برگ درختان سبز در نظر هوشیار ...

گفت‌وگو با آزاده آل‌ایوب درباره نگاه متفاوت به طبیعت

برگ درختان سبز در نظر هوشیار ...

 تلفن می‌کنم به یکی از دوستانم که بچه‌ای یک سال و نیمه دارد. پسربچه‌ای بانمک که بعد از آزمون و خطاهای بسیار راه رفتن یاد گرفته و حالا دارد تمرین صحبت کردن می‌کند.حروف را به‌سختی به هم می‌چسباند تا آنچه ما به او آموزش می‌دهیم را درست ادا کند. بچه‌ای بسیار شیرین که هر چه به صدایش گوش کنی و خنده‌هایش را حتی از پشت تلفن بشنوی یا با او ویدئوکال کنی، از او سیر نمی‌شوی. به دوستم تلفن می‌کنم تا صدای پسرکش را بشنوم. می‌گوید:« فربد را آورده‌ام طبیعت‌گردی، دارد روی علف‌ها راه می‌رود و...» بعد وقتی فربد طبیعت‌گردیش تمام می‌شود، دوستم توضیح می‌دهد ترجیح می‌دهد به جای این که پسرش را به پارک ببرد و با وسایل بازی خشک و آهنی او را سرگرم کند، به طبیعت اطراف شهر ببرد یا پارکی که فضای سرسبزی دارد. دوستم می‌گوید: به نظرم بچه اگر طبیعت را احساس کند، حالش بهتر می‌شود و حتی کمتر گریه و بهانه‌جویی می‌کند. نگاه دوستم به طبیعت و آرامشی که پسرخردسالش از طبیعت می‌گیرد، انگیزه‌ای می‌شود تا با آزاده آل‌ایوب، مجری باسابقه برنامه کودک و رنگین‌کمان که طبیعت‌گردی را دوست دارد، هم‌صحبت شوم تا از حال خوب در دل طبیعت بگوید و این‌که چگونه باید بچه‌ها را با طبیعت آشتی بدهیم.
 طبیعت‌گردی پیچیده نیست
آل‌ایوب می‌گوید: همین اول بگویم، منظورم از طبیعت‌گردی، پیچیده‌کردن قضیه و این‌که بنشینی و فکر کنی که خب الان کجا بروم و با کی بروم و با چه بروم، نیست. اگر نگاهت به طبیعت، نگاه زنده و پویایی باشد، اگر از پنجره خانه‌ات به درخت توی حیاط نگاه کنی، اگر از خانه بیرون بیایی و دستی به تنه درخت بکشی و اگر پیاده‌روی روزانه را در برنامه‌هایت قرار دهی و راهی پیدا کنی که به جای عبور از خیابان‌های خشک و خالی، بخشی از مسیرت را از یک پارک سرسبز بروی یا از خیابان و بلواری که درخت زیاد دارد، یعنی با طبیعت و احساس خوبی که از آن می‌گیری، ارتباط برقرار کرده‌ای. همین که با باغچه خانه آب بدهی و با گل و گیاهان شهر، کوچه و خانه مهربان باشی، یعنی می‌دانی طبیعت به ازای انرژی‌ای که به آن می‌دهی به تو انرژی می‌دهد و حالت را خوب می‌کند. من سیزده چهارده سال برای اجرای برنامه به صداوسیما و تپه صبا می‌رفتم. در این تپه، طبیعت زودتر از شهر، رنگ ماه و فصل را به خود می‌گیرد، همه سال‌هایی که صبح‌ها برای اجرای برنامه به تپه صبا می‌رفتم با طبیعت و درختان این تپه ارتباط نزدیکی پیدا کردم. یک درخت بیدمجنون بود که با آن رفیق شده بودم. با این درخت صحبت می‌کردم و از آن می‌خواستم برایم دعا کند. همکارانم مسخره‌ام می‌کردند اما برایم مهم نبود. من باور دارم طبیعت احساس ما را درک می‌کند و به آن جواب می‌دهد.
 از باغبان‌ها بیاموزیم
من از باغبان‌ها ارتباط با گیاهان و درختان را آموختم. باغبانی به من گفت: وقتی زیر درخت سرسبز که به بار نشسته است، می‌ایستی یا می‌نشینی، دستت را روی تنه‌اش بگذار و با آن صحبت کن. به درخت مهربانی بده و از او بخواه برایت دعا کند. وقتی با درخت مهربان باشی و با آن ارتباط برقرار کنی، وقتی دعا می‌کنی، همه برگ‌ها و میوه‌های درخت برای اجابت دعایت آمین می‌گویند. من همه این حرف‌ها را باور می‌کنم چون باورم این است طبیعت زنده است، طبیعت باشعور است و طبیعت می‌فهمد ما با آن چگونه رفتاری داریم و رفتار و گفتار ما را پاسخ می‌دهد. وقتی با طبیعت مهربان باشی، آن هم با تو مهربان است و راه زندگی‌ات را هموار می‌کند. اگر باور کنی ریشه در طبیعت هوشمند داری، با طبیعت دوست می‌شوی و از آن فاصله نمی‌گیری و به طبیعت آسیب نمی‌زنی. اگر زیاد به دل طبیعت بروی و درکش کنی به مرور زبان آن را می‌فهمی و در این همراهی انرژی و حال خوبی که طبیعت به تو می‌دهد را درک می‌کنی. باغبانی به من گفت: درخت را وقتی هرس کن که کاملا در خواب زمستانی فرو رفته بود، چون اگر بیدار باشد اگر شاخه‌اش را ببری به‌شدت دردش می‌آید. اگر برگش را بکنی دردش می‌آید. وقتی زبان گیاهان را بفهمی و درکشان کنی، دیگر به آنها آسیب نمی‌زنی.
 مهربانی طبیعت، مسری است
وقتی در پارکی که پر از درخت و گیاه و سبزه است راه بروی، اگر نگاهت تیز باشد و بدانی که آمده‌ای تا چیزی به درونت اضافه کنی، یکباره این طبیعت محدود و کوچک حیاتی تازه می‌گیرد و به چشم تو می‌نشیند. طبیعت پر است از حشرات ریزی که شاید در نگاه اول به چشم نیایند. پر است از پرنده. اگر به طبیعت‌های پهناورتری مثل خارج شهر بروی تنوع گیاهی و جانوری بیشتر می‌شود. همه در جنب و جوش و زندگی هستند، بدون این که به پیرامون خود آسیب بزنند یا خشونت داشته باشند. آنها با رعایت همه قوانین متعادل بقا به زیست خود ادامه می‌دهند در آرامش کامل. برای همین است که اگر با چشم باز، ذهن هوشیار و قلب گشوده به طبیعت بروی، آرامش را دریافت می‌کنی و مهربانی را. از برزخ تیز و تند زندگی ماشینی و شهری بیرون می‌آیی و کلی حالت خوب می‌شود و اگر بلد باشی، این حال خوب را با خود همراه می‌کنی و ذخیره نگه می‌داری برای روزها و شب‌هایت که به زندگی عادی مشغول هستی. سفر با طبیعت‌گردی فرق دارد، سفر برنامه‌ریزی، پول، وسیله نقلیه، محل اقامت، وقت آزاد چند روزه، همراه و... می‌خواهد اما طبیعت‌گردی هیچ‌کدام از اینها را نمی‌خواهد. حتی اگر یک‌ساعت وقت آزاد داشته باشی می‌توانی به دل طبیعت بروی و کلی حالت خوب شود. همراه و رفیق اگر بود که چه بهتر، نبود، مشکلی پیش نمی‌آید که مثلا نصف روز به کوه بروی. طبیعت‌گردی، امتیازی است که در اختیار همه ماست و می‌توانیم آن را به برنامه روزانه یا هفتگی خود تبدیل کنیم، البته اگر موانع ذهنی اجازه دهند چون راستش را بخواهید ما آدم‌ها مدام دنبال بهانه می‌گردیم که زندگی کردن را به فردا موکول کنیم و شاید این فردا هرگز نیاید.  پس از همین امروز می‌توان درباره طبیعت‌گردی مطالعه کرد، ذهن را آماده کرد و از همین امروز مثلا پابرهنه روی زمین یک پارک سرسبز قدم زد و گذاشت جسم و روحت با طبیعت هوشیار و هوشمند ارتباط برقرار کند.



به بچه‌ها، همراهی با طبیعت را یاد بدهیم
بچه‌ها به ما نگاه می‌کنند و یاد می‌گیرند. اگر گاهی، روزی، هفته‌ای یکبار آنها را از روی کاناپه، تخت، تشک و مبل بلند کنیم، از آنها بخواهیم موبایل و تبلت را در خانه بگذارند و آنها را به طبیعت ببریم و به بچه‌ها یاد بدهیم همه توجه‌شان را به طبیعت بدهند و حیوانات ریز و بزرگ را ببینند، گیاهان و درختان را حس کنند، خاک را درک کنند و... حتما حال بچه‌هایمان بهتر می‌شود. ما بچه‌ها را به طبیعت می‌بریم اما همه فکرمان این است که در این فضای باز و پر از زندگی چه بپزیم. بچه‌ها به طبیعت می‌روند اما گوشی و تبلت همراه دارند و باز هم مشغول بازی‌های آنلاین و موبایلی می‌شوند. فقط مکان‌شان تغییر کرده و از خانه به پارک یا دشت یا کوه آمده‌اند. اما اگر یاد بگیریم به طبیعت آمده‌ایم تا شور زندگی در ما زنده شود، آن‌وقت است که کارهای تکراری را کنار می‌گذاریم، از طبیعت می‌آموزیم چگونه با آرامش زندگی کنیم و چگونه آنقدر انرژی و خلاقیت داشته باشیم که از پس مشکلات برآییم. اگر درست به طبیعت نگاه کنیم متوجه حرکت خلاقانه و مداوم آن می‌شویم که چگونه از پس هر مشکلی برمی‌آید و به روند رو به رشد خود ادامه می‌دهد. یاد بگیریم طبیعت مانند زیارتگاهی است که وقتی به آن وارد می‌شوی باید هر زمزمه منفی و فکر و رفتار اضافه را از خود دور کنی تا به آفریدگارت وصل شوی و او بهت راه را نشان دهد تا بهتر و مفیدتر زندگی کنی.