داستان شاه و شخص و فوت و فن گوشبری
امید مهدینژاد طنزنویس
به شاه صفر کشکولی، سومین پادشاه سلسله کشکولیان، اطلاع دادند شخصی در پایتخت پیدا شده که بر سر اشخاص برجسته و مطرح و صاحبان سرمایه کلاهمیگذارد و گوش آنان را میبرد و اینکار را طوری با رضایت ایشان انجام میدهد که ایشان نمیتوانند از وی عارض شوند و مال از دست رفته خود را بازگردانند. شاه صفر به ملازمان دستور داد شخص را پیدا کرده نزد وی بیاورند. وقتی شخص را نزد شاه آوردند، شاه رو به وی کرد و گفت: میتوانم دستور دهم تو را به زندان بیندازند و اموالت را نیز مصادره کنم، اما به یک شرط این کار را نمیکنم. شخص گفت: امر بفرمایید. شاه گفت: به این شرط که راز و رمز کار خود را به من بگویی. شخص گفت: شما با گفتن شفاهی متوجه اسرار کار من نخواهید شد؛ بلکه نخست باید ابزار و ادوات مرا ببینید. شاه گفت برو و آنها را بیاور. شخص گفت: شوربختانه از ترس ماموران شما آنها را معدوم کردم، اما اگر دو میلیارد تومان به من بدهید، عین آنها را از بازار آزاد تهیه کرده تا ۲۴ ساعت دیگر نزد شما میآورم. به شرط آنکه مأموران شما به دنبالم نیایند که جایش را یاد بگیرند. شاه دستور داد دو میلیارد تومان به شخص بدهند و وی را بدون تعقیب در جامعه رها کنند. سه روز بعد وقتی از شخص خبری نشد، شاه دستور داد وی را بار دیگر دستگیر کنند و نزد وی بیاورند. وقتی شخص را به نزد شاه آوردند، شاه بار دیگر رو به وی کرد و گفت: خب؟ کجا بودی تا حالا؟ شخص گفت: همین دیگر. راز و رمز و فوتوفن من همین بود که گوش شاه صفر را بهمبلغ دو میلیارد تومان بریدم. شاه که تازه متوجه ماجرا شده بود از ذکاوت و دنائت شخص خوشش آمد و دو میلیارد را به او بخشید و وی را به سمت مشاور اقتصادی دربار منصوب کرد و خاموش شد.