مگذر از گلشن تصویر كه رنگ است اینجا

به دنبال پاسخی برای این سؤال رفته‌ایم: چرا كسی برای كتاب‌ها تصویر نمی‌سازد؟

مگذر از گلشن تصویر كه رنگ است اینجا

كار خودشان است؛ آنها این بلا را سر كتاب‌های‌مان آوردند. آنها كه تا كتابی را دست می‌گرفتیم می‌گفتند فلانی فقط ورق می‌زند تا تصویرهایش را ببیند، آنها كه تماشای كتاب را تا سر حد بی‌سوادی ما و دست‌كم تا حد بی‌حوصلگی ما تقلیل می‌دادند كه یعنی فلانی اهل خواندن نیست. این‌طور شد كه ظاهرا انتشار كتاب‌ها بدون تصویرگری‌ها شد فضیلت؛ گو كه كتاب اگر بخواهد جدی باشد، نباید با تصویر همراهی كند. این باور و قانون نانوشته، سنتی دیرینه را به محاق برد؛ سنت دیرینه انتشار كتاب با تصویرگری برای محتوا. حالا اگر پدربزرگ‌های‌تان شاهنامه یا دیوان حافظ نسخه قدیمی در خانه دارند بروید از طاقچه بردارید ببینید پر هستند از نگارگری‌ها و تصویرهای مختلف. آیا شاهنامه و دیوان حافظ، با آن چاپ‌ها، نسخه‌های سخیفی بودند؟

ناشرها كنار كشیده‌اند
محمدعلی عسگری، مرد محجوب تحریریه ما كه مترجم و پژوهشگر و داستان‌نویس هم هست، چندی پیش ما را فراخواند و خواست یكی دو فقره تصویرگر كاربلد به او معرفی كنیم تا برای كتاب جدیدش همكاری كنند. ما هم گفتیم مبارك است داستان برای بچه‌ها نوشته‌اید، كه درآمدند خیر! برای بزرگسالان نوشته‌ایم.
چرا من فكر كردم وقتی پای تصویرگر در میان است، لابد قرار است كتابی برای كودكان منتشر شود؟ خب، مشخص است كه اضمحلال همان سنتی كه حرفش رفت باعث شده من این‌طور گمان كنم. مدت‌هاست فقط نویسنده‌های كتاب‌های كودكان سراغ از تصویرگران می‌گیرند.
حالا كتاب عسگری با ده تصویر منتشر شده؛ «هشوا» كه مجموعه داستان‌های دوزبانه است به فارسی و نایینی. از او می‌پرسم چرا برای كتاب‌های بزرگسالان كسی سراغ تصویرگرها نمی‌رود؟ مترجم رمان «ورم» ابراهیم الكونی معتقد است دلایل متعددی را می‌توان در این رابطه برشمرد: «نخست این‌كه ناشران باید به مانند گذشته، تجهیز به واحد گرافیك را جدی بگیرند و خودشان هر كتابی را كه به دست‌شان می‌رسد به دست تصویرگر بسپارند. چون آنها در این باره كاری نمی‌كنند، مولفان خودشان باید دست به كار شوند و تصویرگر پیدا كنند برای اثرشان. مشكل بعدی از همین‌جا سربرمی‌آورد؛ شما به عنوان نویسنده با تصویرگرها وارد ارتباط می‌شوی. ارتباطی كه لازم است مبتنی بر قرابت ایده‌های بصری او با متنی كه شما نوشته‌اید، باشد. گاهی آنها بر این باورند كه چنین ارتباطی فرع بر قضیه است و بنابراین هر چه خلق می‌كنند باید از جانب نویسنده چشم‌بسته پذیرفته شود. خودشان را موظف نمی‌دانند به ایده‌های موجود در متن نزدیك شوند. مشكل دیگر، هزینه‌ای است كه با كنار رفتن ناشر از این پروسه، خود نویسنده باید پرداختش كند. هزینه تصویرسازی برای محتوای یك كتاب، بالاست و با توجه به مناسبات برقرار بر بازار نشر، برای نویسنده به‌صرفه نیست». صورت‌بندی دقیقی است این حرف‌های عسگری. چه می‌ماند كه ما اضافه كنیم؛ هیچ.
كتاب‌های بچه‌ها چطور؟
حالا ما نوشتیم كه كتاب‌های مرتبط با بزرگسالان مدت‌هاست از تصویرها خالی شده‌اند، اما این‌طور نباشد كه گمان كنید در كتاب‌های كودكان وضع، مناسب است. اتفاقا آنجا هم ماجرا این‌طوری پیش رفته كه منجر شده كمتر ناشری اساسا سراغ نویسنده‌های داخلی برود. می‌پرسید ربطش چیست؟ عرض می‌كنم.
ناشرها كتابی خارجی را برای بچه‌ها مفت و مجانی انتخاب و ترجمه می‌كنند و تصویرهای كتاب را هم عینا كپی می‌زنند [می‌دانید كه ما هنوز كپی‌رایت و این قرتی‌بازی‌ها را وقعی نمی‌نهیم]. تازه، تصویرهای رنگی را برای کاهش هزینه‌ چاپ، به صورت سیاه و سفید یا نهایتا دو رنگ می‌فرستند چاپخانه. اگر بخواهند بیشتر از آن که كتاب ترجمه منتشر می‌كنند، اثر نویسنده‌های داخلی را به بازار بفرستند باید پول بدهند بالای كار تصویرگر و اینها. این‌گونه شده كه تصویرگری در این حوزه هم دچار بازار تعطیل و خاك‌خورده‌ای است.