مهاجرین افغانستانی و چند نسل بلاتکلیفی
محمدحسین جعفریان کارشناس ارشد مسائل افغانستان
همه ارکان حکومت درخصوص حضور افغانستانیهای غیرقانونی در ایران نگرانیهایی دارند. عدد آنها را تا دو میلیون گفتهاند. چهار دهه است با این مشکل روبهرو هستیم و همچنان بیسرنوشت پیش میرویم. برخی از این مهاجران نوادههایشان به سنین دانشگاه و ازدواج رسیدهاند و هنوز خودشان بلاتکلیفند. فکر نکنید وقتی میگوییم غیرقانونی، آن 5/1 یا دو میلیون مهاجر دیگر که یعنی قانونیاند، زندگی عادی دارند. خیر ، آنهاهم هزار و یک گرفتاری دارند. اینجا سر آن ندارم تا به زخم این جماعت و انبوه مشکلاتشان نیشتر بزنم، اما بر آنم چند کلمهای بنویسم که چرا پس از 40 سال هنوز اینجا ایستادهایم و چه کنیم تا بلکه بشود گامی به پیش برداشت.
مهاجران در سالهای سخت اوایل انقلاب و جنگ، گروه گروه به ایران آمدند. ایران سالهای آشوب در کردستان و خوزستان و ترکمن صحرا و ...، ایران ترور و سنگرهای خیابانی، ایران گشتهای شبانه پایگاه مساجد، ایران کوپن و چهارشنبههای پر شهید و اقتصاد خمیده زیر بار جنگ... . باری با آغوش باز اما پذیرفته شدند، ولی به سبب کمبودها و محدودیتهای سنگین آن روزها، قوانین سختگیرانهای وضع شد. مهاجرین اما از جهنمی گریخته بودند که با تمام این محدودیتها باز هم شاکر بودند. آنها فقط میخواستند زن و فرزند و خان و مانشان در میانه نبرد مجاهدین با روسها گیر نیفتند. چند دهه گذشت؛ مهاجرینی که به کمترینها قناعت کرده و داوطلب هر کار سختی بودند، اندک اندک صاحب سرمایه شدند. بسیاری از حالت کارگر به کارفرما تغییر ماهیت دادند. فرزندانشان به عرصه رسیده و برخی که فرصت تحصیل یافته بودند جایگاهی یافتند. پزشک ، نویسنده ، تاجر ، شاعر و...شدند. آنها اکنون جامعه نخبگان افغانستانی را تشکیل میدادند. وضعیت مهاجرین طی دههها تغییر کرده و روشن بود که مطالبات آنها هم تغییر کند، اما قوانین همان قوانین عهدِجنگ بود و مربوط به چهاردهه قبل. آن قوانین برای این مهاجرین نبود!
همراه با تغییر کیفی جامعه مهاجر و آمیختگی آن با جامعه میزبان، قوانین بازبینی و بهروزرسانی نشده بود. هنوز هم کشور با تحریمهای کمرشکن روبهرو بود و اولویتهای قوه مقننه متفاوت از نیاز مهاجرین بود. خود حلقات مهاجرین نیز در پیگیری حقوقشان بیشتر رویکرد قومی داشتند تا صنفی و ملی و حتی در میان رویکرد قومی، توش و تلاششان فردی بود. اگر مجموعهها یا چهرههای خاصی ازجامعه میزبان نیز برای رفع این مشکل گامی برمیداشتند به مرور میدیدند تضادهای قومی ، حزبی و غیره در جامعه مهاجر چنان پررنگ و قدرتمند است که گاه خادمان خود را به تصور آنکه تمجید فلان فرد یا قوم وگروه را کرده یا نکرده، آزار میدادند. باری نامهربانیها اگرچه همگانی نبود اما همان اندک ، چنان عجیب و تلخ بود که عموم فعالان این حوزه به مرور پا پس کشیدند و جز پوستهای نماند.
خود مهاجران نیز زمانی پیگیر مشکلاتشان میشدند که گریبان خودشان را میگرفت. مثلا فلان چهره معروف که در تمام مدت فعالیتش کلمهای از همکاری دو ملت نگفته و قدمی در مسیر اصلاح برنداشته و اما اگر امروز در مدرسه با خواهرش فلان برخورد صورت گرفته، ناگهان فضای مجازی را پر میکند از شکایت و گلایه ... وچند روز بعد هم فراموش میشود تا باز برای یکی از آنها مشکلی رخ دهد و او دست به قلم شود. آنها صدای واحد ندارند. در طول دهههای گذشته واحدهای سیاسی دولت متبوع آنها نظیر سفارت یا کنسولگریهایشان بیشتر سعی در حذر از آنها داشتهاند. از اواخر دولت آقای کرزی و در دولت آقای اشرفغنی ناگهان رویه عوض شد، اما نگاه اینبار در جهت حل ریشهای مشکلات مهاجرین نبود. هدف بیشتر آن بود تا از این چند میلیون تبعه مقیم، به عنوان عنصری مؤثر در روابط با تهران بهرهبرداری شود. با چنین نگاهی شما به ناچار راه به دالانهای امنیتی خواهید برد تا مسیرهای حل معضلات اجتماعی، اما هرچه هست باید اذعان کرد در این سالها به مساله مهاجرین از هر دو طرف توجه بیشتری شده است. تهران چهار دهه است میزبان (اگر نگوییم بزرگترین، بیشک یکی از) بزرگترین جامعه پناهندگان جهان است. پس باید هر سه ضلع این مثلث، یعنی دولت افغانستان با نگاهی انسانی و اجتماعی، دولت ایران نیز به همین ترتیب و به نیت حل اساسی این معمای 40 ساله و مهاجرین نیز با صدا و نگاهی واحد و نه از چشماندازهای قومی و سیاسی برای آتیه روشن فرزندان و نسل بعدی خود هم که شده، حرکتی را آغاز کنند. مبدا این حرکت میتواند قوه مقننه ایران باشد و گویا گرچه کند، اما اتفاقاتی در حال وقوع است.
مهاجران در سالهای سخت اوایل انقلاب و جنگ، گروه گروه به ایران آمدند. ایران سالهای آشوب در کردستان و خوزستان و ترکمن صحرا و ...، ایران ترور و سنگرهای خیابانی، ایران گشتهای شبانه پایگاه مساجد، ایران کوپن و چهارشنبههای پر شهید و اقتصاد خمیده زیر بار جنگ... . باری با آغوش باز اما پذیرفته شدند، ولی به سبب کمبودها و محدودیتهای سنگین آن روزها، قوانین سختگیرانهای وضع شد. مهاجرین اما از جهنمی گریخته بودند که با تمام این محدودیتها باز هم شاکر بودند. آنها فقط میخواستند زن و فرزند و خان و مانشان در میانه نبرد مجاهدین با روسها گیر نیفتند. چند دهه گذشت؛ مهاجرینی که به کمترینها قناعت کرده و داوطلب هر کار سختی بودند، اندک اندک صاحب سرمایه شدند. بسیاری از حالت کارگر به کارفرما تغییر ماهیت دادند. فرزندانشان به عرصه رسیده و برخی که فرصت تحصیل یافته بودند جایگاهی یافتند. پزشک ، نویسنده ، تاجر ، شاعر و...شدند. آنها اکنون جامعه نخبگان افغانستانی را تشکیل میدادند. وضعیت مهاجرین طی دههها تغییر کرده و روشن بود که مطالبات آنها هم تغییر کند، اما قوانین همان قوانین عهدِجنگ بود و مربوط به چهاردهه قبل. آن قوانین برای این مهاجرین نبود!
همراه با تغییر کیفی جامعه مهاجر و آمیختگی آن با جامعه میزبان، قوانین بازبینی و بهروزرسانی نشده بود. هنوز هم کشور با تحریمهای کمرشکن روبهرو بود و اولویتهای قوه مقننه متفاوت از نیاز مهاجرین بود. خود حلقات مهاجرین نیز در پیگیری حقوقشان بیشتر رویکرد قومی داشتند تا صنفی و ملی و حتی در میان رویکرد قومی، توش و تلاششان فردی بود. اگر مجموعهها یا چهرههای خاصی ازجامعه میزبان نیز برای رفع این مشکل گامی برمیداشتند به مرور میدیدند تضادهای قومی ، حزبی و غیره در جامعه مهاجر چنان پررنگ و قدرتمند است که گاه خادمان خود را به تصور آنکه تمجید فلان فرد یا قوم وگروه را کرده یا نکرده، آزار میدادند. باری نامهربانیها اگرچه همگانی نبود اما همان اندک ، چنان عجیب و تلخ بود که عموم فعالان این حوزه به مرور پا پس کشیدند و جز پوستهای نماند.
خود مهاجران نیز زمانی پیگیر مشکلاتشان میشدند که گریبان خودشان را میگرفت. مثلا فلان چهره معروف که در تمام مدت فعالیتش کلمهای از همکاری دو ملت نگفته و قدمی در مسیر اصلاح برنداشته و اما اگر امروز در مدرسه با خواهرش فلان برخورد صورت گرفته، ناگهان فضای مجازی را پر میکند از شکایت و گلایه ... وچند روز بعد هم فراموش میشود تا باز برای یکی از آنها مشکلی رخ دهد و او دست به قلم شود. آنها صدای واحد ندارند. در طول دهههای گذشته واحدهای سیاسی دولت متبوع آنها نظیر سفارت یا کنسولگریهایشان بیشتر سعی در حذر از آنها داشتهاند. از اواخر دولت آقای کرزی و در دولت آقای اشرفغنی ناگهان رویه عوض شد، اما نگاه اینبار در جهت حل ریشهای مشکلات مهاجرین نبود. هدف بیشتر آن بود تا از این چند میلیون تبعه مقیم، به عنوان عنصری مؤثر در روابط با تهران بهرهبرداری شود. با چنین نگاهی شما به ناچار راه به دالانهای امنیتی خواهید برد تا مسیرهای حل معضلات اجتماعی، اما هرچه هست باید اذعان کرد در این سالها به مساله مهاجرین از هر دو طرف توجه بیشتری شده است. تهران چهار دهه است میزبان (اگر نگوییم بزرگترین، بیشک یکی از) بزرگترین جامعه پناهندگان جهان است. پس باید هر سه ضلع این مثلث، یعنی دولت افغانستان با نگاهی انسانی و اجتماعی، دولت ایران نیز به همین ترتیب و به نیت حل اساسی این معمای 40 ساله و مهاجرین نیز با صدا و نگاهی واحد و نه از چشماندازهای قومی و سیاسی برای آتیه روشن فرزندان و نسل بعدی خود هم که شده، حرکتی را آغاز کنند. مبدا این حرکت میتواند قوه مقننه ایران باشد و گویا گرچه کند، اما اتفاقاتی در حال وقوع است.