چرخه‌ای که خودش را بازتولید می‌کند

تحلیلی درباره نسبت هویت جمعی ایرانیان مسلمان با مفهوم شهادت

چرخه‌ای که خودش را بازتولید می‌کند

رسول حیدری، پدر مهدی حیدری در بوسنی شهید شد. پدرکشتگی مهدی با صرب‌ها و کروات‌ها باعث شده تاریخچه این منطقه یکی از دغدغه‌هایش شود. سال‌ها پیش وسط توضیحاتش در مورد شروع جنگ، شرایط مسلمانان بوسنی را پیش از این واقعه برایم توصیف کرد. گفت مردم به سه گروه مسلمان، صرب و کروات تقسیم می‌شدند و در واقع آدم‌ها و حکومت وقت، اسلام را به جای یک دین به عنوان قومیت در نظر گرفته بودند ؛ در حالی که صرب‌ها وکروات‌ها علاوه بر نژادشان به دین مسیحیت گرایش داشتند. شرایط دینداری این دو قوم مسیحی به شکلی بود که اگر هر گناه و خلافی مرتکب می‌شدند آن‌قدر دیندار بودند که هر یکشنبه به کلیسا بروند، اما مسلمانان بوسنی برخلاف این دو، فقط در شناسنامه‌هایشان مسلمان بودند. آ‌نها مانند صرب‌ها و کروات‌ها حجاب نداشتند، شرب خمر می‌کردند، روابط مرد و زنشان قاعده‌مند نبود و.. اما برخلاف آن دو گروه هفته‌ای یک‌بار که هیچ، ماهی یک‌بار هم سری به عبادتگاهشان نمی‌زدند. نماز و روزه و... که بماند. در واقع مسلمان‌های آن زمان بوسنی فقط در گواهی‌های شناسایی مسلمان بودند، اما همین اسلام شناسنامه‌ای باعث شروع جنگ شد. صرب‌ها که آغازگر جنگ بودند مسلمانان را غیر‌خودی می‌دانستند. به همین خاطر به وحشی‌ترین شکل ممکن بهشان حمله کردند، اما مسلمان‌ها این ماجرای خودی و غیر خودی را نمی‌فهمیدند. متجاوزان همان‌هایی بودند که هر روز کنارشان به بار و پارتی می‌رفتند، خرید می‌کردند و... البته برای صرب‌ها و کروات‌ها این اشتراکات مهم نبودند. آنها معتقد بودند همین که قوم دیگر مسلمان هستند دلیلی کافی است تا کشته  و اسیر شوند یا مورد تجاوز قرار بگیرند.
 مسلمان‌ها خیلی زود فهمیدند تنها فرقشان با متجاوزان کلمه اسلام در شناسنامه است و لابد چیز مهمی است که این همه قتل‌عام، نسل‌کشی و تجاوز را به بار آورده. آنها متوجه شدند دینشان حتی اگر شناسنامه‌ای باشد بخشی از هویتشان است و حالا همین هویتی که فکر می‌کردند بی‌اهمیت است باعث شده مورد تهاجم هموطنانشان قرار گیرند. همه اینها باعث شد آنها هویت مسلمانی‌شان را واکاوی کنند. مسلمان‌ها در حال جنگ بودند که ناگهان با رسول حیدری آشنا شدند. رسول حیدری از طرف انقلاب و جمهوری اسلامی ایران! کسی که از یک قاره آن طرف‌تر برای کمک به آنها رفته بود تا به برادران مسلمانش کمک کند. حالا همان اسلامی که برای مسلمانان بوسنی دشمن تراشیده بود، برایشان دوست پیدا کرده. دوستی که از جانش گذشته و آمده بود در اوج فلاکت کنارشان بماند. این دشمنی‌ها و این فداکاری‌ها باعث شد مسلمان‌های بوسنی به دنبال هویتشان بروند. به دنبال این‌که اسلام واقعا چیست. مسلمان واقعی چه محدودیت‌ها و مزایایی دارد و... در واقع جنگ بوسنی باعث شد بفهمند کسی با شخص آنها مشکلی ندارد، بلکه هر عنادی که هست با قومیت و دین آنهاست. فهم این نکته باعث یک بازگشت به خویشتن بزرگ برای این قوم شد. حالا اگر سری به بوسنی بزنید متوجه می‌شوید مسلمان‌های این کشور چقدر تغییر کرده‌اند و اسلام از شناسنامه‌ وارد زندگی‌شان هم شده است.
 سحر روزجمعه، حاج قاسم سلیمانی برای دیدار با یکی از مسوولان ارشد عراقی همراه با یک نظامی رسمی کشور عراق راهی این کشور شد، اما پهپاد آمریکایی آنها را ترور کرد. ترور یک مقام ارشد نظامی در منطقه غیرجنگی برای ما که تجربه شهید صیاد، شهید قرنی و... را داریم اتفاق غریبی نیست، ولی در موارد یادشده طرف حساب ما گروهک‌های تروریستی بودند نه یک دولت رسمی. اما این سری دولت آمریکا فرمانده ما را ترور کرد؛ فرمانده‌ای که به واسطه منش شخصی و دستاورهای نظامی‌اش قهرمان ما بود. آمریکایی‌ها خواستند با کشتن قهرمانمان غرورمان را لکه‌دار کنند. غرور همه مردم ایران را. دو روز بعد هم ترامپ واضح‌تر از همیشه در توییترش نوشت:«ایران برای سال‌ها هیچ چیز به جز مشکلات نبوده است» و بعد تهدید کرد می‌خواهد ۵۲ مورد از اماکن فرهنگی ایران را نابود کند. این مدل تهدید که به طور خاص به مکان‌ها و کشتن غیرنظامیان اشاره دارد به شکل دقیقی تهدید تروریستی است و طرف حساب تهدید دقیقا مردم ایران هستند.
 در جنگ بوسنی خیلی زود آمریکایی‌ها پایشان به منطقه باز شد. گفته‌ بودند برای ایجاد امنیت و وساطت آمده‌اند اما جزو گروه‌هایی بودند که قتل‌عام سربرنیتسا را رقم زدند. فاجعه‌ای که فقط در طول یک صبح تا غروب حدود 8000 فرد غیرمسلح در منطقه‌ای که از طرف سازمان ملل، آمریکایی‌ها، هلندی‌ها و... به عنوان شهر امن معرفی شده بود، شهید شدند. آمریکا با همین شعارها قدم به خاورمیانه گذاشت. همه خوب می‌دانیم تاریخ همواره تکرار می‌شود و حالا اگر آمریکا هنوز نتوانسته سربرنیتسایی بسازد به خاطر بازدارندگی قاسم سلیمانی و محور مقامت است. اما او حاج قاسم را ترور کرد. همان‌طور که احمد شاه مسعود را ترور کرد. یادمان نرود بعد از ترور احمدشاه مسعود به افغانستان حمله کردند و حالا اگر تاریخ افغانستان برای ما تکرار نشده به خاطر ترس از قاسم سلیمانی‌های بعدی این مملکت است.
 کودتا علیه مصدق، حمله صدام به ایران، حمله به هواپیمای مسافربری، تحریم‌های غیر نظامی و به خصوص تحریم دارویی، منع ورود ایرانی‌ها به آمریکا، تهدید نابودی مناطق فرهنگی کشورمان و... همه کارهای تروریست گونه‌ای است که از آمریکا سر زده است. آمریکا تاریخ غنی‌ای ندارد، اما در همین بازه کوتاه بارها نشان داده فارغ از حکومت یا نظر سیاسی با مردم ایران دشمنی دارد. این اواخر هم به شکل گوناگون نشان داده نرمش ما در مقابل این قوم تروریست فقط باعث وحشی‌تر شدنشان شده است. آخرین قلم این وحشی‌بازی‌ها هم به ترور قهرمان ملی و البته تهدیدهای بعدی ترامپ ختم شد؛ تهدیدهایی که نشان داد مشکل جمهوی اسلامی یا شخص قاسم سلیمانی نیست. او با ایران، فرهنگی غنی و ژن ایرانی مشکل دارد. با همین مردم عادی.
 شرایط فعلی کشور و اتفاقات مابین ایران و آمریکا مانند گرایی است که به ما می‌گوید تاریخ در حال تکرار شدن است. به ما می‌گوید دشمن به خاطر اسم ایران در شناسنامه‌مان دنبال ریختن خون ماست. خون ما و همه آنها که خونشان برای این کشور می‌جوشد. ما باید بین اعتماد به یک حکومت تروریست و وحشی که بارها غیرنظامی‌های ما را به شهادت رسانده یا اتکا به هویتمان مثل مردم بوسنی و مقاومت در برابر این تروریست‌ها یکی را انتخاب کنیم. ما باید به خودمان برگردیم و از ارزش‌هایمان کوتاه نیاییم. به خصوص حالا که مردم از ثمره خون پربرکت حاج قاسم سلیمانی در اوج اتحاد هستند. شاید این همان نقطه عطف تاریخ برای ماست که هویت خلط شدمان را بازیابی کنیم و به اصل خود برگردیم. چنین شرایطی ممکن است تا چند دهه دیگر برایمان تکرار نشود. پس بهتر است سعی کنیم به بهترین روش تاریخ را تکرار کنیم. البته آمریکا هم می‌خواست به روش خودش تاریخ را تکرار کند ،اما از داستان پیروزی خون بر شمشیر خبر نداشت.