من عکاس جنگم

گفت‌وگو با محمد نسیمی، عکاس خبری وزارت بهداشت

من عکاس جنگم

 محمد نسیمی از روزهای اولی که کرونا خیزش کرد و خبرش به ایران رسید، با این ویروس همراه شده و شهر به شهر و روستا به روستا رفته تا اتفاقات را ثبت کند. از ووهان گرفته تا روستاهای دورافتاده بشاگرد. تا حالا دوبار مبتلا، اما به لطف خدا درمان شده.خوش‌صحبت است و راوی خوبی است برای همه آنچه در این چند ماه دیده.گاهی بغض می‌کند و گاهی می‌خندد. یکی از بغض‌هایش زمانی است که درباره زنده‌یاد روح‌ا... رجایی صحبت می‌کند و از چگونگی آشنایی‌شان با هم می‌گوید و این‌که در زلزله کرمانشاه بوده. از این‌که مبتلایان روز به روز تعدادشان زیاد می‌شود نگران است و می‌گوید ما بنا به شرایط اقتصادی‌مان، شرایط خاص‌تری هم نسبت به دیگر کشورها داریم، اما به‌عنوان کسی که چند ماه است به بیشتر بیمارستان‌ها و آرامستان‌های کشور رفته‌ام و اتفاقات کرونا را ثبت کرده‌ام، از مردم می‌خواهم برای سلامت خودشان هم که شده پروتکل‌ها را رعایت کنند. دست‌ها را مرتب بشویند، فاصله‌گذاری را رعایت کنند و حتما ماسک بزنند.کرونا خیلی نامرد است و به هیچ‌کس رحم نمی‌کند. جنگ است با این تفاوت که دشمن(کرونا) ما را می‌بیند اما ما او را نمی‌بینیم. پس باید خیلی مراقب باشیم که ما را نزند.
این عکاس درباره اهمیت ماسک می‌گوید و خاطره‌ای تعریف می‌کند: به یکی از روستاهای هرمزگان رفته بودم. در بیابان چوپانی را دیدم که گوسفندانش را به چرا برده بود و ماسک داشت. گفتم تو که تنهایی و در بیابان، چرا ماسک زدی؟ گفت: مریضی آمده باید ماسک بزنیم.گفتم: توی شهرها اما کسانی هستند که ماسک نمی‌زنند... گفت: حتما نمی‌فهمند!
خودمراقبتی  روستاییان
نسیمی این روزها در استان فارس است و همراه عشایر قشقایی. آنها این روزها از مناطق سردسیر به سمت مناطق گرم استان در حال حرکت هستند و بهورز نیز همراه آنهاست تا سلامت آنها را چک کند. نسیمی می‌گوید: بهورز از خود عشایر است که آموزش دیده و چون از نظر عاطفی با عشایر وابستگی دارد بین آنها اعتمادی شکل گرفته که برای همه مفید است.از نسیمی درباره وضعیت کرونا در این مناطق می‌پرسم. می‌گوید: نسبت به شهرها شرایط بهتری دارند و کمتر آلوده شده‌اند. نکته مثبت این است که خانم‌های عشایر و روستایی آموزش‌پذیرند و آنچه بهورز و خانه‌های بهداشت به آنها آموزش می‌دهد که رعایت می‌کنند و در خانه و سیاه‌چادرها هم به بچه‌ها و هم به مردان می‌گویند که رعایت کنند. همین باعث شده کرونا در این مناطق شدت زیادی نداشته باشد. چند روز قبل در جازموریان بودم و دیدم مردی که از شهر آمده بود و احتمالش به کرونا زیاد بود به روستا راه ندادند و گفتند دو هفته بیرون روستا بماند. این خودمراقبتی‌ها در شهرهای کوچک و روستاها و بین عشایر خیلی خوب جواب داده است. آنها با استفاده از اطلاعاتی که از تلویزیون و رادیو و شبکه‌های اجتماعی می‌گیرند، سطح آگاهی‌شان بالا رفته و حواس‌شان است که مبتلا نشوند.
روزهای وحشتناک ووهان
نسیمی، عکاسی بود که همان روزهای اولی که زنگ خطر کرونا به صدا درآمد و هواپیمایی از ایران رفت تا دانشجویان را از ووهان به ایران برگرداند، به این سفر رفت. می‌گوید: خیلی‌ها به من گفتند نرو. اما من رفتم چون باورم این است که همه لحظات درگیری مردم و کادر درمان با کرونا باید ثبت شود. باید در تاریخ سند تصویری داشته باشیم که ایران در دوره کرونا چه‌ها دید و چگونه عمل کرد. درست مثل دوره جنگ. مگر عکاسی که به جنگ می‌رفت، جانش در خطر نبود؟ الان هم ما درست وسط جنگ کرونا هستیم.کادر درمان در بیمارستان‌ها دارند با همه قوا با این ویروس مبارزه می‌کنند. باید تلاش آنها ثبت شود. روزهای اولی که کرونا آمده بود، مردم حواس‌شان به کادر درمان بود و به روش‌های مختلف به آنها قوت قلب می‌دادند و از آنها حمایت روانی و معنوی می‌کردند. ماه رمضان با چشم خودم دیدم که برای کادر درمان آنقدر افطاری و سحری می‌بردند که زیاد هم می‌آمد. اما الان مردم این حمایت را رها کرده‌اند.کرونا و شرایط برایشان تقریبا عادی شده اما کادر درمان همچنان مثل روزهای اول و حتی شدیدتر در حال مبارزه هستند و نباید پشت‌شان را خالی کنیم.
نسیمی درباره دانشجویان ایرانی که از ووهان به ایران بازگردانده شدند، می‌گوید: این دانشجویان حال عجیبی داشتند. وحشت‌زده بودند و وقتی سوار شدن به هواپیمای ایرانی نهایی شد، چند نفرشان چنان به سمت پلکان هواپیما می‌دویدند که انگار از جهنم فرار می‌کنند. وقتی به ایران آمدیم اما شرایط سخت‌تر بود. هتل‌ها از ترس به ما جا نمی‌دادند و ما به‌سختی مکانی برای اقامت و طی کردن دوره نقاهت پیدا کردیم. بعد از دو هفته که از ما تست گرفته شد و نتیجه منفی بود، کلمه‌ای پیدا نمی‌کنم که شادی دانشجویان و کادر درمان را برایتان وصف کنم. آن روزها، روزهای ترس و وحشت بود و سالم بودن دانشجویان یکی از بهترین خبرهایی بود که به مردم دادیم. آن دانشجویان هنوز در ایران هستند چون چین اجازه ورود نمی‌دهد.
از نسیمی می‌پرسم آن اوایل چند بیمارستان صحرایی از سوی ارتش و سپاه تشکیل شد که در شرایط اضطراری از آنها استفاده شود، آنها چه شدند؟ می‌گوید: یادتان هست چین چه پروپاگاندایی به‌راه انداخت که در 10روز بیمارستان مجهز ساخته برای بیماران کرونایی. آن، بیمارستان نبود.کمپ بود برای نگهداری بیماران کرونایی. بیمارستان زیرساخت‌هایی لازم دارد که آن ساختمان اصلا نداشت. ایران هم برای این‌که نگرانی مردم کمتر شود، چند کمپ راه‌اندازی کرد برای دوره قرنطینه. اما مردم از آنها استقبال نکردند و ترجیح دادند دوره قرنطینه را در خانه و در اتاق خانه خودشان سپری کنند. آن کمپ‌ها هم جمع شد.
کرونا اثر انگشت دارد
نسیمی با تجربه‌ای که خودش از این بیماری کسب کرده و آنچه در بیمارستان‌ها و مناطق مختلف دیده می‌گوید: کرونا یکی از عجیب‌ترین ویروس‌هایی است که تاکنون بشر را درمانده و گیج کرده. در هر بدنی اثر منحصر به فرد خود را دارد. آدم عادی و پزشک و سیاستمدار و... را گرفتار می‌کند. این‌که چرا عکس‌العملش غیرقابل پیش‌بینی است از آن نکاتی است که ضعف بشر را نشان می‌دهد. به نظرم کرونا آمد تا اول نشان دهد انسانی که مدعی بود علمش بر همه چیز غلبه کرده است خیلی ضعیف است و دوم ثابت کند ما باید قدردان خیلی از اتفاقات و رفتارهایی باشیم که به نظرمان عادی و طبیعی است. دست دادن، در آغوش گرفتن، کنار هم بودن و... همه را از ما گرفت تا قدر داشته‌هایمان را بیشتر بدانیم.


به ایران همدل بپیوندیم
من به روستاها و شهرهای دور و نزدیک می‌روم. مردم زیادی را می‌بینم که ساده‌ترین مایحتاج روزانه را ندارند؛ به‌خصوص در مناطق کم‌برخوردار. در شهرهای بزرگ مدارس دایر نشده‌اند یا خیلی محدود فعالند، اما در روستاها و شهرهای کوچک مدارس دایرند و برخی از دانش‌آموزان حتی کیف و کفش هم ندارند. سال‌های قبل جشن‌های نیکوکاری و مهر برگزار می‌شد و مردم به دانش‌آموزان کم‌بضاعت کمک می‌کردند اما امسال این جشن‌ها برگزار نشد. به پویش ایران همدل بپیوندیم و به این بچه‌ها کمک کنیم. باور کنیم جای دوری نمی‌رود و خیرش به خودمان برمی‌گردد.