غذای خارج‌شده و خاموش شدن ساندویچ‌فروش

غذای خارج‌شده و خاموش شدن ساندویچ‌فروش

امید مهدی‌نژاد طنزنویس

شخص متشخصی که به رعایت بهداشت فردی شهره بود و حتی در آن زمان که پروتکل مد نبود برای خود پروتکل‌های بهداشتی را مراعات می‌کرد و دیگران را نیز به رعایت آنها دعوت می‌نمود، روزی برای انجام کاری اداری به سطح شهر رفت و ازآنجاکه انجام کار اداری‌اش تا پایان ساعت اداری که بر اساس پروتکل‌ها ساعت 5/2بود طول کشید، پس از بیرون آمدن از محل کار اداری احساس گرسنگی کرد و تصمیم گرفت به رستورانی برود و غذا بخورد و ازآنجاکه علاوه بر پروتکل‌های بهداشتی به رعایت فاصله‌گذاری اجتماعی نیز ملزم بود، تصمیم گرفت رستورانی پیدا کند که علاوه بر بهداشتی و تمیز بودن، خلوت نیز باشد. پس از جست‌وجوی بسیار یک ساندویچی پیدا کرد که در آن سگ پر نمی‌زد. وقتی به داخل ساندویچ‌فروشی نگاه کرد، ساندویچ‌فروش را دید با دستمالی که در دست داشت پیوسته روی میز جلوی خود را تمیز می‌نمود. شخص متشخص که از این مشاهده احساس بهداشت کرده بود، وارد ساندویچی شد و از ساندویچ‌فروش پرسید به‌جز سوسیس و کالباس چه غذایی دارد که گرم باشد. ساندویچ‌فروش گفت: کتلت، کوکو و ماکارونی نیز داشتیم، اما ازآنجاکه این روزها مشتری کم شده است، فعلاً نمی‌آوریم. وی افزود: الآن جز سوسیس غذای گرم فقط ساندویچ زبان‌داریم. شخص متشخص پیف‌پیف کرد و گفت: از این غذا خوشم نمی‌آید. ساندویچ‌فروش در داخل دستمال سرفه کرد و گفت: چرا؟ این بهترین و گران‌ترین غذای ماست. شخص متشخص گفت: دوست ندارم چیزی را که از دهان یک حیوان خارج‌شده، بخورم. ساندویچ‌فروش گفت: پس چی کنیم؟ شخص متشخص گفت: اگر ممکن است دوتا تخم‌مرغ برایم نیمرو کن و بده تا بخورم. ساندویچ‌فروش گفت چشم، و با دستمال سرفه‌ای‌اش بار دیگر میز جلوی خود را تمیز کرد و به پشت اجاق رفت تا دو عدد تخم‌مرغ برای شخص متشخص نیمرو کند و خاموش شود.