ماخونیک، یکی از 7روستای شگفتانگیز دنیا
این یک حس مشترک است که وقتی میخواهیم برای مسافرت به منطقهای برویم ترجیح میدهیم از قبل چند نقطه گردشگری آن را شناسایی کنیم تا سری هم به آنجا بزنیم. خراسانجنوبی ازجمله استانهای جذاب ایران است اما شاید کمتر کسی آن را در اولویت انتخاب سفرهایش قرار دهد.به همین دلیل بهتر است بگوییم خراسانجنوبی بیشتر یک منطقه ناشناخته است و برای اثبات این ادعا گذری به یکی از روستاهای آن میکنیم.
شرایط اقلیمی متفاوتی که در استانهای ایران حاکم است موجب شده تا روستاهای شگفتانگیز و تماشایی زیادی برای دیدن و لذتبردن وجود داشته باشد. یکی از این روستاها را در خراسانجنوبی و شهرستان سربیشه میتوان دید. مکانی پررازورمز و عجیبوغریب، با مردمانی عجیبتر که باورها و سنن خاص و منحصربهفردی دارند. روستای «ماخونیک» یا همان سرزمین لیلیپوتها و شهر آدمکوتولهها که قد مردمانش از یک متر و 40 سانتیمتر تجاوز نمیکرد.
ماخونیک فقط نیمساعت تا مرز افغانستان فاصله دارد و نهتنها در ایران بلکه در تمام جهان هرکس چیزی از آن میشنود، دوست دارد حداقل یکبار آنجا را تجربه کند، چون یکی از هفت روستای شگفتانگیز دنیاست. مسافران و سیاحانی که در قرن۱۹میلادی از این روستا دیدن کردند، از انزوای مردمان آن حیرتزده شدند. از دیدنیهای آن میتوان به سنگسیاه یا سنگنگاره، بنای برجوقلعه، برج گلانجیر، منزل سرگردونی و نادر مرده اشاره کرد.
اهالی ماخونیک افغانهایی هستند که چندین قرن پیش به ایران مهاجرت کردهاند و با زبان فارسی و لهجه خاص تکلم میکنند. آنها اهل تسنن بوده و علاقه بسیاری به آموزش مسائل دینی دارند. بهطوریکه ترجیح میدهند بهجای مدارس دولتی، فرزندانشان را برای آموزش به مدارس دینی بفرستند. مهاجرت و رفتن به شهر در بین ماخونیکیها یعنی طرد جامعه و جابهجایی آنها نیز منحصر به کلاتههای منطقه است.
در باورها و عقاید ماخونیکیها تجاوز و غارت اموال دیگران معنایی ندارد و مردمانی صلحطلب هستند که حتی شکار هم نمیکردند. زمینهای کشاورزی این روستا کوچک و مینیاتوری بوده و عدالت و شراکت را بسیار رعایت میکردند. به گونهای که حتی یک دانه زردآلو را به چندین قسمت مساوی قسمت میکنند. گاهی سهم یک خانواده از درخت عناب تنها چهار دانه در طول سال است. جالب است این مردمان تا همین ۵۰سال پیش کارهای عادی و رایج را نیز انجام نمیدادند. مثلا چای نمینوشیدند، گوشت نمیخوردند و سیگار نمیکشیدند و اینگونه کارها را گناه میدانستند. جالبتر آنکه آنها تلویزیون نداشتند و به آن شیطان میگفتند و هرگز اجازه نمیدادند کودکانشان تلویزیون تماشا کنند تاجادو نشوند.ساکنان ماخونیک علاوه بر دامداری، به کشاورزی و کشت محصولاتی چون سیر، چغندر، شلغم، جو و یونجه میپردازند و میوههای این روستا عناب، زردآلو و انجیر است.
جالب آنکه در گذشته حتی گندم را نه میشناختند و نه کشت میکردند. تا 10سال پیش آنها تنها دو وعده غذا میخوردند و در فرهنگشان وعدهای به نام ناهار وجود نداشت. غذای سنتی آنها چغندر و شلغم پخته به اسم پختک است. البته از دهه ۷۰ که گندم به این روستا رسید، با آن نان میپزند و همراه با کشک میخورند.
خانههای روستای ماخونیک نیز مثل باورهای آن خاص و دیدنی است البته تا حدود ۱۰۰سال پیش آنها در «شیله» یعنی شکافهای طبیعی و مصنوعی کوه بودند که هنوز بقایای آن باقی مانده است.
«ماخونیکیها» خانههایشان را در کنار همدیگر و بهصورت فشرده بنا کردهاند. خانههایی کوچک که حیاط، ایوان و حتی پنجره ندارند. اکثر خانهها فقط یک اتاق دارد که مستقیم به کوچههای باریک و تنگ وصل میشود. برای رفتن به روستای «ماخونیک» باید به شهرستان سربیشه و سپس روستای دُرُح رفت.
ماخونیک فقط نیمساعت تا مرز افغانستان فاصله دارد و نهتنها در ایران بلکه در تمام جهان هرکس چیزی از آن میشنود، دوست دارد حداقل یکبار آنجا را تجربه کند، چون یکی از هفت روستای شگفتانگیز دنیاست. مسافران و سیاحانی که در قرن۱۹میلادی از این روستا دیدن کردند، از انزوای مردمان آن حیرتزده شدند. از دیدنیهای آن میتوان به سنگسیاه یا سنگنگاره، بنای برجوقلعه، برج گلانجیر، منزل سرگردونی و نادر مرده اشاره کرد.
اهالی ماخونیک افغانهایی هستند که چندین قرن پیش به ایران مهاجرت کردهاند و با زبان فارسی و لهجه خاص تکلم میکنند. آنها اهل تسنن بوده و علاقه بسیاری به آموزش مسائل دینی دارند. بهطوریکه ترجیح میدهند بهجای مدارس دولتی، فرزندانشان را برای آموزش به مدارس دینی بفرستند. مهاجرت و رفتن به شهر در بین ماخونیکیها یعنی طرد جامعه و جابهجایی آنها نیز منحصر به کلاتههای منطقه است.
در باورها و عقاید ماخونیکیها تجاوز و غارت اموال دیگران معنایی ندارد و مردمانی صلحطلب هستند که حتی شکار هم نمیکردند. زمینهای کشاورزی این روستا کوچک و مینیاتوری بوده و عدالت و شراکت را بسیار رعایت میکردند. به گونهای که حتی یک دانه زردآلو را به چندین قسمت مساوی قسمت میکنند. گاهی سهم یک خانواده از درخت عناب تنها چهار دانه در طول سال است. جالب است این مردمان تا همین ۵۰سال پیش کارهای عادی و رایج را نیز انجام نمیدادند. مثلا چای نمینوشیدند، گوشت نمیخوردند و سیگار نمیکشیدند و اینگونه کارها را گناه میدانستند. جالبتر آنکه آنها تلویزیون نداشتند و به آن شیطان میگفتند و هرگز اجازه نمیدادند کودکانشان تلویزیون تماشا کنند تاجادو نشوند.ساکنان ماخونیک علاوه بر دامداری، به کشاورزی و کشت محصولاتی چون سیر، چغندر، شلغم، جو و یونجه میپردازند و میوههای این روستا عناب، زردآلو و انجیر است.
جالب آنکه در گذشته حتی گندم را نه میشناختند و نه کشت میکردند. تا 10سال پیش آنها تنها دو وعده غذا میخوردند و در فرهنگشان وعدهای به نام ناهار وجود نداشت. غذای سنتی آنها چغندر و شلغم پخته به اسم پختک است. البته از دهه ۷۰ که گندم به این روستا رسید، با آن نان میپزند و همراه با کشک میخورند.
خانههای روستای ماخونیک نیز مثل باورهای آن خاص و دیدنی است البته تا حدود ۱۰۰سال پیش آنها در «شیله» یعنی شکافهای طبیعی و مصنوعی کوه بودند که هنوز بقایای آن باقی مانده است.
«ماخونیکیها» خانههایشان را در کنار همدیگر و بهصورت فشرده بنا کردهاند. خانههایی کوچک که حیاط، ایوان و حتی پنجره ندارند. اکثر خانهها فقط یک اتاق دارد که مستقیم به کوچههای باریک و تنگ وصل میشود. برای رفتن به روستای «ماخونیک» باید به شهرستان سربیشه و سپس روستای دُرُح رفت.