مصدق هم معتقد به حذف رزم‌آرا  بود

همزمان با سالروز اعدام رزم‌آرا با برادر خلیل طهماسبی به گفت‌وگو نشسته‌ایم

مصدق هم معتقد به حذف رزم‌آرا بود

16 اسفند تداعی‌گر خاطره اعدام تیمسار حاجیعلی رزم‌آراست. اقدامی كه در دوره خود، مورد حمایت قاطع تمام نیروها از ملی تا مذهبی وحتی چپ‌ها قرار گرفت و جملگی آن را گامی بلند در طریق استیفای حقوق ملت ایران قلمداد می‌كردند. اینك در شصت و هشتمین سالروز این رویداد تاریخی و در روایت حاشیه و متن آن با جناب علی طهماسبی برادر شهید خلیل طهماسبی گفت و شنودی انجام داده‌ایم كه نتیجه آن را پیش رو دارید.

 به عنوان نخستین پرسش، از فضای خانوادگی و محیطی كه در آن نشو و نما یافتید، برایمان بگویید.
من خانواده مذهبی و متعادلی داشتم و پدر و مادرم به هیچ‌وجه قشری نبودند و هر دو بسیار روشن و خوشفكر بودند.
 به این نكته هم اشاره كنید كه بالاخره شما طهماسبی هستید یا طهماسبیان؟
فامیلی اصلی ما طهماسبیان است، ولی بعد از این‌كه برادرم خلیل، رزم‌آرا را زد، شناسنامه و تمام اسناد و مداركی را كه هویت او را نشان می‌داد، از بین برد! وقتی هم دستگیرش كردند، ابتدا خود را عبدا... موحد رستگار معرفی كرد، ولی بعدها گفت: خلیل طهماسبی هستم... و طهماسبی به عنوان نام خانوادگی او جا افتاد و روزنامه‌ها هم نام خانوادگی او را به همین شكل نوشتند.
 چند سال از برادرتان كوچك‌تر هستید؟
ده سال. خلیل متولد سال 1302 بود و من متولد سال 1312 هستم.
 از كی با تفكرات فداییان اسلام آشنا شدید؟
از دوره دبیرستان. من هوادار آنها بودم.
 چرا؟
چون می‌دیدم دلسوز مردم و نگران زیر پا گذاشته شدن احكام اسلامی هستند. تفكراتشان قوی بود و واقعا از رفتارهای خلاف شرع زجر می‌كشیدند. برای من كه در خانواده‌ای مذهبی بزرگ شده بودم، این نوع گرایش‌ها بسیار جذاب بود.
 گرایش‌های مذهبی شهید طهماسبی به چه شكل‌هایی بروز می‌کرد؟
خلیل از همان دوران بچگی، علاقه زیادی به رفتن به مسجد و هیات‌های مذهبی داشت. من بعدها كه بزرگ‌تر شدم، همراهش می‌رفتم. ما در امامزاده یحیی خیابان ری منزل داشتیم. در آنجا مسجدی بود كه آیت‌ا... سرخه‌ای در آن منبر می‌رفت و یادم هست خیلی خوب تاریخ می‌گفت. من و سه برادرم از جمله خلیل، به ایشان خیلی علاقه داشتیم. خلیل خیلی به منبرهای او علاقه داشت و همه را می‌رفت.
 از نظر شما، چه ویژگی‌هایی در برادرتان برجسته‌تر بود؟
خلیل آدم بسیار با اخلاصی بود. خدا وكیلی در تمام عمرش یك ذره ناخالصی در وجودش ندیدم. همه ما از همان كودكی دوست داشتیم به مردم كمك كنیم و الحمدلله این ویژگی دستگیری از ضعفا در همه ما هست، اما در خلیل خیلی قوی بود. او مراقب بود در محل كسی گردن‌كلفتی نكند و به بقیه زور نگوید و حق كسی را نخورد. آن روزها تهران به چهار منطقه تقسیم شده بود. محله عودلاجان كه شناسنامه خلیل از آنجا صادر شده بود. محله اطراف پارك شهر و سنگلج. محله چاله‌میدان كه پاتوق اراذل و اوباش بود و محله ما یعنی امامزاده یحیی كه پایین‌تر از چاله میدان قرار داشت. خلیل به دلیل وضعیت نامناسب چاله‌میدان، نسبت به بچه‌ها و جوان‌های محله خود احساس مسؤولیت بیشتری می‌كرد و تا جایی كه دستش می‌رسید، اجازه نمی‌داد كسی به مردم محل تعرض و آنها را اذیت كند.
 شما در مورد او جایی كم نگذاشتید؟
ان‌شاءا... كه نگذاشته باشم! من سال 39 كه از دانشكده الهیات فارغ‌التحصیل شدم و به دادگستری رفتم، نهایت سعی خود را كردم كه قداست نام خلیل را رعایت كنم. بعد از انقلاب با حكم دكتر مبشری، معاون اداره شوراهای داوری در دادگستری شدم كه در آن آمده بود با آقای هادوی، دادستان كل انقلاب همكاری كنم و من به زندان قصر رفتم و هویدا را تحویل ما دادند.ما در آنجا برای خودمان كدخدایی بودیم، اما خدا را گواه می‌گیرم از همان روزها، مدام به خودم گوشزد می‌كردم «تو برادر خلیل طهماسبی هستی، تلاش كن خود را جای متهم قرار بدهی و وضع او را درك كنی. با مردم مهربان باش، همان‌طور كه خلیل بود و بر اساس دستورات دینت عمل كن، همان‌طور كه خلیل عمل می‌كرد». بعد از پنج‌سال از زمان آقای خلخالی تا آقای زرگر، بازپرس مواد مخدر بودم و در تمام لحظات از یاد نمی‌بردم برادر چه مردی هستم.
 نقطه عطف زندگی شهید خلیل طهماسبی، اعدام رزم‌آراست كه مسیر ملی شدن صنعت نفت را هموار كرد. پیش از آن‌كه به چند و چون ماجرا بپردازید، لطفا به شبهه‌ای كه آقای تركمان در كتابش مطرح كرده است كه: خلیل كه به سربازی نرفته بود و لذا چگونه می‌توانست با سلاح تیراندازی كند، پاسخ بدهید؟
آقای تركمان آدم خوبی است، ولی در كتابش در شرح زندگی خلیل، اشتباهات زیادی دارد. یكی از آنها همین ماجرای سربازی نرفتن خلیل است، درحالی كه خلیل در سال 1320 به سربازی رفت. از این گذشته برای یاد گرفتن تیراندازی، تنها راه رفتن به سربازی نبود. مگر همه آنهایی كه بلد بودند در دوره سربازی یاد گرفتند؟ آقای معتضد هم قبلا در برنامه‌‌ای تلویزیونی به اسم «پل گذشته» در مورد تاریخ گذشته، یا مسائل را خوب نمی‌دانست یا درست قضاوت نمی‌كرد، از جمله تاریخ نهضت ملی نفت كه همه چیز را به دكتر مصدق نسبت می‌داد، در حالی كه من شك ندارم نقش اصلی را آیت‌ا... كاشانی ایفا كرد. البته ایشان انصافا در این برنامه، شائبه‌ای را كه آقای تركمان مطرح كرده است كه: خلیل طهماسبی، رزم‌آرا را نكشته، بلكه محافظ رزم‌آرا كشته است، كلا رد كرد و ضمن اقامه دلایل مختلف، به دفاعیات خود خلیل استناد كرد كه در طول محاكمات، حتی یك لحظه هم از حرف خودش برنگشت و گفت رزم‌آرا را من كشتم، چون به ملتی كه از آنها ارتزاق می‌كرد توهین می‌كرد و می‌گفت: این ملت عرضه درست كردن یك لولهنگ را هم ندارد چه رسد به اداره صنعت نفت!... و به‌جای این‌كه خادم ملت باشد، نوكر انگلستان بود.

 ملاقات خلیل با آیت‌ا... كاشانی و آن عكس معروفی كه ایشان دستش را روی سر خلیل گذاشته است برای آیت‌ا... كاشانی اسباب دردسرهای فراوانی شد، در حالی كه خلیل به ملاقات دكتر مصدق هم رفت و احتمالا با او عكس هم گرفت، ولی آن عكس‌ها هیچ‌وقت چاپ نشدند. چرا؟
دكتر مصدق آدم خوبی بود و به مملكت خیلی هم خدمت كرد، اما او یك مرد سیاسی و حواسش جمع بعضی چیزها بود. برای همین عكس‌هایی كه با برادرم داشت، هیچ‌وقت منتشر نشدند. برادرم با دكتر مصدق اختلاف سلیقه داشت، ولی حتی خود دكتر مصدق هم معتقد بود كه باید رزم‌آرا را از سر راه برداشت. صورتجلسه‌های آن روزهای مجلس را بخوانید. در آنجا دكتر مصدق خطاب به رزم‌آرا می‌گوید: من خودم تو را می‌كشم!یعنی خیانت‌های رزم‌آرا تا این حد آشكار و اثبات شده بود.هیچ‌یك از رجال سیاسی در این قضیه شكی نداشتند. آیت‌ا... كاشانی گفته بود: «بی‌غیرت‌ها! این مردك را از بین ببرید تا حكومت بیفتد به دست مسلمان‌ها و احكام اسلام اجرا شود».
 فداییان اسلام هم به همین امید این كار را كردند؟
همین‌طور است. بعد هم كه رزم‌آرا را از سر راه برداشتند، از دكتر مصدق پرسیدند: پس چه شد وعده‌هایی كه دادید؟ چرا به قولی كه دادید عمل نمی‌كنید؟
 جواب دكتر مصدق چه بود؟
گفته بود: این‌جور مسائل به من مربوط نیستند. بروید از آیت‌ا... كاشانی بپرسید!
 و جواب آیت‌ا... كاشانی؟
ایشان می‌گفت: حق با شماست، ولی الان زمان مناسبی برای این كار نیست. اول باید دست انگلیس را از این مملكت كوتاه كرد.
 بعد هم كه دولت شهید نواب را دستگیر و زندانی كرد...
خلیل از زندان كه آزاد شد، رفت پیش دكتر مصدق و گفت: رهبر ما را آزاد كنید. مصدق هم گفته بود: اگر حاضر است در مسجد بنشیند و نمازش را بخواند و موعظه كند، آزادش می‌كنیم، ولی اگر بنا باشد دوباره بیاید و شلوغ كند، همان جا بماند بهتر است!
 اشاره كردید خلیل طهماسبی فتوای كشتن رزم‌آرا را از مراجع هم گرفته بود. كدام مرجع؟
بعد از آزادی خلیل، همراه او به قم و منزل آیت‌ا... صدر رفتیم. خدا رحمتشان كند. ایشان قد بلندی داشتند. خانه ایشان هم خیلی كوچك بود، به همین دلیل عده‌ای از همراهان ما ناچار شدند بیرون خانه بایستند. من همراه خلیل رفتم داخل. ایشان فرمودند: «اگر من هم یقین داشته باشم كه با كشتن یك نفر وضع مسلمانان بهتر می‌شود، حتما این كار را می‌كردم!» این حرف یك مرجع است و من جرات نمی‌كنم از زبان یك مرجع، حرف خلافی را نقل كنم. ایشان از خلیل به خاطر خدمتی كه به كشور كرده بود، بسیار تجلیل كرد.
مرحوم آسید احمد آقای خمینی هم معتقد بود حضرت امام به شخص نواب و فداییان اسلام علاقه داشتند و حتی درباره آنها به آیت‌ا... بروجردی هم سفارش كرده بودند. قطعا آیت‌ا... بروجردی برای مخالفت با شیوه فداییان دلایل محكمی داشتند. به هر حال رویه‌ها فرق دارند.
 به نظر شما چرا بعد از آزادی خلیل طهماسبی و سپس نواب صفوی، دیگر فعالیت سیاسی بارزی از فداییان اسلام نمی‌بینیم. آیا دلیلش  ترور نافرجام علا بود كه نهایتا به تیرباران و شهادت آنها ختم شد.
دلیلش این بود كه آنها احساس كردند تبدیل به توپ فوتبال شده‌اند و بین آیت‌ا... كاشانی و دكتر مصدق پاس داده می‌شوند! البته تحلیل من این است كه شرایط زمانی واقعا ایجاب نمی‌كرد كه بخواهند تمام احكام اسلام را به‌سرعت اجرا كنند، چون انگلستان كاملا بر صنعت نفت و در نتیجه كل مملكت سلطه داشت و باید همه نیروهای ملی- ‌مذهبی را در جهت قطع دست انگلیس از كشور بسیج می‌كردند و اجرای سریع احكام اسلامی ممكن بود در بین صفوف مبارزین با انگلیس تفرقه ایجاد كند. به هر حال سطح آگاهی مردم هم به اندازه سال 1357 نبود.الان 40 سال از انقلاب اسلامی گذشته و جمهوری اسلامی كاملا تثبیت و مستقر شده، ولی باز هم نمی‌شود برخی از احكام اسلامی را پیاده كرد. به نظرم این توقع بالایی بود. به هر حال فداییان اسلام پژمرده شدند، چون اوضاع به شكلی كه می‌خواستند پیش نرفت.
 به نظر شما زدن حسین علا در آن شرایط خاص درست بود؟
خیر، بسیاری از اعضای فداییان اسلام این اقدام را كاملا نسنجیده می‌دانستند، چون نتیجه‌ای جز نابود كردن سران این گروه نداشت و علا هم نهایتا رفت بغداد و پیمان سنتو را امضا كرد. پیمان بغداد پیمان اسارت‌باری بود، اما زدن علا چیزی را عوض نمی‌كرد، در حالی كه ترورهای قبلی فداییان اسلام، از جمله زدن كسروی، هژیر و رزم‌آرا، تغییرات سیاسی اجتماعی مهمی را به همراه داشت.
 چگونه در جریان ترور علا قرار گرفتید؟
من با سید محمد واحدی خیلی رفیق بودم. یادم هست با رنگ پریده به خانه‌ ما آمد و به خلیل گفت: مظفر ذوالقدر نتوانسته علا را بزند و فقط او را زخمی كرده است! خلیل همان جا متوجه شد چه سرنوشتی در انتظار آنهاست. بعد از این جریان خلیل به من گفت: می‌روی خیابان لرزاده، فلان عطاری و اسلحه را می‌گیری و می‌آوری! پرسیدم: اسلحه را برای چه می‌خواهی؟ گفت: برای این‌كه بروم شاه را بكشم كه مفت نمیرم!
خلیل همان موقعی هم كه رزم‌آرا را زد، حسابش را نكرده بود كه او را آزاد می‌كنند. او رفته بود كه كشته شود، به همین دلیل هم در تمام بازپرسی‌ها تكرار می‌كرد: رزم‌آرا را خودش كشته است! اول بازپرسی هم این شعر را خواند: من نمی‌گویم سمندر باش یا پروانه باش/ هرچه خواهی باش لیك مردانه باش. او با علم و اطلاع این كار را كرد و از پیامدهای آن هم هیچ باكی نداشت.
 برای نجات فداییان اسلام از اعدام چه اقداماتی صورت گرفت؟
در تهران بعضی‌‌ها به این در و آن در زدند، ولی زورشان نمی‌رسید، چون شوهر خواهر رزم‌آرا، گل‌پیرا رئیس ژاندارمری بود و تمام تلاشش را كرد كه اینها اعدام شوند. در آن موقع شاه آبعلی بود و اینها با عجله رفتند و حكم اعدام را به امضای او رساندند.