گفتوگو با پدر مهدی طارمی از بوشهر تا پورتو
در آرزوی رئالمادرید
گفتوگو: سعید اکبری ورزش
سالها سال قبل، وقتی یکی از بازیکنان ایرانجوان بوشهر فرزند خود را به تمرین این تیم میبرد تا در گوشهای از زمین با توپ بازی کند، هرگز کسی تصور نمیکرد بعدها او تبدیل به یکی از بزرگترین لژیونرهای تاریخ فوتبال ایران شود. این پسر کوچک که عاشق توپ و فوتبال بود، مهدی طارمی نام داشت. آن بازیکن ایرانجوان بوشهر هم علی طارمی بود؛ پدر مهدی که برای فوتبالیست شدن پسرش خون دلها خورد. او از آن روزها همیشه خاطرات خاکخوردهای نقل میکند. میگوید مهدی سهچهار ساله، بهشدت فوتبال را دوست داشت و همان زمان پیشبینی میکرده بعدها پسرش تبدیل به فوتبالیست خوبی شود. علی طارمی کمی فکر میکند و چیزهای دیگری از آن روزها به یادش میآید: «مهدی فقط دوست داشت فوتبال بازی کند. خیلی انگیزه و علاقه داشت. البته همیشه حسرت میخورم که چرا مهدی ما زودتر به لیگبرتر نرفت. او از همان نوجوانی نشان داد میتواند به سطح بالایی از فوتبال برسد.»
مهدی را باور نمیکردند
مسیر زندگی مهدی مستعد اینطور پیش رفت. او در سال89 یعنی در 18سالگی و به نظر پدرش خیلی دیر، سر از شاهین بوشهر درآورد. دو فصل در این تیم بازی کرد، در حالی که تنها 7بار به او فرصت رسید و یک گل زد. دیگر تیم بوشهری یعنی ایرانجوان، باشگاه قدیمی پدرش در ادامه با او همراه شد. مهدی دو فصل برای آنها بازی کرد و در 22مسابقه 12گل زد. او در ادامه به تیمملی نوجوانان هم رسید ولی یک جای کار میلنگید. اینجا همان سالهایی است که پدرش حسرتش را میخورد: «اگر او در 18سالگی به تیمهای لیگبرتر میرفت، الان چقدر مسیر زندگیاش فرق میکرد؟ مهدی تازه در 22سالگی به پرسپولیس ملحق شد. راستش من خودم را هم در این ماجرا مقصر میدانم. البته خیلی تلاش کردم و به خیلیها گفتم او مستعد است ولی باور نمیکردند.»
سیدی پیشرفت
تابستان سال 1393 یک اتفاق افتاد. بازیهای درخشان او در یک سیدی گنجانده شد. این سیدی توسط «صمد ابراهیمی» همشهری مهدی به دست علی دایی رسید. او در آن سالها وکیل این مربی بود. دایی ابتدا توجهی به این سیدی نکرد ولی درست در روزهایی که در به در دنبال مهاجم بود، با تاکید ابراهیمی، یاد همان سیدی افتاد. نتیجه تماشا کردن بازیهای مهدی، این جمله علی دایی بود: «او کجاست؟ همین فردا بگویید برای قرارداد بیاید.» خبر به دست باشگاه استقلال هم رسید. آنها هم برای خرید مهدی پیشقدم شدند. پدرش روایت میکند: «گفتند چک سفید میدهیم، امضا کنید.» مهدی اما با دایی تلفنی حرف زده بود و به استقلال یک جواب داشت: «اول اینکه پرسپولیسی هستم و دوم اینکه به آقای دایی قول دادم. درست نیست آدم زیر حرفش بزند.» بنابراین او در این دو راهی، پرسپولیس را انتخاب کرد. طارمی در پرسپولیس هم خیلی آرامآرام جان گرفت. او و احمد نوراللهی چون در یک روز قرارداد بستند، تبدیل به دوست و هماتاقی هم شدند. مهدی در دوران دایی چشمههایی از یک مهاجم گلزن را نشان داد، در دوران درخشان بهتر شد و در دوران برانکو به اوج رسید. وقتی ماجرای ریزه اسپور و انتقال او به ترکیه پیش آمد، اتفاقات حاشیهای برایش به وجود آمد. حتی وقتی برگشت به آرامش نرسید. برانکو رضایت داد ولی انگار ته دلش ناراضی بود. مهدی به این نتیجه رسید که از یکجایی به بعد راه او و پرسپولیس جداست. به همین دلیل راهی الغرافه و قطر شد. روزهایی که باز هم برایش حواشی به همراه داشت. علی طارمی مکثی میکند و از آن روزها میگوید: «مهدی را خیلی اذیت کردند. دوست داشتیم تمرکز مهدی روی فوتبال باشد. راستش ما هم خیلی ناراحت بودیم. من اسم این رفتارها را بیمهری میگذارم. به مهدی خیلی بیمهری شد. تخریبش کردند ولی خدا را شکر او اینقدر حرفهای بود که مسیر درستش را پیدا کند.»
آرزویی که مهدی دارد
حالا تنها سه سال بعد از روزهای سخت و طاقتفرسا، مهدی طارمی آن بالا ایستاده است. میگویند او یکی از بهترین لژیونرهای تاریخ فوتبال ایران است. پربیراه هم نمیگویند. او از بچگی سودای پوشیدن پیراهن رئالمادرید را داشت و حالا هم انگار برای رسیدن به این پیراهن، تمام عزمش را جزم کرده است. او سال اول در ریوآوه مشترکا آقای گل لیگ پرتغال شد. در پورتو هم خیلی زود راهش را پیدا کرد و توانست استعداد ناب بوشهری را به رخ همه بکشد. پدرش نمیخواهد زیاد درباره آینده مهدی حرف بزند: «همین حالا مهدی در باشگاه بزرگی بازی میکند. پورتو باشگاه کوچکی نیست. فعلا نباید درباره آینده حرف بزنیم. او تمام تمرکزش روی پورتو است و میخواهد آنجا بهترین باشد. ما هم زیاد دربارهاش حرف نمیزنیم. خود اوست که مسیر آیندهاش را تعیین میکند.» مهدی را بیشک یکی از مهمترین چهرههای سال 99 باید دانست؛ کسی که لابهلای اخبار بد و نگرانکننده، لبخندی روی لبان مردم ایران نشاند. او کوچکترین شباهتی به آن مهدی سابق ندارد. همه چیزش حرفهای شده. از تغذیه بگیرید تا خواب و حتی رفتارهایش. تمام هم و غم او شده فوتبال و پیشرفت. حتی با روزنامهها و سایتهای پرتغالی هم زیاد مصاحبه نمیکند. پدرش مکثی میکند و میگوید: «من فقط یک حسرت میخورم. اگر مهدی را زودتر باور میکردند او همین حالا شاید به آرزوی بچگیاش میرسید....» یعنی حضور در رئالمادرید؛ آرزویی که مهدی هنوز آن را دستیافتنی میداند.