فردا 20 فروردین سالروز شهادت سیدمرتضی آوینی است
نخستین دیدار با آوینی و ماجرای کتککاری میرشکاک
شهید آوینی را بیش از هرچیز میتوان در کلام دوستان و نزدیکانش شناخت. یوسفعلی میرشکاک، شاعر و نویسنده یکی از دوستان نزدیک و همکاران او در مجله سوره بوده است. مجلهای که میتوان چکیده نظریات آوینی را در باب فرهنگ و هنر در آن دانست و به تماشا نشست. میرشکاک خاطره جالبی از نخستین برخوردش با شهید آوینی در دفتر مجله سوره دارد. این دیدار به پیشنهاد سیدمحمد آوینی؛ برادر سیدمرتضی و سردبیر وقت مجله سوره اتفاق افتاد و در این دیدار احمد عزیزی نیز همراه میرشکاک بوده است. میرشکاک میگوید:
«جز سیدمحمد، دو نفر آنجا بودند که هیچیک را نمیشناختم. یکی جوانی بود با چشمانی آبی و موی بلوند که با زحمت به فارسی تکلم میکرد و بیشتر آمریکایی به نظر میآمد و دیگری مردی بود تنومند و میانسال با پیراهن جین آبی، موهای پرپشت و ریش جوگندمی که چفیهای به گردن داشت. سیدمحمد نه آنها را معرفی کرد و نه ما را. ویدئو را روشن کرد و فیلم شروع شد. هرجا که لازم بود، او یا همان جوان آمریکایینما ترجمه میکردند؛ آن یک، بهزحمت و با تتهپته و فارسی دست و پا شکسته، سیدمحمد محکم و مسلط و مرد میانسال چفیه به گردن، خاموش مینگریست و گوش میداد. فیلم به پایان رسید و سیدمحمد و مرد چشمآبی چیزهایی گفتند و سپس از مرد میانسال خواستند سخن بگوید. به سخن درآمد و گفت:
«بسما... الرحمن الرحیم.» در همان یکی دو جمله نخست معلوم شد که گهگاه دچار لکنت زبان میشود.
از اینجا به بعد ماجرا خواندنی میشود: «هنوز عبارتی را به تمامی بر زبان نرانده بود که احمد عزیزی پرید وسط حرفهایش که: «شما فلسفه بلدی؟»
من گفتم: «احمد! براگم! این آقا که هنوز چیزی نگفته، بگذار حرفش را تمام کند.» و رو به آن مرد صاحب هیمنه گفتم: «بفرمایید». هنوز یک جمله دیگر بر زبان نیاورده بود که باز احمد پرید وسط که: «شما فلسفه بلدید؟» عصبانی شدم و داد زدم: «احمد میذاری این بزرگوار حرفشو بزنه یا... استغفرا...» و به آن مرد که معلوم شد به صبوری سنگ است، گفتم: «بفرمایید»، ولی تا آمد شروع کند باز احمد امان نداد و پرسید: «شما فلسفه ...» امانش ندادم. زدمش و با مشت و لگد از اتاق انداختمش بیرون، چنان سریع که هیچکس فرصت مداخله پیدا نکرد. احمد زد زیر گریه، سیدمحمد از اتاق بیرون رفت و با مهربانی او را آرام کرد.
در نهایت رو به من خندید و گفت: «ایشون مرتضاست؛ اخوی بنده. اینم نادر طالبزاده است که از آمریکا اومده. حالا پاشو احمد و بیار تو.»
تیتر خبرها