هر چه دارم از مادرم دارم
بیتردید باید بپذیریم سردار شهید سلیمانی همانگونه که مقام معظم رهبری فرمودند «...ما به حاج قاسم سلیمانی شهید عزیز... به چشم یک فرد نگاه نکنیم؛ به آنها به چشم یک مکتب نگاه کنیم. سردار شهید عزیز ما را با چشم یک مکتب، یک راه، یک مدرسه درسآموز، با این چشم نگاه کنیم»، صاحب مکتب است هم در عرصه مدیریت نظامی و استراتژیک و هم در عرصههای اخلاق و معنویت.
یکی از جلوههای زیبای زندگی سردار دلها را بیتردید باید در لوای احترام و خضوع در برابر مقام شامخ زن بدانیم. ایشان برای زن بهویژه مادر احترام ویژه قائل بود و اینجایگاه فقط منحصر به مادر و همسر خود نمیشد و روایات و خاطراتی که از او بیان میشود، نشانههایی از آن است. سالروز شهادت سردار دلها و همزمانی آن با روز مادر، فرصتی است تا به نقل خاطراتی از سردار سلیمانی و جایگاه مقام زن در مکتب او بپردازیم:
مهر مادری
سردار سلیمانی در کتاب خودنوشت: «ازچیزی نمیترسیدم»، نوع ارتباط و مهر مادرش را اینگونه تعریف میکند: «مدتی بعد از تولدم در زمستان سردی دچار مریضی سرخجه میشوم که پدر و مادرم امیدی به شفای من نداشتند. در سرمای زمستان، مادرم در حالیکه برف تا بالای زانو آمده بود، مرا به پشت خود میبندد و به سمت رابر جهت معاینه دکتر میبرد. علاقه من به مادرم و شاید هم علاقه متقابل او به من، موجب میشود من به جای دو سال، سه سال شیر بخورم. روزهای جدایی من از سینه پر مهر و محبت مادرم روزهای سختی بود. کمکم عادت کردم. سالها طول کشید تا در سینه مادرم دیگر شیری نباشد. آرام آرام از بغل مادرم به چادر بسته شده به پشت او منتقل شدم. بعضی وقتها از صبح تا ظهر یکسره، روی پشت او داخل چادر بسته شده قرار گرفته بودم و او در تمام این مدت در حال کار کردن بود. یا درو میکرد یا بافه جمع میکرد یا خانه را رفت و روب میکرد یا گله را شیر میدوشید. غذا و نان میپخت و ... و من چه آرامشی داشتم در پشت او. همانجا میخوابیدم. بهنظرم مادرم هم از حرارت من آرامش داشت. زمانی که راه افتادم مادرم کارش بیشتر شد. یا با پای برهنه یا با دمپایی پلاستیکی مادرم دنبالش راه میافتادم. مثل جوجه اردکی دنبال او بودم.»
خضوع در مقابل مادر
ازجمله نکات قابل تأمل در مورد سردار شهید قاسم سلیمانی، ارادت ویژه ایشان به مادر بزرگوارشان بود که در ایام حیات مادر و بهرغم همه مشغلههای کاری، هیچگاه سر زدن به او از دستور کار شهید سلیمانی خارج نمیشد. برادرش نقل میکند: مادرم مریض بود و حاج قاسم هم میخواست به سوریه برود. قبل از خروج از خانه، میخواست پای مادرم را که زیر پتو خوابیده بود ببوسد که مادر اجازه نمیداد.
مهر مادری
سردار سلیمانی در کتاب خودنوشت: «ازچیزی نمیترسیدم»، نوع ارتباط و مهر مادرش را اینگونه تعریف میکند: «مدتی بعد از تولدم در زمستان سردی دچار مریضی سرخجه میشوم که پدر و مادرم امیدی به شفای من نداشتند. در سرمای زمستان، مادرم در حالیکه برف تا بالای زانو آمده بود، مرا به پشت خود میبندد و به سمت رابر جهت معاینه دکتر میبرد. علاقه من به مادرم و شاید هم علاقه متقابل او به من، موجب میشود من به جای دو سال، سه سال شیر بخورم. روزهای جدایی من از سینه پر مهر و محبت مادرم روزهای سختی بود. کمکم عادت کردم. سالها طول کشید تا در سینه مادرم دیگر شیری نباشد. آرام آرام از بغل مادرم به چادر بسته شده به پشت او منتقل شدم. بعضی وقتها از صبح تا ظهر یکسره، روی پشت او داخل چادر بسته شده قرار گرفته بودم و او در تمام این مدت در حال کار کردن بود. یا درو میکرد یا بافه جمع میکرد یا خانه را رفت و روب میکرد یا گله را شیر میدوشید. غذا و نان میپخت و ... و من چه آرامشی داشتم در پشت او. همانجا میخوابیدم. بهنظرم مادرم هم از حرارت من آرامش داشت. زمانی که راه افتادم مادرم کارش بیشتر شد. یا با پای برهنه یا با دمپایی پلاستیکی مادرم دنبالش راه میافتادم. مثل جوجه اردکی دنبال او بودم.»
خضوع در مقابل مادر
ازجمله نکات قابل تأمل در مورد سردار شهید قاسم سلیمانی، ارادت ویژه ایشان به مادر بزرگوارشان بود که در ایام حیات مادر و بهرغم همه مشغلههای کاری، هیچگاه سر زدن به او از دستور کار شهید سلیمانی خارج نمیشد. برادرش نقل میکند: مادرم مریض بود و حاج قاسم هم میخواست به سوریه برود. قبل از خروج از خانه، میخواست پای مادرم را که زیر پتو خوابیده بود ببوسد که مادر اجازه نمیداد.
تیتر خبرها
-
مرد خط مقدم
-
حاجقاسم معمار جبهه مقاومت
-
نقش رهبران بزرگ در پیدایش فرماندهان بزرگ
-
به تماشایهجرت یک جهانمرد
-
هر چه دارم از مادرم دارم
-
نبض تپنده محور مقاومت
-
اسم تو رمز میشود
-
صفحه اختصاصی ساترا در تلوبیون آغاز به کار کرد
-
شکست روی زمین درمانده در دریا
-
شهید مقاومت در سرزمین سروها
-
مادرانه تا سکوی پاریس٢٠٢۴