گزارش میدانی خبرنگار جامجم از وضعیت توزیع گوشتوارداتی در یكی از میادین میوه و ترهبار شهر تهران
صف داغ گوشت یخی
زیر پوست همین تهران دهمیلیون نفری، درست وقتی خیلیها صبح علیالطلوع، لباس میپوشند تا یك روز كاری جدید را شروع كنند، بعضیها هم شال و كلاه میكنند و راه میافتند تا زودتر از بقیه به صف گوشت برسند! حكایت آدمهایی كه امروز اینجا مقابل در بزرگ و سفید رنگ سالن شماره 2 میدان میوه و ترهبار جلال آلاحمد صف كشیدهاند هم همین است؛ مردمی كه آمدهاند گوشت قرمز بخرند!
ساعت كمی از 7 و30 دقیقه صبح گذشته، در بزرگ سالن هنوز باز نشده، اما مردم پشت همین در فلزی بزرگ این پاآنپا میكنند و تازهواردها را به سمت زن میانسالی راهنمایی میكنند كه انگار از بقیه زودتر رسیده و مسؤول نوبتدهی به مردم شده؛ روی تكه كاغذ سفیدی كه توی دست زن با خودكار آبی ستون كشی شده، حالا نوبت به عدد 59 رسیده و این یعنی 59 نفر تا این لحظه برای خرید گوشت اسم نوشتهاند، پس عجیب نیست بین این زنها و مردهای توی صف، بحث گوشت از بقیه بحثها داغتر باشد.
فصل مشترك بحثها، اما یك چیز است؛ كیفیت گوشت منجمد كه هنوز برای خیلیها سؤال است. مثل زن جوانی كه تازه وارد است و بقیه را خطاب قرار میدهد و میپرسد: «تا حالا گوشت یخی گرفتید؟ خوب است؟» جوابها اما یكی نیست، یك نفر شانهای بالا میاندازد و با یك «ای...» كشدار نشان میدهد كه علاقهای به ادامه بحث ندارد. یكی از زنها كه ظاهرش به خانهدارها میخورد، اما یك راهحل دارد: گوشت یخی توی خورش خوب نمیشود فقط چرخش كن. اگر توانستی با گوشتهای دیگرت قاطیكن و چرخكن مزهاش بهتر میشود.
مرد مسنی كه شاهد بحث آنهاست، میگوید: «چه فرقی میكند، گوشت گوشت است! » و بعد ادامه میدهد:« اگر خوب نبود كه اینقدر برای خریدش صف نمیبستند، گوشتی خوب است كه قیمتش اندازه جیب مردم باشد، نه آن گوشتهای 80 و 100هزارتومانی توی قصابیها!»
مرد، بازنشسته است با ماهی یك میلیون و 700 هزارتومان حقوق و میگوید كه ساعت 6و 15دقیقه صبح از خانهاش در حوالی خیابان فلاح راه افتاده تا برسد اینجا؛ چرایش را كه میپرسیم، میگوید: «توی محله خودمان باید برویم ترهبار بروجردی جوادیه، اما آنجا شناس هستیم، توی صف ده تا آشنا میبینیم، اینجا غریب هستیم بهتر است.»
دلالها همه جا هستند
عقربههای ساعت به 8 كه نزدیك میشود، جنب و جوش مردم پشت در هم بیشتر میشود و همه از همدیگر میخواهند نوبت را رعایت كنند.
بالا رفتن در كركرهای سفیدرنگ سالن شماره 2، مساوی است با هجوم مردم از زیر در به داخل ترهبار و عجله برای رسیدن جلوی در غرفههایی كه مسؤول پخش گوشتند؛ مسؤولیتی كه به دو غرفه سمت چپ بازار داده شده؛ غرفههایی كه فعلا گوشت گوسفندی گرم البته از نوع وارداتی پخش میكنند؛ گوشتی ارزانتر از بازار و گرانتر از گوشت گوساله منجمد كه باز هم برای خودش مشتری دارد؛ آنقدر كه بعضیها چندبار چند بار توی صف بایستند و صدای غرفهدارها با دیدنشان بلند شود كه به شما دیگر گوشت نمیفروشیم، اگر اعتراضی دارید بروید دفتر مدیریت.
مخاطب آنها، یك زن سالمند و سه پسر جوانی هستند كه غرفهدار میگوید همگی اهل یك خانوادهاند و كارشان این است كه هر روز چند بار برای خرید گوشت گوسفندی وارداتی مراجعه كنند!
سروصدای آنها توجه بقیه مردم را هم جلب میكند، پسرها اما میگویند كه ما برای خودمان گوشت میخریم پولش را میدهیم. چه كار دارید چند كیلو میبریم؟! غرفهدار اما روی حرفش ایستاده و میگوید كه این گوشت باید بقیه هم برسد و قرار نیست آنها چند كیلو چند كیلو ببرند. بعد هم میگوید: «آخرش كاری میكنید كه این را هم با كارت ملی پخش كنند.»
كسی نمیداند این چهار نفر، این همه گوشت را برای چه میخرند؟! خودشان هم چیزی نمیگویند.
ردشان اما ما را به یك پراید سفیدرنگ میرساند كه داخل محوطه میدان میوه و ترهبار و نزدیك در شمالی سالن پارك شده، زن كیسههای گوشت را داخل صندوق عقب میگذارد و روی صندلی عقب مینشیند، پسرهای جوان هم همینطور، آنها اما تكیه میدهند به پرایدشان. نه تمایلی به مصاحبه دارند و نه خیال رفتن، همانطور دست به سینه، تكیه دادهاند به ماشینشان.
غرفهدار اما میگوید آنها گوشت را برای فروش خریدهاند! كجا و چطورش را كه میپرسیم، میگوید: برای رستورانها، قصابیها، بالاخره گوشتشان بیمشتری نمیماند و این یعنی پای دلالجماعت به صف گوشت هم باز شده و آنها، داخل یك رستوران یا یك قصابی نشستهاند و منتظرند گوشتهای تنظیم بازاری شده را هشت تا ده هزارتومان گرانتر بخرند و جیبشان را از قِبل این اتفاق پر كنند.
گلایههای مردم همیشه منتظر
حالا ساعت نزدیك 9 شده و مردمی كه دنبال گوشت 29هزارتومانی هستند، كمكم بیحوصله! آنقدر كه یك نفرشان با صدای بلند بگوید: آقا بگو گوشتها را زودتر پخش كنند، ما یك ساعت مرخصی ساعتی گرفتیم، الان یك ساعت و نیم است كه توی صفیم!
ادامه حرفهای او را یكی دیگر از مردهای در صف میگیرد، مردی كه وقتی میفهمد خبرنگار هستیم میگوید: الان این پنجمین ماهی است كه من گوشت یخی میخرم. مجبورم، چاره ندارم، وسعم نمیرسد از قصابی گوشت بگیرم.
گلایه او، سر درددل بقیه آدمهای در صف را هم باز میكند، آنقدر كه بگویند: خانم خبرنگار! بنویس كاش نمایندههای مجلس ما یك روز میآمدند اینجا از نزدیك این صفها را میدیدند، مردم را میدیدند، امان از بدبختی مردم! اصلا این دولت از مردمش خبر ندارد. باید كارت ملی بیاوریم گوشت بگیریم. مگر زمان جنگ است؟!
حرف جنگ كه میآید یكی دیگر از سالمندان در صف میگوید: وا... زمان جنگ هم گوشت منجمد میآمد، اما ما نمیخریدیم، میگفتند این گوشتها برای كود استفاده میشود، اصلا مصرف خوراكی نداشتند، اما حالا مجبوریم، عیالواریم از كجا بیاوریم گوشت هشتاد و چند هزارتومانی بخوریم؟!
در گیرودار این گلایهها بالاخره عقربههای ساعت از 9 و 10دقیقه میگذرد و كار پخش یك تن گوشت منجمد 29هزارتومانی برزیلی در این غرفه آغاز میشود؛ این دفعه اما ابتدای ورودی غرفه، روی یك میز فلزی، بساط لپتاپ و مودم و دستگاه باركدخوان به پا شده. مسؤول غرفه این دفعه پشت این میز نشسته و با دستگاه باركدخوان، كارت ملی افرادی را كه میخواهند گوشت منجمد بخرند چك میكند و روی لپتاپ مشخص میشود این فرد در یك ماه گذشته از گوشت منجمد تنظیم بازاری استفاده كرده یا نه؟! هركسی كه كارت ملیاش از خرید گوشت پاك باشد، با یك برگه تراكنش آبیرنگ راهی داخل مغازه میشود تا دوبسته گوشت یخی نصیبش شود؛ بستههایی كه به طور میانگین پنج كیلو وزن دارند.
صف سریع جلو میرود، این وسط اما بعضیها به در بسته میخورند، دستگاه باركد خوان تاریخ آخرین باری كه آنها از گوشت یخی استفاده كردهاند، را اعلام میكند و به این ترتیب مشخص میشود آنها در بازه زمانی كمتر از یك ماه برای خرید مجدد مراجعه كردهاند و طبق قانون این تخلف است و گوشت شامل حالشان نمیشود.
بهجز آنها، هركسی كه كارت ملی ای غیر از كارت خودش را هم ارائه بدهد، باز دستش از خرید گوشت كوتاه میماند! حتی اگر مثل زنی كه میگوید شوهرش سكته كرده و خانهنشین است، كارت ملی او را آورده باشد، یا زن مسن دیگری كه با كارت ملی دختر جوانش آمده و میگوید دخترش تازه زایمان كرده و خودش نمیتواند برای خرید گوشت بیاید.
قفسههای غرفه اما در این فاصله، كمكم از گوشتهای 29هزارتومانی خالی میشود، گوشتهایی با یك برچسب مشكی باركددار، كه به تاریخ 25/9/2018 یعنی چهارماه و سه روز پیش مهر خوردهاند و حالا خیلیها برای خریدشان سرودست میشكنند؛ گوشتهایی كه بازار توزیعشان در سرمای این روزهای زمستان 97، داغ داغ است.
ساعت كمی از 7 و30 دقیقه صبح گذشته، در بزرگ سالن هنوز باز نشده، اما مردم پشت همین در فلزی بزرگ این پاآنپا میكنند و تازهواردها را به سمت زن میانسالی راهنمایی میكنند كه انگار از بقیه زودتر رسیده و مسؤول نوبتدهی به مردم شده؛ روی تكه كاغذ سفیدی كه توی دست زن با خودكار آبی ستون كشی شده، حالا نوبت به عدد 59 رسیده و این یعنی 59 نفر تا این لحظه برای خرید گوشت اسم نوشتهاند، پس عجیب نیست بین این زنها و مردهای توی صف، بحث گوشت از بقیه بحثها داغتر باشد.
فصل مشترك بحثها، اما یك چیز است؛ كیفیت گوشت منجمد كه هنوز برای خیلیها سؤال است. مثل زن جوانی كه تازه وارد است و بقیه را خطاب قرار میدهد و میپرسد: «تا حالا گوشت یخی گرفتید؟ خوب است؟» جوابها اما یكی نیست، یك نفر شانهای بالا میاندازد و با یك «ای...» كشدار نشان میدهد كه علاقهای به ادامه بحث ندارد. یكی از زنها كه ظاهرش به خانهدارها میخورد، اما یك راهحل دارد: گوشت یخی توی خورش خوب نمیشود فقط چرخش كن. اگر توانستی با گوشتهای دیگرت قاطیكن و چرخكن مزهاش بهتر میشود.
مرد مسنی كه شاهد بحث آنهاست، میگوید: «چه فرقی میكند، گوشت گوشت است! » و بعد ادامه میدهد:« اگر خوب نبود كه اینقدر برای خریدش صف نمیبستند، گوشتی خوب است كه قیمتش اندازه جیب مردم باشد، نه آن گوشتهای 80 و 100هزارتومانی توی قصابیها!»
مرد، بازنشسته است با ماهی یك میلیون و 700 هزارتومان حقوق و میگوید كه ساعت 6و 15دقیقه صبح از خانهاش در حوالی خیابان فلاح راه افتاده تا برسد اینجا؛ چرایش را كه میپرسیم، میگوید: «توی محله خودمان باید برویم ترهبار بروجردی جوادیه، اما آنجا شناس هستیم، توی صف ده تا آشنا میبینیم، اینجا غریب هستیم بهتر است.»
دلالها همه جا هستند
عقربههای ساعت به 8 كه نزدیك میشود، جنب و جوش مردم پشت در هم بیشتر میشود و همه از همدیگر میخواهند نوبت را رعایت كنند.
بالا رفتن در كركرهای سفیدرنگ سالن شماره 2، مساوی است با هجوم مردم از زیر در به داخل ترهبار و عجله برای رسیدن جلوی در غرفههایی كه مسؤول پخش گوشتند؛ مسؤولیتی كه به دو غرفه سمت چپ بازار داده شده؛ غرفههایی كه فعلا گوشت گوسفندی گرم البته از نوع وارداتی پخش میكنند؛ گوشتی ارزانتر از بازار و گرانتر از گوشت گوساله منجمد كه باز هم برای خودش مشتری دارد؛ آنقدر كه بعضیها چندبار چند بار توی صف بایستند و صدای غرفهدارها با دیدنشان بلند شود كه به شما دیگر گوشت نمیفروشیم، اگر اعتراضی دارید بروید دفتر مدیریت.
مخاطب آنها، یك زن سالمند و سه پسر جوانی هستند كه غرفهدار میگوید همگی اهل یك خانوادهاند و كارشان این است كه هر روز چند بار برای خرید گوشت گوسفندی وارداتی مراجعه كنند!
سروصدای آنها توجه بقیه مردم را هم جلب میكند، پسرها اما میگویند كه ما برای خودمان گوشت میخریم پولش را میدهیم. چه كار دارید چند كیلو میبریم؟! غرفهدار اما روی حرفش ایستاده و میگوید كه این گوشت باید بقیه هم برسد و قرار نیست آنها چند كیلو چند كیلو ببرند. بعد هم میگوید: «آخرش كاری میكنید كه این را هم با كارت ملی پخش كنند.»
كسی نمیداند این چهار نفر، این همه گوشت را برای چه میخرند؟! خودشان هم چیزی نمیگویند.
ردشان اما ما را به یك پراید سفیدرنگ میرساند كه داخل محوطه میدان میوه و ترهبار و نزدیك در شمالی سالن پارك شده، زن كیسههای گوشت را داخل صندوق عقب میگذارد و روی صندلی عقب مینشیند، پسرهای جوان هم همینطور، آنها اما تكیه میدهند به پرایدشان. نه تمایلی به مصاحبه دارند و نه خیال رفتن، همانطور دست به سینه، تكیه دادهاند به ماشینشان.
غرفهدار اما میگوید آنها گوشت را برای فروش خریدهاند! كجا و چطورش را كه میپرسیم، میگوید: برای رستورانها، قصابیها، بالاخره گوشتشان بیمشتری نمیماند و این یعنی پای دلالجماعت به صف گوشت هم باز شده و آنها، داخل یك رستوران یا یك قصابی نشستهاند و منتظرند گوشتهای تنظیم بازاری شده را هشت تا ده هزارتومان گرانتر بخرند و جیبشان را از قِبل این اتفاق پر كنند.
گلایههای مردم همیشه منتظر
حالا ساعت نزدیك 9 شده و مردمی كه دنبال گوشت 29هزارتومانی هستند، كمكم بیحوصله! آنقدر كه یك نفرشان با صدای بلند بگوید: آقا بگو گوشتها را زودتر پخش كنند، ما یك ساعت مرخصی ساعتی گرفتیم، الان یك ساعت و نیم است كه توی صفیم!
ادامه حرفهای او را یكی دیگر از مردهای در صف میگیرد، مردی كه وقتی میفهمد خبرنگار هستیم میگوید: الان این پنجمین ماهی است كه من گوشت یخی میخرم. مجبورم، چاره ندارم، وسعم نمیرسد از قصابی گوشت بگیرم.
گلایه او، سر درددل بقیه آدمهای در صف را هم باز میكند، آنقدر كه بگویند: خانم خبرنگار! بنویس كاش نمایندههای مجلس ما یك روز میآمدند اینجا از نزدیك این صفها را میدیدند، مردم را میدیدند، امان از بدبختی مردم! اصلا این دولت از مردمش خبر ندارد. باید كارت ملی بیاوریم گوشت بگیریم. مگر زمان جنگ است؟!
حرف جنگ كه میآید یكی دیگر از سالمندان در صف میگوید: وا... زمان جنگ هم گوشت منجمد میآمد، اما ما نمیخریدیم، میگفتند این گوشتها برای كود استفاده میشود، اصلا مصرف خوراكی نداشتند، اما حالا مجبوریم، عیالواریم از كجا بیاوریم گوشت هشتاد و چند هزارتومانی بخوریم؟!
در گیرودار این گلایهها بالاخره عقربههای ساعت از 9 و 10دقیقه میگذرد و كار پخش یك تن گوشت منجمد 29هزارتومانی برزیلی در این غرفه آغاز میشود؛ این دفعه اما ابتدای ورودی غرفه، روی یك میز فلزی، بساط لپتاپ و مودم و دستگاه باركدخوان به پا شده. مسؤول غرفه این دفعه پشت این میز نشسته و با دستگاه باركدخوان، كارت ملی افرادی را كه میخواهند گوشت منجمد بخرند چك میكند و روی لپتاپ مشخص میشود این فرد در یك ماه گذشته از گوشت منجمد تنظیم بازاری استفاده كرده یا نه؟! هركسی كه كارت ملیاش از خرید گوشت پاك باشد، با یك برگه تراكنش آبیرنگ راهی داخل مغازه میشود تا دوبسته گوشت یخی نصیبش شود؛ بستههایی كه به طور میانگین پنج كیلو وزن دارند.
صف سریع جلو میرود، این وسط اما بعضیها به در بسته میخورند، دستگاه باركد خوان تاریخ آخرین باری كه آنها از گوشت یخی استفاده كردهاند، را اعلام میكند و به این ترتیب مشخص میشود آنها در بازه زمانی كمتر از یك ماه برای خرید مجدد مراجعه كردهاند و طبق قانون این تخلف است و گوشت شامل حالشان نمیشود.
بهجز آنها، هركسی كه كارت ملی ای غیر از كارت خودش را هم ارائه بدهد، باز دستش از خرید گوشت كوتاه میماند! حتی اگر مثل زنی كه میگوید شوهرش سكته كرده و خانهنشین است، كارت ملی او را آورده باشد، یا زن مسن دیگری كه با كارت ملی دختر جوانش آمده و میگوید دخترش تازه زایمان كرده و خودش نمیتواند برای خرید گوشت بیاید.
قفسههای غرفه اما در این فاصله، كمكم از گوشتهای 29هزارتومانی خالی میشود، گوشتهایی با یك برچسب مشكی باركددار، كه به تاریخ 25/9/2018 یعنی چهارماه و سه روز پیش مهر خوردهاند و حالا خیلیها برای خریدشان سرودست میشكنند؛ گوشتهایی كه بازار توزیعشان در سرمای این روزهای زمستان 97، داغ داغ است.
تیتر خبرها
-
دستورالعمل «نظارت و پیگیری حقوق عامه» ابلاغ شد
-
صف داغ گوشت یخی
-
اخذ عوارض طرح ترافیك جدی شد
-
احیای تالابها با 600 میلیارد ریال اعتبار
-
نقش48 دستگاه در احیای روستاها
-
تدوین راهنمای بالینی بومی برای سرطانهای شایع
-
500 میلیارد ریال برای روستاهای هدف گردشگری
-
انجام ۶۴۳۱ پیوند عضو در كشور
-
سالانه ۲۲۰ هزار نفر به جمعیت تهران اضافه میشود
-
مردودی 62درصد از خودروهای نو شماره در معاینه فنی برتر
-
آخرین فرصت برای پذیرش دانشجو براساس سوابق تحصیلی
-
اول گوشت استرالیایی، بعد برزیلی!