشده است.
اما زیدآبادی به حامد اسماعیلیون چه گفته بود که اینچنین علیه او لشکرکشی کردند؟ نکتهای که او تاکید کرده بود از مصدر منع خشونتطلبی و خشمگرایی بود و بر همین اساس گفته بود: «به آقای اسماعیلیون توصیه میکنم که با این حجم از خشم و کینهای که بحق به دل گرفته، وارد سیاست نشود. سیاست در فارسی به معنای تربیتکردن اسبوحشی و نزد یونانیان نیز تدبیر منزل در سطح کلان آن بوده است. از این رو سیاست عرصه فرونشاندن خشم و انتقامگیری نیست. سرنوشت عموم در آنجا تعیین میشود و از همین رو، به کنشی کاملا حسابشده و خالی از هر نوع بغض و خشم و کینه و انتقامجویی نیاز دارد.»
این انتقاد بحق از اسماعیلیون در حالی صورت گرفت که در 60روز گذشته او به لیدر گروههای تجزیهطلب ضدایرانی در خارج از کشور تبدیل شده و پربیراه نیست اگر بگوییم او در عمل سیاسی، ردای مجاهدینخلق(منافقین) به تن کرده است. اتفاقات اخیر بهویژه فراخوان بینامونشان سه روز آبان، نشان داد چگونه پلن به پلن ماهیت این رویدادها «مجاهدینی» کردن عرصه براندازی با نسخههای به روزرسانیشده 1401 است. به این معنا که سناریوی امنیتی جدید علیه ایران اینبار با تغییر چهرههای اصلی دنبال شد اما همان مکانیسم قدیمی تروریسم با ظاهری جدید روی استیج آمد و در این بازسازی هالیوودی، چهره منفور صدام را بنسلمان سعودی برعهده گرفت. هویت جنایتکار مسعود و مریم رجوی به چهره حامد اسماعیلیون، مسیح علینژاد و نازنین بنیادی شیفت شد و کارفرما هم که مانند همه چهار دهه گذشته آمریکا بود تا اعتراضات را در این 60 روز خیلی زود به تروریسم برسانند.
این اتفاق فارغ از مصداق آن که اتفاقا مورد مهمی هم محسوب میشود چراکه این فرد حداقل در مبانی فکری با اپوزیسیون اشتراکنظر دارد، فرامتنهای مهم دیگری داشت که قابل تحلیل است. اولا این حمله بیسابقه و فحاشیهای تاریخی بدون رتوش نشان میدهد که اپوزیسیون کاملا فاقد مبانی اخلاقی است و هر دیدگاه متفاوتی نسبت به خود را به عصبیترین حالت ممکن به لجن میکشاند. نکته دوم این است که خط مشترک اپوزیسیون در برابر مخالفان طیف وسیعی از تهدید به تجاوز جنسی تا فحشهای رکیک را شامل میشود که این عدم تکیه به مبانی فکری و گفتمانی و روشنگری، نشانه روشن اضمحلال جریان اپوزیسیون است که افق و چشمانداز دیگری به ما نمیدهد.
نکته سوم قدری تاملبرانگیزتر است. مسأله اصلی این است این افراد بهاصطلاح مبارز هنوز که در این مسیر به جایی نرسیدهاند، این همه دچار شکاف و مسأله اخلاقی و معضل فحاشی هستند و طبیعی است هر ادعایی برای دموکراسی و آزادیبیان برای این جریان اساسا محلی از اعراب ندارد چون در حقیقت هیچ قرینهای برای چنین ادعایی از سوی این جریان وجود ندارد. وقتی این جریان با فردی مثل زیدآبادی اینطور رفتار میکنند دیگر مشخص است کمترین سطح از رواداری و مدارا با مخالفان را در چشمانداز خود ندارند و چنین رویکردی در برنامه فکری آنها تعریف نشده است.
اما زیدآبادی به حامد اسماعیلیون چه گفته بود که اینچنین علیه او لشکرکشی کردند؟ نکتهای که او تاکید کرده بود از مصدر منع خشونتطلبی و خشمگرایی بود و بر همین اساس گفته بود: «به آقای اسماعیلیون توصیه میکنم که با این حجم از خشم و کینهای که بحق به دل گرفته، وارد سیاست نشود. سیاست در فارسی به معنای تربیتکردن اسبوحشی و نزد یونانیان نیز تدبیر منزل در سطح کلان آن بوده است. از این رو سیاست عرصه فرونشاندن خشم و انتقامگیری نیست. سرنوشت عموم در آنجا تعیین میشود و از همین رو، به کنشی کاملا حسابشده و خالی از هر نوع بغض و خشم و کینه و انتقامجویی نیاز دارد.»
این انتقاد بحق از اسماعیلیون در حالی صورت گرفت که در 60روز گذشته او به لیدر گروههای تجزیهطلب ضدایرانی در خارج از کشور تبدیل شده و پربیراه نیست اگر بگوییم او در عمل سیاسی، ردای مجاهدینخلق(منافقین) به تن کرده است. اتفاقات اخیر بهویژه فراخوان بینامونشان سه روز آبان، نشان داد چگونه پلن به پلن ماهیت این رویدادها «مجاهدینی» کردن عرصه براندازی با نسخههای به روزرسانیشده 1401 است. به این معنا که سناریوی امنیتی جدید علیه ایران اینبار با تغییر چهرههای اصلی دنبال شد اما همان مکانیسم قدیمی تروریسم با ظاهری جدید روی استیج آمد و در این بازسازی هالیوودی، چهره منفور صدام را بنسلمان سعودی برعهده گرفت. هویت جنایتکار مسعود و مریم رجوی به چهره حامد اسماعیلیون، مسیح علینژاد و نازنین بنیادی شیفت شد و کارفرما هم که مانند همه چهار دهه گذشته آمریکا بود تا اعتراضات را در این 60 روز خیلی زود به تروریسم برسانند.