چند شعر از علی داودی

چند شعر از علی داودی

برزخ
برزخم
در میانه بهشت و دوزخم
با یزید یا حسین؟
-یا حسین!

معامله
چند می‌خرند ننگ؟
چند می‌برند نام؟
خانه چند؟ خانواده چند؟
این ردا و خرقه را به چند می‌خرند؟
ملک ری به چند می‌برند؟
قلک حقیر سینه را شکسته‌ام
سکه سکه
 دین من
صرف قسط وام شد تمام
دل ولی گرسنه مانده باز در هوای شام

آزمون
روز امتحان
آن طرف
جماعتی صحابی شکم شدند
راستان داستان
که در ازای لقمه‌ای حرام، خم شدند-
...
این طرف
عده‌ای
مدافع حرم شدند

تیره
من نه از بی‌نژاد
من نه از بنی‌نسب
من نه از امام‌زادگان
و از قبیله‌های برگزیده‌ام.
فخر من فقط همین که
-تو
قبله منی!
من ز تیره توام یکی غلام
و والسلام
سربلند از سیاهی خودم
مثل پرده‌های مسجدالحرام.

کیستی
ای دل مذبذب همیشگی
پرچم مرددی که در هوای «هرچه بادباد» بوده‌ای
هر دمی
جبهه رو به قبله‌ای جدید سوده‌ای
در نبرد
تو پناه کیستی؟
در مصاف روم و زنگ
بر فراز خیمه‌گاه کیستی؟

قیام
این جماعتی 
که در رکوع و در قنوت‌شان تویی
در تشهد و سلام
و در قیام‌شان تویی
این گروه اگر امام‌شان تویی
پس چرا نشسته‌اند؟
این نمازها چرا شکسته‌اند؟