کاش پدرم شهید می‌شد

گفت‌وگو با علی ملاقلی‌پور در سالروز تولد پدرش

کاش پدرم شهید می‌شد

اگر عمرش به دنیا می‌بود، امروز 65 ساله می‌شد.برای آدمی مثل رسول ملاقلی‌پور، مرگ در 51 سالگی خیلی زود بود؛ آن‌هم مرگی نابهنگام. با زنده‌یاد رسول احدی، دوست‌قدیمی و فیلمبردار برخی آثارش رفته‌بود شمال، بعداز ظهر رفت که کمی بخوابد اما دیگر بیدار نشد.احدی هم چند ماه بعدش فوت کرد.من برای فیلم « میم مثل مادر» با رسول ملاقلی‌پور گفت‌وگو کردم. به دفتر کارش که آن زمان در ولنجک بود، رفتم و راستش را بخواهید با دیدن فضای دفتر متوجه شدم که روحیه شخصی او با روحیه‌اش در پشت صحنه فیلم‌هایش کاملا فرق دارد. صحبت‌مان که شروع شد، پشت آن چهره سختگیر در زمان فیلمسازی، مرد مهربانی دیدم که جدی بود در راهی که انتخاب کرده‌بود؛ اما بداخلاق و عصبانی نبود آن‌طور که می‌گفتند. برای رسول‌ملاقلی‌پور، فیلمسازی جدی‌ترین کار دنیا بود و با همه مهربان و رفیق بود؛ الا کسانی که قواعد کار و روش او را بر هم می‌زدند. دیروز به پسرش، علی تلفن کردم تا درباره پدرش با او صحبت کنم. او بخشی از پدر را با خود به همراه دارد، رُک است و مودب و به‌شدت واقعگرا و تصمیم ندارد از پدرش بت بسازد.

رسول ملاقلی‌پور از زاویه نگاه پسرش چگونه انسانی بود و هست؟
مرد خودساخته‌ای که همیشه در تلاش بود. پدرش را زود از دست داده‌بود و با فقری که خانواده‌اش با آن دست به گریبان بودند، مجبور شده‌بود خیلی زود وارد بازار کار شود؛ از کارگری در کارخانه تا رانندگی. اما علاقه‌مند هنر و سینما بود. نقاشی می‌کشید و عکاسی می‌کرد. بعد از پیروزی انقلاب به عنوان عکاس وارد حوزه هنری می‌شود. مطالعه می‌کند و با فیلمسازان و هنرمندان معاشرت می‌کند و فیلمبرداری و فیلمسازی را می‌آموزد. خودش می‌گفت، فیلمنامه‌نویسی را از نمایش‌ها و فیلمنامه‌های آقای بهرام بیضایی یاد گرفتم. در زمان جنگ برای گرفتن عکس از این واقعه مهم به جبهه می‌رود و در آنجاست که شیفته آدم‌های بزرگی می‌شود و آنها می‌شوند استاد و پدر معنوی‌اش. آدم‌های بزرگی مانند شهیدبهروز مرادی. رد پای این آدم‌ها را در فیلم‌های پدرم هم می‌توان دید. نام برخی شخصیت فیلم‌هایش را بهروز می‌گذارد و فیلم نجات‌یافتگان را تقدیم می‌کند به شهید حسن شوکت‌پور. پدر می‌دانست روزگار همیشه روی خوش ندارد و سختی‌ها خیلی زیادند برای همین تا جایی که می‌توانست تلاش می‌کرد زمانه‌اش را درست درک کرده و درباره آن فیلم خوب بسازد. به‌شدت اجتماعی بود. در فیلم‌های دفاع مقدس مانند پرواز در شب، سفر به چزابه، افق و.. آدم‌ها اهمیت دارند؛ آدم‌هایی که گذشته مشخصی دارند. رسول ملاقلی‌پور در کودکی تحت تاثیر سینمای آقای کیمیایی بوده و سینمای سام‌پکین‌پا را می‌پسندید و فیلم این گروه خشن از آثار مورد علاقه‌اش بود. یک جور مبارزه و قهرمان شدن برای گرفتن حق مظلوم برایش ایده و بهترین سوژه بود. چون خودش از خانواده‌ای آمده‌بود که سختی دیده‌بودند. آدم‌های فیلم‌هایش همین‌جنس بودند شاید به همین دلیل است که بیشتر فیلم‌هایش با عموم مردم ارتباط برقرار می‌کرد.
پدرتان شاخک‌های حساسی داشت و اتفاقات را پیش از زمان وقوعشان پیش‌بینی می‌کرد که ما آنها را در فیلم‌هایی مانند قارچ سمی و نسل سوخته دیدیم...
نه ! این‌طور نیست.قبل از پدرم محسن مخملباف اینها را در فیلم عروسی خوبان گفته‌بود. خیلی از دوستانش به این نکته اشاره می‌کنند اما من آن را قبول ندارم. پدر شناخت اجتماعی بالایی از سیاست داشت؛ اما به سیاست تاریخی اشراف زیادی نداشت. در فیلم قارچ سمی پدر فهمیده‌بود فساد اقتصادی چگونه شکل می‌گیرد اما راه‌حلی که داده‌بود کاملا اشتباه‌بود. قارچ سمی یکی از بدترین پایان‌بندی‌ها را دارد. در همه فیلم‌های رسول ملاقلی‌پور آدم‌ها در اجتماع و جنگ، دست به فداکاری می‌زنند تا اجتماع مسیر خود را به درستی پیدا کند؛ اما در قارچ‌سمی پایان‌بندی با ترور تمام می‌شود که به نظرم یا تحمیلی است یا تزریقی. پایان قارچ سمی با ترور تمام می‌شود که زشت و اشتباه هست و من همیشه می‌گویم شاید، اثر آن پاک شود. در تولیدات آن سال‌ها شاید چنین پایان‌بندی ترویج شد اما اصلش مال پدرم نبود.برای رسول ملاقلی‌پور فداکاری و انسانیت مهم‌ترین دغدغه بود.راهکار قارچ سمی به نگاه پدر نمی‌چسبد.نسل سوخته هم فیلم آشفته‌ای است؛ فیلمی اپیزودیک است و این‌گونه فیلم‌ها معمولا آثار شکست‌خورده‌ای هستند.راستش این دو فیلم و فیلم کمکم کن آثار ضعیف پدر هستند.قارچ سمی از این نظر جسور است که در آن زمان فساد اقتصادی را به تصویر کشیده‌بود.
زمانی که پدر زنده‌بود هم از آثار ایشان انتقاد می‌کردید؟
بله ! اما سنم کم بود و زیاد به سینما و جامعه اشراف نداشتم و این‌همه کتاب نخوانده‌بودم که بتوانم خیلی مستدل نقدش کنم؛ ولی بی‌تفاوت هم نبودم. پدر خودش هم منتقد آثارش بود و در برنامه برداشت دو، زیاد کارهای خودش را نقد می‌کرد به‌خصوص فیلم کمکم کن را.
فیلم‌های هیوا، نجات‌یافتگان و میم‌مثل مادر با محوریت زنان ساخته شده، نگاهی کاملا محترمانه به زنان...
موضوع را زنانه - مردانه نکنیم. رسول ملاقلی‌پور در آثارش دنبال آدم‌های فداکار می‌گشت تا آنها را به تصویر بکشد. پدر شیفته آقای بهروز مرادی بود، چون آدمی بود با روحی والا. شهید مرادی می‌توانست تبدیل به یک هنرمند بزرگ شود؛ اما این آدم می‌داند که در کجای زمان ایستاده‌است و باید فدا شود تا ارزش‌ها و وطنش از بین نرود. او چنین تاثیر شگرفی روی پدرم گذاشته‌بود. روحیه فداکاری آقای شوکت‌پور هم شخصیت و ذهنیت پدرم را ساخت. به همین دلیل پدر در همه آثارش دنبال این بود که «فداکاری» را به نمایش بگذارد.در فیلم «میم مثل مادر»، ذات فداکاری مادر را نشان داد. فیلم هیوا را تحت تاثیر مستندی ساخت که خودش درباره همسر شهید حمید باکری ساخت، به‌نام « حمید فاطمه». عشق خانم فاطمه امیریانی به همسرش، پدرم را به‌شدت متاثر کرد و در هیوا زن تبدیل شد به مظهر عشق.عشقی که خودش عاشق مردی به‌نام حمید شده‌است.در فیلم‌های پدرم، هر مرد و زنی قهرمان نیستند؛ آنهایی به آثارش راه پیدا می‌کنند که خاص باشند. برای همین است که آثار رسول ملاقلی‌پور عیار پیدا کرده و بیشتر فیلم‌هایش ارزشمندند.
اگر پدر زنده بود فضای فیلم‌هایی که اکنون می‌ساخت چگونه بود؟
فیلم‌هایش باز هم درباره آدم‌های جنگ بود؛ آدم‌هایی که جنگ را درک کرده‌بودند و الان در این جامعه زندگی می‌کردند. یک‌بار از او پرسیدم چرا هنوز درباره جنگ و آدم‌های جنگ فیلم می‌سازی؟ گفت: شاکله هر آدمی در دوران جوانی‌اش شکل می‌گیرد و جوانی من در جنگ شکل گرفته‌است. هشت سال زیست من در شهرهای جنگی و مناطق عملیاتی بوده و بهترین دوستانم را در همین مناطق پیدا کرده‌ام.بنابراین نمی‌توانم از آن فضا جدا شوم.


مرادش بهروز مرادی بود
پسرها همیشه از پدرها وام می‌گیرند و شباهت‌های رفتاری و اخلاقی را نمی‌توان منکر شد. هدف من فیلمسازی نیست. فیلمسازی ابزاری است برایم تا حقیقت اجتماع را بیان کنم؛ اما درباره ژن خوب و استفاده از نام پدر؛ هرگز این‌کار را نکرده‌ام و نخواهم کرد؛ چون می‌دانم این‌کار حرام است. اگر یک ذره مسلمان باشی هیچ‌وقت نمی‌توانی از نام پدرت سوءاستفاده کنی که اگر بکنی پس بقیه مردم که پدر بنامی ندارند چه کنند؟ به همین دلیل است که من زیاد فیلم نمی‌سازم، شرایط برایم مهیا نیست و خیلی راحت قابل حذف هستم.گاهی می‌گویم کاش پدرم در زمان جنگ شهید می‌شد، چون اتفاق مهمی است.هنرمندان واقعی شهدا هستند. پدرم همیشه تحت تاثیر آقای بهروز مرادی بود، پس او هنرمند اصلی است؛ شهیدی که شاکله فکری و شخصیتی پدرم را ساخت. شخصیتی مانند شهید حسن شوکت‌پور، هنرمند تولید کرد. این شهدا دقیقا می‌دانستند کجای تاریخ ایستاده‌اند و کار درست چگونه کاری است. آنها بودند که به پدرم یاد دادند باید چگونه عکس و فیلمی را ثبت کند تا آیندگان بدانند برای حفظ این سرزمین مردان و زنانش چگونه از جان خود گذشته‌اند.