اسلحه روی تاقچه

اسلحه روی تاقچه


درباره اعتماد شهید لاجوردی به برخی توابین، نكاتی را در بالای صفحه گفتیم و اینجا از زبان فرزندش بخوانید كه چطور به فرقانی‌ها اعتماد كرد و حتی آنها را به خانه‌اش دعوت كرد.
حسین لاجوردی می‌گوید: یك شب دیدیم حدود ده نفر جوان را آوردند و به اتاق پذیرایی بردند. من چای و میوه بردم و پذیرایی كردم و وقتی فهمیدم آنها فرقانی هستند واقعاً وحشت كردم، مخصوصاً كه دیدم پدر اسلحه پری را روی تاقچه و در دسترس آنها قرار داده‌اند! بعد كه پرسیدیم  این چه كاری بود كه كردید؟ گفتند می‌خواستم اول مطمئن شوم و بعد آنها را آزاد كنم، اگر قرار بود یكی از مسؤولان یا پاسدارها را بكشند، اول با آن اسلحه مرا می‌كشتند! این همه شناخت و شجاعت واقعاً بی‌نظیر بود. پدر در صورتی كه كسی دستش به خون، آلوده نبود، نهایت سعی خود را برای برگرداندن و آزاد كردن آنها انجام می‌دادند، اما در مورد كسی كه آدم كشته بود، ذره‌ای شفقت به خرج نمی‌دادند. شاید به همین دلیل عده‌ای تصور می‌كردند كه ایشان آدم خشنی است. زندانی‌هایی كه با ایشان گفت‌وگو می‌كردند و مسائل‌شان را با ایشان در میان می‌گذاشتند محبت و رأفت ایشان را می‌فهمیدند.