یادداشتی از حامد عسکری شاعر و نویسنده
دفتر نقاشی دخترت یا مدرك بینالمللیات؟
از بچههای تئاتر خوزستان است. یكی دوبار تهران آمده زیارتش كردهام و یكی دوبار هم اهواز نمك گیرش شدهام و در لشكرآباد (پایتخت فلافل جهان) كاری كردهایم كه مغول با نیشابور نكرد. دیروز پیام دادم و جویای احوالش شدم، حرف زدم و حرف زد. گفتم اهواز كه طوریش نیست. گفت فقط زندهایم و از زندگی خبری نیست. همه مدرسهها شدهاند اردوگاه. التهاب و دلشوره، رمق به جانمان نگذاشته، یك مسیر ده دقیقهای را باید یك ساعت بگردی تا مفری پیدا كنی كه به مقصدت برسی. میگفت: قصه این است كه سیل خانهات را پر از آب میكند كلهات را پر از سؤال، اینكه وقتی میگویند خانهات را خالی كن بین انتخاب اولین دفتر نقاشی دخترت و گواهینامه بینالمللی تئاترت میمانی. راستی كدامیك عزیزتر است؟ اینكه كجا میرویم؟ اصلا رفتن یعنی چه؟
میگفت حكایت و روایت سرزمین ما هم شده حكایت فیل در تاریكی. به قول حاجكاظم آژانس شيشهاي اژدها اژدهای عجیبی بود. سرشو میزدی هفت تا سر دیگه در میآورد. این هم همینه هر كی همون منطقهای رو كه توشه روایت میكنه. یك كوچه كه پاكسازی بشه میگه اهواز به حالت عادی برگشت و یك كوچه كه ویران بشه گزارش میكنه امیدی به بازسازی نیست. خلاصه كه رفیق اهوازی من كه بسیار هم دلتنگ اویم گفت و من شنیدم. برای امروز سوژه دیگری انتخاب كرده بودم كه بنویسم دیدم حق نمك نمیگذارد و حاصل شد همین كه خواندید...
میگفت حكایت و روایت سرزمین ما هم شده حكایت فیل در تاریكی. به قول حاجكاظم آژانس شيشهاي اژدها اژدهای عجیبی بود. سرشو میزدی هفت تا سر دیگه در میآورد. این هم همینه هر كی همون منطقهای رو كه توشه روایت میكنه. یك كوچه كه پاكسازی بشه میگه اهواز به حالت عادی برگشت و یك كوچه كه ویران بشه گزارش میكنه امیدی به بازسازی نیست. خلاصه كه رفیق اهوازی من كه بسیار هم دلتنگ اویم گفت و من شنیدم. برای امروز سوژه دیگری انتخاب كرده بودم كه بنویسم دیدم حق نمك نمیگذارد و حاصل شد همین كه خواندید...