بیکاری کار

بیکاری کار

میثم امیری نویسنده


  منصب‌داری می‌گوید: 63 درصد درآمد خانوارها  از محل کار و فعالیت نیست؛ یعنی دو سوم مردم ما سکه و دلار می‌خرند یا به بورس می‌روند. عریان آن‌که مردم دارند با دلالی پول درمی‌آورند.
اما اشکال کار کجاست؟ منصب‌دار چنان‌که عادت شده، تنها به معلول پرداخته است. دیده نشده اهل تدبیر به علت‌ها اشاره کنند. اندکی از آن علت‌ها در این چند سطر بیان می‌شود. این پنج برش می‌خواهد بگوید ما و منصب‌داران داریم ضدکار جلو می‌رویم. کسی اهل کار است که نتواند بیکار بماند یا به قول قابوسنامه کسی اهل کار است که پیوسته به عمارت کردن مشغول باشد.
یک: قابوسنامه را عنصرالمعالی نوشته است تا پسرش گیلانشاه را نصیحت کند. هر فصل این کتاب به نصیحتی تزئین شده؛ مثل فصل امانت نگاه‌داشتن یا فصل عشق‌ورزیدن، فصل آیین دوست‌یابی و فصلی از این کتاب درباره آیین کار کردن است. عنصرالمعالی پسرش را راهنمایی می‌کند در کار کردن جوانمردی پیشه کند تا به برکت برسد. روزی که عنصرالمعالی این کتاب را می‌نوشت هنوز نفت، کشف و استخراج نشده بود. امیر مازندرانی نمی‌دانست تا وقتی نفت باشد، لازم نیست آدم زودتر از دیگران کار را شروع کند و دیرتر از آنان کار را به پایان رساند. لازم نیست راست بگوید و از بخل بپرهیزد. نفت به ما یاد می‌دهد هر کمبودی را می‌شود به جرعه‌ای از این شراب سیاه جبران کرد. نفت به کارمند می‌آموزد حقوق ماهانه‌اش حق‌القدم است، نه حق‌العمل. نفت به نویسنده یاد می‌دهد آن چیزی را بنویسد که زودتر به مایه‌ای از نفت برسد. به این کار نداشته باشد کتابش خوانده می‌شود یا نه. نفت، تقلب اقتصاد ماست. نفت، یکی از دلایل بی‌ارجی کار ماست. نفت، ما را از کار غافل و به کارگر یا کارفرما مشغول می‌کند. راست می‌گوید رضا امیرخانی در کتاب «نفحات نفت»: سال‌هاست همه دنبال حق کارگر یا کارفرما هستند و هیچ کس پی حق خود کار نیست. این از ریشه ماجرا.
دو: سوداگری، محصول شرایط است. منصب‌دار نمی‌گوید بر اثر سیاست‌ها، دلار در سه سال گذشته هفت برابر شده. ایرانی چه کاری باید می‌کرد تا طی سه سال، 700درصد سود خالص به حسابش واریز شود بی‌آن‌که یک ژول انرژی مصرف کرده باشد؟‌
مثالی بزنم: ما در مازندران شالیکاریم. قیمت برنج‌مان در سه سال پیش حدودا کیلویی 10هزار تومان بود. قیمت همان برنج از همان زمین بعد از سه سال در بهترین حالت کیلویی 24هزار تومان است. یعنی دو و نیم برابر. فرض می‌کنیم قیمت خدمات، بذر، سموم و کودهای کشاورزی هم دو و نیم برابر شده باشد. (یعنی کود اوره کیلویی 500تومان شده باشد 1250تومان!) البته اگر شالیکاری خواننده این قیمت‌گذاری باشد به راوی متن خواهد گفت: تو همان لعن چهارم زیارت عاشورایی. خوب پیدایت کردم.
همین راوی دو سال پیش زمینی خرید 44میلیون. همان زمین الان 150میلیون تومان می‌ارزد.
منصب‌دار بگوید من زمین بخرم یا شالی بکارم؟
سه: وقتی کار بی‌ارج باشد، سرمنصب‌دار که رتبه بالاتری از این منصب‌دار دارد، می‌گوید: مردم باید همه چیز را به بورس بسپارند.
 منصب‌دار می‌داند چرا وقتی اوضاع اقتصادی کوفه است، وضع بورس تا این حد کویت است؟ سرمنصب‌دار می‌داند.
چهار: بیخود شعار ندهیم. فرهنگ کار در ما نهادینه نشده است. ماه‌های اول کرونا را به یاد بیاورید. رسانه‌ها جلوی مردم را می‌گرفتند و می‌گفتند چرا بیرون آمدید؟ توی بازار چکار می‌کنید؟ (گویی مردم باید دلار می‌خریدند و در خانه می‌نشستند!) بهتر نبود محیط را ایمن کنند تا مردم به کارشان برسند؟ یا بهتر نبود بگویند مردم ماسک بزنید، دست بشویید، فاصله را حفظ کنید، آن وقت به کارتان برسید؟ به جای آن‌که شرایط را برای کار کردن مهیا کنند، گفتند کار نکنید. حتی لازم نیست ماسک هم بزنید. در خانه بنشینید، لابد «ان‌شاءا... ما از نفت جبران می‌کنیم.»
پنج: منصب‌دار به مردم می‌گوید در خانه بنشینید و بعد آمار می‌دهد چرا مردم کار نمی‌کنند. منصب‌دار مردم را هل می‌دهد سمت بورس و بعد گله می‌کند مردم چرا در کارهای مفید مشغول نیستند. اتفاقا آن کسی که کار نمی‌کند همان منصب‌دار است، چون کار با یک واژه هم‌ارز است: مسؤولیت؛ «کسی کار می‌کند که اگر و تنها اگر مسؤولیت بپذیرد.» هر قدر مسؤولیت‌پذیر باشیم، همان‌قدر هم اهل کاریم. امام‌خمینی اهل کار بود، چون مسؤولیت قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفت. او هم می‌توانست مثل همین منصب‌دار بگوید: این 63درصد مردم هستند که جبهه‌ها را خالی کرده‌اند. ولی امام خودش با فعل اول شخص مفرد جام زهر را سر می‌کشد. در بحران پیرشدن جمعیت کشورمان، رهبر انقلاب مسؤولیت پذیرفت. او تقصیر را به گردن گرفته و شجاعانه اعلام کرده است نباید مرتکب این اشتباه می‌شد. منصب‌دار بیاموزد مسؤولیت کارش را به‌عهده بگیرد و اشکال را به گردن مردمی نیندازد که به او اعتماد کرده‌اند. منصب‌دار فقط در موفقیت‌های یک کشور شریک نیست. در شکست‌ها هم سهیم است، عامل است و اصل است.