پرونده کوچک جامجم برای ادای دین به استاد محمدعلی کشاورز که عصر دیروز برای همیشه از میان ما رفت
پدر سالار قسمت آخر
«90 سال است خوشبختم»؛ این را محمدعلی کشاورز همین دو ماه پیش در حالی به خبرنگار روزنامه جامجم گفت که کیک تولد 90سالگیاش را همراه یک گلدان فرستاده بودیم خانهاش. امروز که او دیگر بین ما نیست، دقیقا دو ماه از انتشار آن گفتوگو که واپسین مصاحبه پدرسالار سینمای ایران با رسانهها هم بود، میگذرد. در سالهای اخیر ما آنقدر خوشبخت بودیم- البته حتما نه آنقدر که خودش بود -که فروردینها مهمان خانهاش میشدیم، روبهرویش میایستادیم تا کیک 82 سالگی، 83 سالگی، 84 سالگی و همینطور تا همین فروردین امسال کیک 90سالگیاش را فوت کند و هر بار به ما جوانها امید بدهد و بگوید این زندگی با همه فراز و فرودهایش شیرین است. مثل کارنامه خودش که از هر جای آن قند برداری و گوشه لب بگذاری، آنقدر شیرین است که تلخی و گسی سر گل چای چین اول لاهیجان را هم مثل شربت هورت بکشی. چه میماند که توشه راهتان کنیم آقای کشاورز عزیز؟ جز اینکه ممنونیم معاصر ما بودید؛ معاصرِ تاریخی پر فراز و فرود که شما یکی از تصویرگران قهار آن بودید. اینجا از بین همه گفتوگوهایی که در این سالها با محمدعلی کشاورز صورت دادیم، پنج گفتوگو را گزین کردهایم تا مرور کنیم حرفهای آینه تمامنمای مهربانی در سینمای ایران را.
۲۱ شهریور ۱۳۸۰
گفتوگوکننده: پدرام پاکآیین
همه آدمها تنها هستند، شما هم تنهایید. فکر میکنید حالا که دارید با من حرف میزنید، تنها نیستید؟ شما دارید مصاحبه میکنید تا از تنهاییتان فرار کنید؛ اگر هم بگویید روزنامهنگار هستم و به شغلم علاقه دارم، به خودتان دروغ گفتهاید.
واژه کابوس را آدمها برای رفع تنهاییشان پیدا کردهاند.
موسیقی تنهاییهای من؟ صدای کوهها و رودخانههای کشورم.
شب قوزی ، رگبار و خشت و آینه بهترین فیلمهای سینمای ایران هستند.
میخواستم پزشک شوم، از حال رفتم!
۱۲ آذر ۱۳۸۲
گفتوگو کننده: فاطمه مرادزاده
شعر شاعران ما گل سرسبد دنیاست و حیف است جوانهای ما با آن مانوس نباشند. من از بچگی و از وقتی یادم میآید، دیوان شعر مولانا و فردوسی را در اختیار داشتهام
تا به امروز که هنوز در خلوت و تنهایی، همدم و مونس من هستند.
اولین بازی حرفهای من در 24سالگی و در تئاتر «هیاهوی بسیار برای هیچ» اثر ویلیام شکسپیر بود به کارگردانی مصطفی اسکویی. زبانم بند آمده بود. هول شدم و بدنم میلرزید. آخر تا آن روز در حضور چنین جمعیتی در یک جایگاه رسمی بازی نکرده بودم.
هنرمند، طبیب روح مردم است
۲۱ خرداد ۱۳۹۱
گفتوگوکننده: محبوبه ریاستی
دوست دارم پیش از این که اتفاقی برایم بیفتد، به مخاطبانم و بهخصوص جوانانی که میخواهند قدم به عرصه بازیگری بگذارند بگویم سعی کنند گاهی با خود خلوت کنند و رفتار خود را مورد بازبینی قرار دهند.
هنوز نقدهایم را به یاد دارم، اما زیباترین نقش من نقشی است که مردم آن را پسندیده و دوستش دارند.
سالها پیش تئاتری بازی میکردم به اسم «بختک» که با این جمله شروع میشد: «کابوس وحشتناکی است به محاکمه خود نشستن که از بار گناه کاستن». واقعا کار وحشتناکی است. نمیدانم شاید در شهر نی سواران باید سوار نی شد. گرچه این هم درست نیست.
هر روز عشق، بیشتر و صبر کمتر است
۲۶ فروردین ۱۳۹۵
گفتوگوکننده: علی رستگار
مثل علی نصیریان نداریم و او واقعا یکی از نجیبترین و بااخلاقترین هنرمندان ایران است. او کمی پیش از عید به خانهام آمد و با صدای خیلی خوبش برایم آواز خواند.
Il deserto dei Tartari (صحرای تاتارها ) تنها فیلم حرفهای سینمای جهان است که بخشی از آن در ارگ بم فیلمبرداری شد. یکی از بهترین همکاریهای دوران بازیگری من هم با آنتونی کویین، بازیگر برجسته و توانای سینمای جهان بود. سالها بعد او را به طور اتفاقی در انگلیس دیدم و او مرا برای زندگی و بازی در تئاتر و سینما نزد خودش دعوت کرد، اما ضمن تشکر از محبت او گفتم: من به جز وطنم ایران در هیچ جای دنیا کار نمیکنم.
90 سال است خوشبختم
۲۶ فروردین ۱۳۹۹
گفتوگوکننده:ساناز قنبری
نوروز بسیار عجیبی داشتیم. قرار بود دخترم که در اروپا زندگی میکند برای نوروز به ایران بیاید، ولی با این اتفاقات امکانش میسر نشد. عمیقا نگران تکتک مردم خوب این مملکت و البته تمام دنیا هستم و امیدوارم هرچه زودتر راه نجاتی برای کل انسانها پیدا شود. فرصت خوبی است که تشکر ویژهای هم داشته باشم از تمام پزشکان، پرستاران و تمام کسانی که برای مقابله با این بیماری (کرونا) زحمت بسیاری میکشند.
دوستان خوبی داشته و دارم، عاشقانه مردم و سرزمینم را دوست دارم و فکر میکنم خوشبختی در زندگی همین چیزهاست. من هیچوقت دنبال پول نبودم. چون اعتقاد داشتم پول خوشبختی نمیآورد، هرچند که بودنش برای زندگی راحتتر لازم است و من خیلی وقتها این راحتی را نداشتم، اما در طول 90 سال زندگی همیشه انسان خوشبختی بودم.
تنهایی دونده استقامت
تسلیت عرض میکنم عالیجناب علی نصیریان. چه کار سختی است درک حال شما در این لحظات. شما حالا تنها باقیمانده آن پنج نفر بازیگری و آن پنچ چهره ماندگار نسل اول بازیگری تئاتر، تلویزیون و سینمای ایران هستید. آقایان داوود رشیدی، عزتا... انتظامی، جمشید مشایخی و حالا محمدعلی کشاورز، بهتدریج جمع شما را کم و آن را ترک کردند و دیگر شما ماندهاید و رنج مرور انبوه خاطرات. حتما آقای کشاورز 30 ساله را در سال 1339 به یاد میآورید، وقتی آمده بود تا در تلهتئاتر «خودکشی» به کارگردانی شما بازی کند. بعد از آن همکاریهای دیگر پیش آمد و رفاقتی دیرپا شکل گرفت. گرچه بخت تماشای همکاریهایتان در تئاتر را نداشتیم، اما خوششانس بودیم که یادگارهای تصویریتان را در آثار مختلفی چون آقای هالو، هزاردستان، کمالالملک، کفشهای میرزا نوروز و پول خارجی دیدیم. ببخشید ما را که اگر قرار به تعریف عینی و مصداق تنهایی باشد، باید از شما، تنهای تنها از شما در این لحظه بهعنوان تنهاترین نام ببریم. تنهاترین بازیگری که با آن چشمهای درشت و براق شرقی پر اشک، مایل و غمگنانه در گوشهای به دیوار تکیه داده و به این راه دراز و درخشانی مینگرد که با همسواران یگانهای چون انتظامی، کشاورز، مشایخی و رشیدی طی کرده و چه خوشبخت و عافیت بخیرند آن بازیگرانی که به این مسیر درست و غبطهبرانگیز اقتدا میکنند و در آن پیش میروند. با وجود اذعان به اندوه بزرگ این ازدستدادنهای مکرر و آرزوی صبر و شکیبایی برایتان، اگر اجازه بدهید، از ما نخواهید که شما را در مراسم احتمالیِ وداع با استاد کشاورز تصور کنیم. خوش داریم شما را در یکی از آن دیدارهای دوستانه همیشگی با ایشان به یاد بیاوریم. همانجا که وسط صحبت، بیهوا به آقای کشاورز گفتید: «علی! میخوام یه ذره برات آواز بخونم.» و او چه سر ذوق میآید و میگوید: «و چه صدایی داره علی نصیریان.» شما میگویید: «الان دیگه اون صداروندارم!» و شما با صدای خستهای که هنوز میشد ردپایی از آوایی خوش در گذشته را در آن یافت، خواندید: «صلاح کار کجا و من خراب کجا، ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا» اینجاست که دست گرم کشاورز را میگیرید و آن را به رسم رفاقتی بیش از نیمقرن میفشارید و چه حال خوبی دارید هر دو و ... آخ! فدای تنهاییتان آقای نصیریان.
واکنش هنرمندان به درگذشت محمدعلی کشاورز
همین امسال 26 فروردین بود که به مناسبت روز تولد استاد محمدعلی کشاورز با ایشان تماس گرفتم و درباره 90 سال زندگی پرافتخار او صحبت کردیم. شنیدن خبر درگذشت او در روز گذشته حال ما اهالی رسانه
و همه دوستداران این هنرمند محبوب و دوستداشتنی را بد کرد.
هنرمندان و بازیگران کشورمان هم از شنیدن این خبر بسیار شوکه شدند و ضمن تسلیت به جامعه هنری و خانواده بزرگوار زندهیاد محمدعلی کشاورز احساس خود را از شنیدن این ضایعه در گفتوگو با جامجم ابراز کردند.
نادر مشایخی: پدرم (جمشید مشایخی) با محمدعلی کشاورز دوستان صمیمی بودند و ما سالهای سال با هم رفتوآمد خانوادگی داشتیم. 4-3 سالم بود که ایشان همراه با دیگر دوستان پدرم به منزل ما میآمدند و من میرفتم زیر میز ماشین بازی میکردم. همین خاطره از دوران کودکی من در ذهن ایشان باقیماندهبود و دیگر هروقت که من را میدید، حتی در همین سالهای اخیر، به شوخی به من میگفت: نری زیر میز بازی کنی. در این سالها که بهدلیل کهولت سن دیگر توان بازی نداشتند و در خانه بودند، خیلی از من میخواستند که به دیدارشان بروم و باز به شوخی به من میگفتند: «با یک مشایخی حال میکنم اونهم تویی». پدرم، محمدعلی کشاورز، علی نصیریان، داوود رشیدی، اسماعیل داورفر، پرویز کاردان و عزتا... انتظامی جزو اولینهای تئاتر این کشور بودند و محمدعلی کشاورز کسی بود که بیاندازه رک و صریح حرفش را میزد. همین خصلتشان باعث میشد هرکسی در مواجهه با ایشان بداند با چه کسی طرف است. حتی خاطرم هست گاهی که سر تمرین نمایش یا فیلمی میرفتم، میدیدم اگر کسی بد بازی میکند همانجا و در لحظه به او میگفت که این چه بازیای است! کشاورز
به قول معروف مشتی بود.
سیامک اطلسی: تکتک لحظههای بودن با محمدعلی کشاورز در ذهنم باقی میماند و هیچوقت فراموششان نخواهم کرد. بازیگری باروحیه و خوشذوق بود که وقتی مقابلش بازی میکردی راحت بودی. واقعا حیف شد.
سیاوش طهمورث: در سریال «افسانه سلطانوشبان» و «گرگها» با ایشان همکاری داشتم. محمدعلی کشاورز بازیگری بزرگ و پیشکسوت ما بود و نقشهای ماندگار بسیاری در سینما، تلویزیون و تئاتر ایران بازی کردند. به لحاظ شخصیتی انسانی آرام، منطقی و صبور بود و خودش را درگیر حواشی این حرفه نمیکرد. راه خودش را در زندگی میرفت و با چرخش روزگار به هیچ سمتوسویی نچرخید. عادت جالبی هم داشت؛ عاشق خوردن نان و ماست بود.
اکرم محمدی: بهقدری از شنیدن این خبر شوکه شدم که نمیتوانم خاطرات زیادی که از سالها همکاری با ایشان دارم بازگو کنم. مرگ جزئی از قانون طبیعت است، اما در مورد بعضی از انسانها پذیرش این قانون بسیار سخت است. فقط میتوانم بگویم که سینمای ایران یکی از بهترین پدرانش را از دست داد.
فرحناز منافیظاهر: پدر بود. اگر گاهی تلویزیون بدقولی میکرد و پولمان را نمیداد، همیشه از ما حمایت میکرد. هیچوقت سریال «پدرسالار» را فراموش نمیکنم. بهخصوص آن سکانسی که به خانمبزرگ (زندهیاد حمیده خیرآبادی) پول دادهبود تا برای من که نقش دختر بزرگش را بازی میکردم بیاورد. در این سالها همیشه به منزلشان میرفتم و با ایشان مصاحبت میکردم. با خودم گروههای نوازنده را به منزلشان میبردم تا از شنیدن موسیقی شاد شوند و لذت ببرند. گرچه گاهی بیحوصله و خسته میشد، اما مهربان بود.
کمند امیرسلیمانی: در سریال «پدرسالار» همان عشق و علاقه و همبستگی که در اعضای آن خانواده دیده میشد، در پشت صحنه هم وجود داشت. دلیلش هم وجود محمدعلی کشاورز و حمیده خیرآبادی به عنوان پدر و مادری کاملا دلسوز و واقعی برای تمام گروه بود. آنها درست مثل نقششان عوامل کار را با مهر کنار هم جمع و از آنها حمایت میکردند. آقای کشاورز در زمان ایفای نقش پدرسالار سنوسال خیلی زیادی نداشتند، اما بهقدری پخته و توانا بودند که با خوشرویی برای همه ما پدری و بزرگی میکردند. در تمام این سالها از حالشان مطلع بودم و نوروز امسال هم بهدلیل کرونا مجبور شدم تلفنی عید را به ایشان تبریک بگویم با اینکه حال چندان مساعدی نداشتند، اما مثل همیشه با گشادهرویی جوابم را دادند. خانهنشینی و بیکاری برای کسی که سالها در بازیگری درخشیده بسیار سخت است، اما خاطراتی که باقی گذاشتند تا همیشه با ماست. روحشان شاد و یادشان گرامی.