عقربگزیدگی و نبود امکانات در روستای پیشانیکنده جان پسرک 6 ساله را گرفت
زندگی سخت، مرگ آسان
همین چهارشنبه هفته پیش بود که خالد مرد، آن هم با نیش عقرب... درست مثل دو دختر هفت و 16ساله بشاگردی و پسربچه شش ساله اهل روستای تنکدف نوگین وگیشدان در هرمزگان که آنها هم با نیش عقرب مردند. برای عقرب چه فرقی میکند قربانیاش مثل خالد، اهل روستای پیشانیکنده جاسک باشد یا بشاگردی یا تنکدفی یا حتی سیستان و بلوچستانی وکرمانی. برایش چه اهمیتی دارد طعمهاش مثل خالد تازه اول زندگیاش باشد یا مثل مریم 16ساله، آرزوی پرستار شدن را در دل بپروراند؟ نیشش را که بزند، راهش را میکشد و میرود. این وسط میماند خانواده قربانیانیکه باید درد نبود امکانات وکابوس از دست دادن عزیزشان را به جان بخرند. کابوسیکه برای پدر و مادر خالد ترابی، درکمتر از یک روز تبدیل به واقعیت شد و حالا میخواهند مراسم هفتم پسرکشان را برگزارکنند.
او ادامه میدهد:«سهشنبه هفته پیش بودکه این حادثه اتفاق افتاد.آن روز هوا بارانی بود و خالد داشت بازی میکرد. بعد از بازی به خانه برگشت وگفت پایش درد میکند. پدر و مادرش پایش را بررسیکردند، اما متوجه چیزی نشدند و فکر کردند حشرهای، پای خالد را نیش زده باشد. بعد از مدتی، حال خالد بد شد و تبکرد. والدینش باز هم وضعیتاش را بررسی کردند، اما چیزی پیدا نکردند و بچه هم با توجه به سنکمیکه داشت، نمیتوانست توضیح دهد از چه مشکلی رنج میبرد. شبکه لباس خالد را از تنش خارج کردند، متوجه سیاهی وکبودی پشت پایش شدند. خانه من و پدر خالد نزدیک هم است و برای همین به خانه ما آمد وگفت حال خالد خوب نیست و ادرارش خونی است.»
به محض بالا آمدن آفتاب اسماعیل، خالد را سوار موتور کرد و به طرف مرکز درمانی حرکت کردند. خالد در بین راه استفراغ کرد و حالت خوابآلودگی داشت. بعد از رسیدن به بیمارستان خاتمالانبیاء در جاسک، خالد را به سرعت به بخش آیسییو منتقلکردند. اسماعیل ادامه میدهد:« تا زمانیکه به بخش مراقبتهای ویژه برود، با ما حرف میزد. چند دقیقه بعد، از بخش آمدند وگفتند پدر این بچهکجاست؟ پدرشکه آمد،گفتند به بخش برود خالد سراغ او را میگیرد و بیتابی میکند. پدرشکه رفت، دو دقیقه بعد با چشمانی اشکبار آمد وگفت پسرم تمام کرد. اگر جاده مناسب داشتیم، اگر مرکز درمانی نزدیکمان بود و مجبور نبودیم تا جاسک برویم، حالا پدر خالد عزادار پسرش نبود.»
کمبودها بیداد میکند
پس از مرگ خالد، محمود حسینپور معاون بهداشتی دانشگاه علوم پزشکی هرمزگان روی خط خبر شبکه تلویزیونی استانیآمد و در مورد این حادثهگفت:« از سرمهای ضد عقرب و مار باید در بیمارستانها استفاده شود، اما بهدلیل وجود شرایط خاص در استانها، این سرمها در اختیار مراکز بهداشتی و خانههای بهداشت قرار داده شده است، اما گاهی برخی بیماران یک تا دو روز پس از گزش به مراکز بهداشتی و خانههای بهداشت مراجعه کرده یا بهدلیل وضعیت نامناسب جادهها خود درمانی میکنند و همین دیر مراجعهکردن به بیمارستان باعث میشود تا نتوان کاری برای آنها انجام داد.»
علی بادروج، دهیار روستای پیشانیکنده هم روی خط خبری شبکه استانی آمد ونسبت به اظهارنظرهای او واکنش نشان داد. بادروج در گفتوگو با جامجم در مورد چالش پیشآمده بین او و معاون درمان دانشگاه در خصوص مرگ خالد میگوید:«معاون دانشگاه در مصاحبه تلویزیونی فقط دنبال توجیه کردن علت مرگ بود و میگفت علت، جمعیت بالا و پراکندگی آن است که در جواب گفتم دلیلاش، نبود پایگاه بهداشتی، نبود جاده مناسب و نبود خانه بهداشت است. معاون هم در جوابگفت اطلاعات غلط ندهید و منابع باید موثق باشد. پاسخ دادم، من دهیارم، منبع موثقتر از من میخواهید؟ معاون درمان این بار بحث شاخصها را مطرح کرد کهگفتم اگر منظور از شاخص مرگ و میر است که خیلیها در خفا میمیرند، اگر منظور از شاخص جمعیت است که با این وضع بهداشتی، شاخصها رشد نمیکند. گناهکودکان ما چیست؟ »
او ادامه میدهد:«الان 12 روستا آنتن ندارند که مردم در مواقع حساس مثل اتفاقیکه برای خالد افتاد، تماس بگیرند. ما سالانه فوت یک تا دو خانم باردار و کودک به هر علت بهدلیل مشکلات اولیه داریم. در این منطقه یک خانه بهداشت یا پایگاه درمانی نیست که اقدامات اولیه را در مورد گزیدگی عقرب و مار انجام شود. ما در منطقه خودمان و روستای کنارمان، دو مورد عقربگزیدگی داشتیم که یک موردش چند روز پیش فوت شد و مورد بعدی عقربزدگی هم یک دختر بود که خوشبختانه به سرعت به بیمارستان اعزام شد. فاصله اولین پایگاه درمانی بهنام «یکدار» با روستای پیشانیکنده 40کیلومتر است. کسی که 40 کیلومتر میرود تا به این پایگاه برسد، خب یک دفعه به شهر میرود که امکانات بیشتری دارد. اگر یک خانه بهداشت در منطقه احداث شود، بسیاری از مشکلات ما مرتفع میشود. »
در پایان درد و دلهای بادروج، منصور شاهوزئی، دهیار روستای زهریکار بخش لیردف شهرستان جاسک هم سر درد دردلش باز میشود و با صدای آرامی از ما میخواهد مشکلات روستای او را هم بنویسیم:«راهها صعبالعبور است و هیچ امکاناتی ندارد. درسرکوه پزشک و پرستار و حتی بهورز نداریم. اگر کسی را مار و عقرب بزند یا از کوه بیفتد باید تا جاسک برویم که فوت میشود. یک خانه بهداشت دارد که درش همیشه قفل است و سال تا سال باز نمیشود. اینجا دخترها فرصت درس خواندن هم ندارند. تا ششم درس میخوانند و بعد به خاطر نبود وسیله رفت و آمد ترک تحصیل میکنند. به داد ما برسید.»
-
برلیانی درخشان در دل تهران بزرگ
-
امکانات و محدودیتهای کلابهاوس
-
۳۰ میلیارد دلار حیف!
-
شکاف عمیق بین دولت و کتاب
-
بخت سیاه فلامینگوهای بختگان
-
شمارش معکوس برای نامنویسی
-
زندگی سخت، مرگ آسان
-
نقطه جوش شیطان
-
پایان یک واگذاری غیرقانونی
-
مذاكرات وین و نگرانی از بهرهبرداریهای انتخاباتی
-
پایان یک واگذاری غیرقانونی
-
اتفاقی مبارک
-
حمام خون در پایتخت افغانستان