حكایت غلام و سرزمین آرزوها و ازدواج آسان
در زمانهای قدیم، بلكه بیشتر، در شهری از شهرهای بینالنهرین، مادر و دختری با ارثی كه شوهر مرحوم مادر (مطابق با پدر مرحوم دختر) برایشان گذاشته بود و آنها آن را در بانك گذاشته بودند و هر ماه سودش را میگرفتند، زندگی میكردند. شبی بانوی خانه در خواب دید كه غلام آنها كه مردی سیهچرده و قویهیكل بود، با دخترش ازدواج كرده و داماد خانواده شده است. سراسیمه از جا برخاست و شبانه تصمیم گرفت غلام سیهچرده را از خانواده خود دور كند. فردای آن روز غلام را صدا كرد و گفت: ای غلام. غلام گفت: بلی بانو. بانو گفت: میخواهم تو را به مأموریتی مهم بفرستم. غلام گفت: در خدمتم. بانو گفت: باید به سرزمین آرزوها بروی و از حاكم آنجا بپرسی بخت دختر من چیست و با چهكسی ازدواج خواهد كرد و در راه بازگشت دوكیلو نخود سیاه بخری و بازگردی. غلام اطاعت كرد و بار سفر بست و از آنجا كه نمیدانست سرزمین آرزوها از كدام سمت است، همینطوری از یك سمتی به راه افتاد. در راه به چوپانی رسید. پس از سلام و احوالپرسی از او پرسید: ای چوپان، من میخواهم به نزد حاكم سرزمین آرزوها بروم و نخود سیاه بخرم. میدانی باید از كدام سمت بروم؟ چوپان گفت: نمیدانم. اما اگر رسیدی از حاكم سرزمین آرزوها بپرس من تا كی باید دنبال گوسفند بدوم. غلام موافقت كرد و به راه ادامه داد تا به كشاورزی رسید. پس از سلام و احوالپرسی از او پرسید: ای كشاورز، من میخواهم به نزد حاكم سرزمین آرزوها بروم و نخود سیاه بخرم. میدانی باید از كدام سمت بروم؟ كشاورز گفت: به خدا اگر بدانم. فقط اگر رسیدی از حاكم سرزمین آرزوها بپرس من تا كی باید روز و شب كار كنم. غلام موافقت كرد و به راه ادامه داد تا به تاجری رسید. پس از سلام و احوالپرسی از او پرسید: ای تاجر، من میخواهم به نزد حاكم سرزمین آرزوها بروم و نخود سیاه بخرم. میدانی از كدام سمت باید بروم؟ تاجر پرسید: سرزمین آرزوها علیالقاعده باید آنور آب باشد. اگر به آنجا رسیدی از حاكم سرزمین آرزوها بپرس آخر و عاقبت تحریمها چه میشود و تاجر چه باید بكند. غلام موافقت كرد و به راه ادامه داد تا به آب رسید. در این لحظه ماهی بزرگی نزدیك او آمد و گفت: میخواهی به آنور آب بروی؟ غلام گفت: بلی. ماهی گفت: بیا من ببرمت. سپس افزود: فقط یك شرط دارد. غلام گفت: چه شرطی؟ ماهی گفت: مدتهاست یكچیزی توی گلویم را گرفته و راه نفسم را بسته است. وقتی رسیدیم آن را دربیاور. غلام قبول كرد و ماهی او را سوار پشتش كرد و وارد آب شد و در آن ور آب پیاده كرد.
[ماجراهای غلام را در آنور آب، فردا در همین مكان بخوانید.]
[ماجراهای غلام را در آنور آب، فردا در همین مكان بخوانید.]