گفتوگو با مرتضی اسفندقه، شاعر
عشق، واکسن کروناست
شاعر که باشی، احساست که زلال و شفاف باشد، نگاهت جلا پیدا میکند، زاویه نگاهت عوض میشود و اول درون را مینگری و بعد بیرون را. از قال فارغ میشوی و به حال میرسی. بیرون آشوب هم که باشد، پناهگاه درونت آنقدر وسیع و قوی است که از تو محافظت میکند. مرتضی اسفندقه یکی از همین آدمهاست. درونش آنقدر پر است که اتفاقات بیرون هر چقدر هم سهمگین باشند، او را تکان نداده و زاویه نگاهش را به دنیا و آدمها تغییر نمیدهند. با این شاعر همصحبت شدم تا در دورهای که بهنام کرونا ثبت شده دنیا را از نگاه او ببینم. هر چند او معتقد است نباید زیاد نام کرونا را به زبان بیاوریم، چرا که قدرتش بیشتر میشود و متوجه میشود از او ترسیدهایم.
اردیبهشت امسال چه تفاوتی با اردیبهشت سالهای قبل دارد؟
این را باید از پروانهها و پرندهها بپرسید. آنطور که آنها از طبیعت سردرمیآورند، من سردر نمیآورم. باید از کلاغها بپرسید که آشیانه را رو به راه کردهاند و منتظرند چند روز دیگر جوجههایشان سر از تخم دربیاورند. باید از یاکریمها بپرسید که با همه وجود با طبیعت درآمیخته و بهتر از ما طبیعت را میشناسند، چون در میان آن میچرخند. اردیبهشت در اصل «آوردی بهشت» است. این را جاودان نام اخوان ثالث گفته که از یک روستایی شنیده است. یعنی ماهی که بهشت را با خودش میآورد. البته اگر اخلاقها بهشتی باشد که هست چون اخلاق چارهای ندارد جز این که بهشتی باشد.
پروانهها و پرندگان که این روزها حالشان بهتر از قبل است، چون کرونا باعث شده مردم خانه نشین شوند و طبیعت نفسی بکشد.اردیبهشت برای آدمها چگونه است؟
در این باره نظر خودم را میگویم. آدم قانعی هستم و به یک برگ سبز هم قناعت میکنم. به قول جناب حافظ من به خیالی قانعم. در شهر بزرگی مانند تهران انتظار ندارم، اردیبهشتی بزرگ و وسیع و بیدغدغه و بیتنش را سپری کنم. همین که از پشت پنجره، آشیانه کلاغ را میبینم، کفایت میکند. اما اردیبهشت امسال برای آنها که خیلی شر و شور و سرو صدا داشتند، سخت میگذرد. اردیبهشت و طبیعت در اصل برای پروانهها و پرندههاست که من به زور آن را تصرف و خراب و آلودهاش کردهام. دور طبیعت حصار کشیده و گفتهام اینجا مال من است. اما پروانهها دور هیچ جایی را حصار نکشیده و آنجا را تملک نکردهاند. حالا حق به حقدار رسیده است. امیدوارم ما هم از آنها یاد بگیریم چگونه در طبیعت حضور داشته باشیم بدون این که به آن آسیب بزنیم، با این ادعا که این درخت را من کاشتهام اینجا را من آباد کردهام.این «من» همه چیز را خراب کرده.
اگر این من نبود که انسان، انسان نمیشد؟
«نیم من» باشد! این همه «من» لازم نیست.این دو هزاران من و ما / ای عجبا من چه منم/ گوش بده عربده را / دست منه بر دهنم... این همه من، ویروس میآورد. ویروس وحشتناکی که نمیتوان جلوی آن را گرفت. خودخواهی و خودشیفتگی. مدام به فکر خود و قبیله خود بودن. ریشه ویروس از همین خودخواهیهاست. زمانی میرود که این منها، نیم شود. همه باور کنیم صاحب این دنیا نیستیم که اگر بودیم زیر خاک نمیرفتیم.
کرونا شما را غافلگیر کرد؟
من همیشه غافلگیر میشوم، وقتی یک کلاغ از بالای سرم میپرد، زمانی که قطره باران را از پشت پنجره میبینم، صدای یاکریم را میشنوم، غافلگیر میشوم.کلا آدم غافلگیرشوندهای هستم. اما دلم برای دنیایی که آدمها نتوانستند خوب از آن مراقبت کنند، سوخت. دلم برای عید نوروز سوخت. دلم برای خیلی چیزها سوخت.
ترس چطور، تجربهاش کردید؟
من کلا آدم ترسویی هستم. اگر پشت سرم ظرفها به هم بخورند میترسم. پوستکلفت نیستم. سریع جا میخورم. سریع عصبانی میشوم. سریع شاد میشوم. به طور کلی سریعم. نمیدانم اسمش را چه میتوان گذاشت.
کرونا شما را در مواجه با مرگ قرار داد؟
من هرگز از مرگ دور نیستم. فکر به مرگ یکی از تفریحات من است. بهترین شعرهایم را برای مرگ گفتهام : گوش بسپار که از مرگ خبر می آید / خبر از مرگ چنین تازه و تر می آید...
مرگ از دوستان صمیمی من است که زیاد با او خلوت میکنم. هیچوقت به من نارو نزده، مرا تا آیسییو برده، تا اتاق جراحی برده و از آن بالا حواسش به من بوده. پزشکان گفتهاند بوی الرحمنت بلند شده اما او گفته اینها همه الکی میگویند و من هوایت را دارم.
مرگ گفته یا خدا گفته هوایت را دارم؟
مرگ، دوست خوبم است که بین من و خدا واسطه است. از طرف خدا خبرهای خوب برایم میآورد و سلام مرا هم به خدا میرساند. مرگ، راستگو و مهربان است. از بچگی از مرگ نترسیدهام بلکه همیشه با همه وجود در پی کشف اسرا این جزیره اسرارآمیز بودهام.
کرونا شرایطی را به ما تحمیل کرد، این که فاصله را رعایت کنیم و به هم نزدیک نشویم...
آدمها که فاصله را خوب رعایت میکنند، کی به هم نزدیک بودند که حالا رعایتش کنند. اتفاقا ما آدمها فقط فاصله را خوب رعایت میکنیم. رفت و آمد را که خوب بلد نیستیم. خیلی دچار غروریم و تنبل. از جایمان تکان نمیخوریم که به سراغ هم برویم و قدر یکدیگر را بدانیم. حالا موجی آمده و میگوید: اصلا نمیخواهم بیایید و یکدیگر را ببینید. سوال اینجاست آن روزی که میتوانستیم به دیدار هم برویم، آیا میرفتیم؟ آن زمان کنج خانه نشسته بودیم و توقع داشتیم همه بیایند و ما را ببینند. حالا این وضعیت پیش آمد وگرنه پیشرفت میکردیم و میگفتیم همه بیایند مرا ببینند و به من تعظیم کنند: قبله منم ، کعبه منم سوی من آرید نماز...
به نظرتان کرونا شرایطی را که به ما تحمیل کرده، ادامه خواهد داد؟
انسان قویتر و سرکشتر و آزادتر از آن است که کسی یا چیزی شرایطی را به او تحمیل کند. به نظرم اگر لیاقت و شایستگی عاشق شدن یکبار دیگر در انسان ریشه بدواند و انسانها بار دیگر عاشق شوند، هزاران ویروس هم اگر بیاید، نخواهد توانست او را مغلوب کند. ما از حضور ویروس رنج نمیکشیم، بیعشقی است که رنجمان میدهد. باید دوباره خاطرخواه هم شویم. دلمان برای هم تنگ شود. باید بپذیریم اگر یک نفر درختی دارد، سایه درخت فقط مال او نیست. هیچ چیز متعلق به یک نفر نیست. همه چیز برای همه است؛ عاشق شو ار نه روزی کار جهان سرآید...
علم یا عشق، کدامیک بر کرونا غلبه خواهد کرد؟
نام کرونا را زیاد به زبان نیاوریم تا قدرتمند شود. باید او را سرجایش بنشانیم و به او بگوییم، جامعهای که وارد آن شدهای، آییننامه و قانون دارد. اگر دوست داری با ما زندگی کنی، نباید کشنده باشی. حالا اگر او گفت: خودتان، یکدیگر را میکشید، من از شما یاد گرفتم، بگوییم: ما هم از کشتن دست برمیداریم و با هم دوست خواهیم شد. این که در این شرایط علم به کارمان میآید یا عشق؟ به نظرم عشق لازم داریم. علم که نشان داد دو سه ماهی است، نتوانسته کاری کند. مخلص پزشکان هم هستم. آنها همه تلاش خود را میکنند تا ما سالم بمانیم اما هنوز نه دارویی دارد و نه واکسنی. به نظر ما که معلم ادبیاتیم، واکسن این ویروس و هر ویروس کشنده دیگری قرنهاست ساخته شده و آن عشق است. عاشق شویم، دعا کنیم از دولت عشق/ یک روز بیاد که روزگار دوباره روزگار بشه....
این را باید از پروانهها و پرندهها بپرسید. آنطور که آنها از طبیعت سردرمیآورند، من سردر نمیآورم. باید از کلاغها بپرسید که آشیانه را رو به راه کردهاند و منتظرند چند روز دیگر جوجههایشان سر از تخم دربیاورند. باید از یاکریمها بپرسید که با همه وجود با طبیعت درآمیخته و بهتر از ما طبیعت را میشناسند، چون در میان آن میچرخند. اردیبهشت در اصل «آوردی بهشت» است. این را جاودان نام اخوان ثالث گفته که از یک روستایی شنیده است. یعنی ماهی که بهشت را با خودش میآورد. البته اگر اخلاقها بهشتی باشد که هست چون اخلاق چارهای ندارد جز این که بهشتی باشد.
پروانهها و پرندگان که این روزها حالشان بهتر از قبل است، چون کرونا باعث شده مردم خانه نشین شوند و طبیعت نفسی بکشد.اردیبهشت برای آدمها چگونه است؟
در این باره نظر خودم را میگویم. آدم قانعی هستم و به یک برگ سبز هم قناعت میکنم. به قول جناب حافظ من به خیالی قانعم. در شهر بزرگی مانند تهران انتظار ندارم، اردیبهشتی بزرگ و وسیع و بیدغدغه و بیتنش را سپری کنم. همین که از پشت پنجره، آشیانه کلاغ را میبینم، کفایت میکند. اما اردیبهشت امسال برای آنها که خیلی شر و شور و سرو صدا داشتند، سخت میگذرد. اردیبهشت و طبیعت در اصل برای پروانهها و پرندههاست که من به زور آن را تصرف و خراب و آلودهاش کردهام. دور طبیعت حصار کشیده و گفتهام اینجا مال من است. اما پروانهها دور هیچ جایی را حصار نکشیده و آنجا را تملک نکردهاند. حالا حق به حقدار رسیده است. امیدوارم ما هم از آنها یاد بگیریم چگونه در طبیعت حضور داشته باشیم بدون این که به آن آسیب بزنیم، با این ادعا که این درخت را من کاشتهام اینجا را من آباد کردهام.این «من» همه چیز را خراب کرده.
اگر این من نبود که انسان، انسان نمیشد؟
«نیم من» باشد! این همه «من» لازم نیست.این دو هزاران من و ما / ای عجبا من چه منم/ گوش بده عربده را / دست منه بر دهنم... این همه من، ویروس میآورد. ویروس وحشتناکی که نمیتوان جلوی آن را گرفت. خودخواهی و خودشیفتگی. مدام به فکر خود و قبیله خود بودن. ریشه ویروس از همین خودخواهیهاست. زمانی میرود که این منها، نیم شود. همه باور کنیم صاحب این دنیا نیستیم که اگر بودیم زیر خاک نمیرفتیم.
کرونا شما را غافلگیر کرد؟
من همیشه غافلگیر میشوم، وقتی یک کلاغ از بالای سرم میپرد، زمانی که قطره باران را از پشت پنجره میبینم، صدای یاکریم را میشنوم، غافلگیر میشوم.کلا آدم غافلگیرشوندهای هستم. اما دلم برای دنیایی که آدمها نتوانستند خوب از آن مراقبت کنند، سوخت. دلم برای عید نوروز سوخت. دلم برای خیلی چیزها سوخت.
ترس چطور، تجربهاش کردید؟
من کلا آدم ترسویی هستم. اگر پشت سرم ظرفها به هم بخورند میترسم. پوستکلفت نیستم. سریع جا میخورم. سریع عصبانی میشوم. سریع شاد میشوم. به طور کلی سریعم. نمیدانم اسمش را چه میتوان گذاشت.
کرونا شما را در مواجه با مرگ قرار داد؟
من هرگز از مرگ دور نیستم. فکر به مرگ یکی از تفریحات من است. بهترین شعرهایم را برای مرگ گفتهام : گوش بسپار که از مرگ خبر می آید / خبر از مرگ چنین تازه و تر می آید...
مرگ از دوستان صمیمی من است که زیاد با او خلوت میکنم. هیچوقت به من نارو نزده، مرا تا آیسییو برده، تا اتاق جراحی برده و از آن بالا حواسش به من بوده. پزشکان گفتهاند بوی الرحمنت بلند شده اما او گفته اینها همه الکی میگویند و من هوایت را دارم.
مرگ گفته یا خدا گفته هوایت را دارم؟
مرگ، دوست خوبم است که بین من و خدا واسطه است. از طرف خدا خبرهای خوب برایم میآورد و سلام مرا هم به خدا میرساند. مرگ، راستگو و مهربان است. از بچگی از مرگ نترسیدهام بلکه همیشه با همه وجود در پی کشف اسرا این جزیره اسرارآمیز بودهام.
کرونا شرایطی را به ما تحمیل کرد، این که فاصله را رعایت کنیم و به هم نزدیک نشویم...
آدمها که فاصله را خوب رعایت میکنند، کی به هم نزدیک بودند که حالا رعایتش کنند. اتفاقا ما آدمها فقط فاصله را خوب رعایت میکنیم. رفت و آمد را که خوب بلد نیستیم. خیلی دچار غروریم و تنبل. از جایمان تکان نمیخوریم که به سراغ هم برویم و قدر یکدیگر را بدانیم. حالا موجی آمده و میگوید: اصلا نمیخواهم بیایید و یکدیگر را ببینید. سوال اینجاست آن روزی که میتوانستیم به دیدار هم برویم، آیا میرفتیم؟ آن زمان کنج خانه نشسته بودیم و توقع داشتیم همه بیایند و ما را ببینند. حالا این وضعیت پیش آمد وگرنه پیشرفت میکردیم و میگفتیم همه بیایند مرا ببینند و به من تعظیم کنند: قبله منم ، کعبه منم سوی من آرید نماز...
به نظرتان کرونا شرایطی را که به ما تحمیل کرده، ادامه خواهد داد؟
انسان قویتر و سرکشتر و آزادتر از آن است که کسی یا چیزی شرایطی را به او تحمیل کند. به نظرم اگر لیاقت و شایستگی عاشق شدن یکبار دیگر در انسان ریشه بدواند و انسانها بار دیگر عاشق شوند، هزاران ویروس هم اگر بیاید، نخواهد توانست او را مغلوب کند. ما از حضور ویروس رنج نمیکشیم، بیعشقی است که رنجمان میدهد. باید دوباره خاطرخواه هم شویم. دلمان برای هم تنگ شود. باید بپذیریم اگر یک نفر درختی دارد، سایه درخت فقط مال او نیست. هیچ چیز متعلق به یک نفر نیست. همه چیز برای همه است؛ عاشق شو ار نه روزی کار جهان سرآید...
علم یا عشق، کدامیک بر کرونا غلبه خواهد کرد؟
نام کرونا را زیاد به زبان نیاوریم تا قدرتمند شود. باید او را سرجایش بنشانیم و به او بگوییم، جامعهای که وارد آن شدهای، آییننامه و قانون دارد. اگر دوست داری با ما زندگی کنی، نباید کشنده باشی. حالا اگر او گفت: خودتان، یکدیگر را میکشید، من از شما یاد گرفتم، بگوییم: ما هم از کشتن دست برمیداریم و با هم دوست خواهیم شد. این که در این شرایط علم به کارمان میآید یا عشق؟ به نظرم عشق لازم داریم. علم که نشان داد دو سه ماهی است، نتوانسته کاری کند. مخلص پزشکان هم هستم. آنها همه تلاش خود را میکنند تا ما سالم بمانیم اما هنوز نه دارویی دارد و نه واکسنی. به نظر ما که معلم ادبیاتیم، واکسن این ویروس و هر ویروس کشنده دیگری قرنهاست ساخته شده و آن عشق است. عاشق شویم، دعا کنیم از دولت عشق/ یک روز بیاد که روزگار دوباره روزگار بشه....