گفتوگو با مهرداد مالعزیزی، طراح پارك آب و آتش درباره معماری و رنگ شهر
دل به دنیا ی رنگ بزنیم
سالها دل طلب جامجم از ما میكرد / وآنچه خود داشت زبیگانه تمنا میكرد
حكایتمان شده، مصداق غزل حافظ كه قرنها پیش سروده.دلمان چیزهایی میخواهد و در حسرت داشتههایی میسوزد كه روزگاری برای خودمان بوده و اجدادمان آنها را طراحی و ساختهاند اما الان ما آنها را نداریم و از این نداشتن اعصابمان بههم ریخته و خُلقمان تنگ شده است. خانههایی كه تا چندین سال قبل محلی بود برای زیستن ایرانیها، حالا شده خانههای بومگردی كه برای جلب گردشگران خارجی از آنها استفاده میشود و آنها كه میآیند و در این خانهها اقامت میكنند و با در و دیوار آنها عكس میگیرند، با تفاخر در شبكههای اجتماعی منتشر میكنند و مینویسند كه ببیند ما كجا بودیم، در سرزمین و خانههایی كه انگار رگ حیات در آنها جریان دارد. خودمان هم همینطور هستیم. عكس گرفتن با خانههای قدیمی كه اجدادمان در آنها زندگی میكردند، شده ثبت خاطرهای فراموش نشدنی و ترس و نگرانی از این كه تا چند سال دیگر آنها را نخواهیم داشت و نابود خواهند شد.
پس دم را غنیمت بدانیم و با دنیای آرامش و صلح و دوستی عكس یادگاری بیندازیم.
معماری و شهر بر ما تاثیر دارند یا انتخاب ماست كه شهر را میسازد؟ چرا شهرها بخصوص شهرهای بزرگ و كلانشهرها روز به روز خالی از رنگ میشود؟ چرا شهرستانیهایی كه برای چند روز به تهران میآیند، دوست دارند خیلی زود به شهر خود برگردند و میگویند تهران شهری خشن است و عصبانی؟
پنهان شدن از نگاه دیگران
با مهرداد مال عزیزی، معمار و كارشناس شهری همصحبت میشوم و از او میپرسم چرا در شهرهایمان رنگ نیست؟ چرا دیگر مردم حتی درِ حیاطهایشان را آبی و سبز نمیكنند؟ قدیمها رنگ آبی آسمانی درِ حیاطها، كوچهها را پر از آرامش میكرد اما الان حتی درها سیاه و قهوهای هستند؟
عزیزی كه از او به عنوان طراح پارك آب و آتش یاد میشود، به پیشینه زیستی ما ایرانیها اشاره میكند و میگوید: ما مردمی بودیم كه در میان طبیعت زندگی میكردیم. روستاییان و عشایر ما در میان انبوهی از رنگ بودند، آنهایی كه در شهرها زندگی میكردند هم با طبیعت فاصله كمی داشتند برای همین شهرسازیها هم بر اساس رنگهای طبیعت بود.اما به مرور مردم از طبیعت فاصله گرفتند و این فاصله آنقدر زیاد شد كه روحیهها را تحتتاثیر قرار داد و مردم رنگ را به فراموشی سپردند. از روستاها به شهرهای كوچك و شهرهای بزرگ مهاجرت كردند و دور شدن از زادگاه باعث شد آنها احساس ناامنی كنند و بیشتر دوست داشته باشند خود را پنهان كنند. برای همین معماری، خانهسازی و حتی خودروها به سمت رنگهای سیاه و سفید رفت و به مرور حاكم شد بر جامعه. هنوز در شهرستانها و روستاها مردم از رنگهای شاد برای در خانههایشان استفاده میكنند چون آنجا بیشتر مردم یكدیگر را میشناسند و دلیلی برای پنهان كردن خود ندارند. اما در كلانشهرهایی مثل تهران، هیچكس دیگری را نمیشناسد، احساس عدم امنیت باعث میشود مردم تا جایی كه میتوانند خود را از دید دیگران پنهان كنند به همین دلیل به سمت رنگهای تیره میروند. به رنگ خودروها دقت كنید، بیشتر سیاه یا سفید هستند. حالا دیگر مردم دوست ندارند به واسطه رنگ خودرویشان دیده شوند. مسلما اگر كسی رنگ زرد قناری یا قرمز آلبالویی را برای اتومبیلش انتخاب كند بیشتر به چشم میآید و مردم دوست ندارند به چشم بیایند. كارخانههای خودروسازی هم تابع انتخاب مردم هستند، وقتی آنها بیشتر سفید و سیاه انتخاب میكنند آنها هم رنگ را محدود و گاهی حتی حذف میكنند.
دری رو به بهشت ایرانی
معماری ایرانی یكی از بهترین و مطمئنترین معماریهای جهان است. ایرانیهای قدیم برای خانهسازی مراعات همه چیز را میكردند كه یكی از مهمترین آنها امنیت جانی و روانی بوده است. برای آنها آرامش، مهمترین نكتهای بوده كه باید در خانهسازی رعایت میشده، زن خانه كه بیشتر وقت خود را در خانه سپری میكرده باید از در و دیوار لذت میبرده تا خانه برایش حكم قفس پیدا نكند. بچهها باید جایی برای بازی میداشتند و فضای خانه جایی بود كه بچهها روانشان آرام گیرد. مرد كه به خانه میآمد باید فضای خانه خستگی جسم و روح را از او میگرفت و ذهنش را برای كار مهیا میكرد. معماران قدیم ایران میدانستند مصالح خانه باید با جغرافیا و منطقه همخوان باشد، چون آدمها طبعشان شبیه طبع خاك و آب و هوای محل زاد و زیستشان میشود. اما از وقتی شهرها بدون هیچ ضابطهای بزرگ شدند و خانهها شدند محلی برای خواب بدون آرامش، معماری ایرانی هم فراموش شد.
مهرداد مالعزیزی میگوید: ظاهر خانههای قدیمی ساده بود تا محلی نباشد برای تفاخر، اما وقتی در باز میشد با دنیایی از رنگ و گیاه و آب رو به رو میشدی. پنجرههای رنگی، حوض آب رنگی و گلدانها و درختها. لوازم خانه هم رنگی بود با چینشی چشمنواز. ایرانیها با رنگ زنده بودند چون رنگ، دلیلی برای به چشم آمدن نبود، سبك زندگی بود. اما به مرور حتی رنگ از لوازم داخلی خانهها هم حذف شد. در ایران قدیم رنگ خاكستری وجود نداشت چون نشانه دلمردگی بود اما الان به دلیل شرایط اجتماعی و زیستی رنگ خاكستری یكی از رنگهای منتخب است.
به طراح پارك آب و آتش كه اتفاقا یكی از پاركها و بوستانهای خوب و متفاوت ایران است و خیلی از مردم وقتی از شهرستان برای چند روزی به تهران سفر میكنند از این پارك هم دیدن میكنند، میگویم چه كنیم دوباره به همان دنیای پر از رنگ و آرامش گذشته برگردیم و شهرها و خانههایمان رنگ بگیرد تا مثل سابق حالمان حداقل در خانه و محلهمان خوب باشد؟
این معمار میگوید: باید رسانهها درباره معماری و رنگ زیاد صحبت كنند. باید ادبیات سبك زندگی ایرانی - اسلامی دوباره وارد زندگی مردم شود. باید آنها دوباره احساس امنیت روانی نسبت به معماری پیدا كنند. باید آنقدر درباره رنگ و تاثیر آن بر روان و روحیه صحبت شود تا آنها جسارت پیدا كرده و باز هم در خانههایشان را آبی و سبز كنند. مسؤولان شهری و شهرداریها در این فرهنگسازی تاثیر زیادی دارند. رنگآمیزی در و دیوار شهر و نوع مبلمان شهری و رنگآمیزی آنها میتواند حساسیت مردم نسبت به رنگ را افزایش دهد و آنها را تشویق كند تا از رنگهای سیاه و سفید عبور كرده و دنیای اطراف خود را پر از رنگهای شاد كه نشانه زندگی است، كنند.
حكایتمان شده، مصداق غزل حافظ كه قرنها پیش سروده.دلمان چیزهایی میخواهد و در حسرت داشتههایی میسوزد كه روزگاری برای خودمان بوده و اجدادمان آنها را طراحی و ساختهاند اما الان ما آنها را نداریم و از این نداشتن اعصابمان بههم ریخته و خُلقمان تنگ شده است. خانههایی كه تا چندین سال قبل محلی بود برای زیستن ایرانیها، حالا شده خانههای بومگردی كه برای جلب گردشگران خارجی از آنها استفاده میشود و آنها كه میآیند و در این خانهها اقامت میكنند و با در و دیوار آنها عكس میگیرند، با تفاخر در شبكههای اجتماعی منتشر میكنند و مینویسند كه ببیند ما كجا بودیم، در سرزمین و خانههایی كه انگار رگ حیات در آنها جریان دارد. خودمان هم همینطور هستیم. عكس گرفتن با خانههای قدیمی كه اجدادمان در آنها زندگی میكردند، شده ثبت خاطرهای فراموش نشدنی و ترس و نگرانی از این كه تا چند سال دیگر آنها را نخواهیم داشت و نابود خواهند شد.
پس دم را غنیمت بدانیم و با دنیای آرامش و صلح و دوستی عكس یادگاری بیندازیم.
معماری و شهر بر ما تاثیر دارند یا انتخاب ماست كه شهر را میسازد؟ چرا شهرها بخصوص شهرهای بزرگ و كلانشهرها روز به روز خالی از رنگ میشود؟ چرا شهرستانیهایی كه برای چند روز به تهران میآیند، دوست دارند خیلی زود به شهر خود برگردند و میگویند تهران شهری خشن است و عصبانی؟
پنهان شدن از نگاه دیگران
با مهرداد مال عزیزی، معمار و كارشناس شهری همصحبت میشوم و از او میپرسم چرا در شهرهایمان رنگ نیست؟ چرا دیگر مردم حتی درِ حیاطهایشان را آبی و سبز نمیكنند؟ قدیمها رنگ آبی آسمانی درِ حیاطها، كوچهها را پر از آرامش میكرد اما الان حتی درها سیاه و قهوهای هستند؟
عزیزی كه از او به عنوان طراح پارك آب و آتش یاد میشود، به پیشینه زیستی ما ایرانیها اشاره میكند و میگوید: ما مردمی بودیم كه در میان طبیعت زندگی میكردیم. روستاییان و عشایر ما در میان انبوهی از رنگ بودند، آنهایی كه در شهرها زندگی میكردند هم با طبیعت فاصله كمی داشتند برای همین شهرسازیها هم بر اساس رنگهای طبیعت بود.اما به مرور مردم از طبیعت فاصله گرفتند و این فاصله آنقدر زیاد شد كه روحیهها را تحتتاثیر قرار داد و مردم رنگ را به فراموشی سپردند. از روستاها به شهرهای كوچك و شهرهای بزرگ مهاجرت كردند و دور شدن از زادگاه باعث شد آنها احساس ناامنی كنند و بیشتر دوست داشته باشند خود را پنهان كنند. برای همین معماری، خانهسازی و حتی خودروها به سمت رنگهای سیاه و سفید رفت و به مرور حاكم شد بر جامعه. هنوز در شهرستانها و روستاها مردم از رنگهای شاد برای در خانههایشان استفاده میكنند چون آنجا بیشتر مردم یكدیگر را میشناسند و دلیلی برای پنهان كردن خود ندارند. اما در كلانشهرهایی مثل تهران، هیچكس دیگری را نمیشناسد، احساس عدم امنیت باعث میشود مردم تا جایی كه میتوانند خود را از دید دیگران پنهان كنند به همین دلیل به سمت رنگهای تیره میروند. به رنگ خودروها دقت كنید، بیشتر سیاه یا سفید هستند. حالا دیگر مردم دوست ندارند به واسطه رنگ خودرویشان دیده شوند. مسلما اگر كسی رنگ زرد قناری یا قرمز آلبالویی را برای اتومبیلش انتخاب كند بیشتر به چشم میآید و مردم دوست ندارند به چشم بیایند. كارخانههای خودروسازی هم تابع انتخاب مردم هستند، وقتی آنها بیشتر سفید و سیاه انتخاب میكنند آنها هم رنگ را محدود و گاهی حتی حذف میكنند.
دری رو به بهشت ایرانی
معماری ایرانی یكی از بهترین و مطمئنترین معماریهای جهان است. ایرانیهای قدیم برای خانهسازی مراعات همه چیز را میكردند كه یكی از مهمترین آنها امنیت جانی و روانی بوده است. برای آنها آرامش، مهمترین نكتهای بوده كه باید در خانهسازی رعایت میشده، زن خانه كه بیشتر وقت خود را در خانه سپری میكرده باید از در و دیوار لذت میبرده تا خانه برایش حكم قفس پیدا نكند. بچهها باید جایی برای بازی میداشتند و فضای خانه جایی بود كه بچهها روانشان آرام گیرد. مرد كه به خانه میآمد باید فضای خانه خستگی جسم و روح را از او میگرفت و ذهنش را برای كار مهیا میكرد. معماران قدیم ایران میدانستند مصالح خانه باید با جغرافیا و منطقه همخوان باشد، چون آدمها طبعشان شبیه طبع خاك و آب و هوای محل زاد و زیستشان میشود. اما از وقتی شهرها بدون هیچ ضابطهای بزرگ شدند و خانهها شدند محلی برای خواب بدون آرامش، معماری ایرانی هم فراموش شد.
مهرداد مالعزیزی میگوید: ظاهر خانههای قدیمی ساده بود تا محلی نباشد برای تفاخر، اما وقتی در باز میشد با دنیایی از رنگ و گیاه و آب رو به رو میشدی. پنجرههای رنگی، حوض آب رنگی و گلدانها و درختها. لوازم خانه هم رنگی بود با چینشی چشمنواز. ایرانیها با رنگ زنده بودند چون رنگ، دلیلی برای به چشم آمدن نبود، سبك زندگی بود. اما به مرور حتی رنگ از لوازم داخلی خانهها هم حذف شد. در ایران قدیم رنگ خاكستری وجود نداشت چون نشانه دلمردگی بود اما الان به دلیل شرایط اجتماعی و زیستی رنگ خاكستری یكی از رنگهای منتخب است.
به طراح پارك آب و آتش كه اتفاقا یكی از پاركها و بوستانهای خوب و متفاوت ایران است و خیلی از مردم وقتی از شهرستان برای چند روزی به تهران سفر میكنند از این پارك هم دیدن میكنند، میگویم چه كنیم دوباره به همان دنیای پر از رنگ و آرامش گذشته برگردیم و شهرها و خانههایمان رنگ بگیرد تا مثل سابق حالمان حداقل در خانه و محلهمان خوب باشد؟
این معمار میگوید: باید رسانهها درباره معماری و رنگ زیاد صحبت كنند. باید ادبیات سبك زندگی ایرانی - اسلامی دوباره وارد زندگی مردم شود. باید آنها دوباره احساس امنیت روانی نسبت به معماری پیدا كنند. باید آنقدر درباره رنگ و تاثیر آن بر روان و روحیه صحبت شود تا آنها جسارت پیدا كرده و باز هم در خانههایشان را آبی و سبز كنند. مسؤولان شهری و شهرداریها در این فرهنگسازی تاثیر زیادی دارند. رنگآمیزی در و دیوار شهر و نوع مبلمان شهری و رنگآمیزی آنها میتواند حساسیت مردم نسبت به رنگ را افزایش دهد و آنها را تشویق كند تا از رنگهای سیاه و سفید عبور كرده و دنیای اطراف خود را پر از رنگهای شاد كه نشانه زندگی است، كنند.